#معرفی_شهیدامروز
#شهید_حسین_غفاری
او هر وقت #وضو میگرفت آرزوی #شهادت می کرد و معبود خویش را می طلبید.
چون میدان شهادت باختن نیست، پیروزی است. #اوج پیروزی است.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#فرازی ازوصیت نامه#شهید_حسین_غفاری
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
«ألا بِذِکْرِاللّه تَطْمَئِنِّ القُلوب»
امام خمینی:« این جنگ برای همه واجب کفائی است»
با درود فراوان به #رهبر کبیر انقلاب و با سلام بر #ارواح مقدس شهدای انقلاب و جنگ تحمیلی.
اینجانب #حسین غفاری از آن لحظه که یک ندا و یک زمزمه الهی در تمامی اعضای بدنم پیچید #مشتاق و #تشنه جبهه شدم. همانند #عشق یک تشنه و آب روان و برای رسیدن به محلی که باید خود را از آنجا سیراب می کردم، دقیقه شماری میکردم.
بالاخره آن روز رسید و من توانستم به معبود خود دست یابم و راه پرتوان و گسترده رزمندگان و همچنین برادرم (حسن غفاری) را ادامه دهم که ایشان نیز یکی دیگر از #گلهای پرپر شده این انقلاب که هیچ خبری از #سرنوشت در دست نیست. و مطمئناً یا #شهید شده و یا اسیر. من به منطقه جنگی که برادرم در آنجا بوده رفتم تا #انتقام او و دیگر رزمندگان را بگیرم.
در یکی از روزها بود که برادرم به من گفت: #حسین من وقتی که در جبهه شهید و یا زخمی و یا معلول گردیدم برو و جای خالی مرا پر کن. برو به آنجا آن پرچم آغشته به خون تمامی شهدا را بردار و همراه سلاح و تجهیزاتم بیار با یزید زمان صدام و بعثیان کافر پیکار کن.
️📚برگرفته ازکتاب دررکاب ولایت
@Shohadaye_khoy
📃#خاکریز_خاطرات
به نقل از#مادر#شهید_حسین_غفاری
#مجوز_حضور_در پایگاه
#حسین به خانواده چیزی نگفته بود که مبادا مخالفت شود. برای همین موقع آمدن از #مدرسه به محل #آموزش می رفت و در آنجا تمرین میکردند.
📌📌یک روز که دیر آمد گفتم: همه بچهها #ظهر به خانه هایشان می روند، پس تو کجا می روی که #شب می آیی؟
😔#حسین گریه کرد و گفت: من عضو پایگاه شدم و هر روز به آموزش میروم. دوست دارم به #جبهه بروم.
گفتم: اینکه پنهان کاری نمی خواهد، از اول باید به ما می گفتی و می دیدی که ما قبول میکنیم یا نه. حالا هر چقدر دوست داری با حسن آموزش برو.
✅ با شنیدن این حرف حسین خیلی خوشحال شد و با آرامش خاطر با برادرش (حسن) به دور میرفت، چون مجوز حضور در جبهه را به همه بچهها صادر کرده بودم.👌👌
️📚برگرفته ازکتاب دررکاب ولایت
@Shohadaye_khoy