eitaa logo
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
422 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
36 فایل
کانال معرفی شهدای شهرستان خوی🌷 به حول و قوه الهی در راستای معرفی شهدای پرافتخار شهرستان شهید پرور خوی ایجاد شده است. #کپی_آزاد🌹باصلوات بر ظهور حضرت مهدی(عج) جهت ارتباط با یکی از مدیران کانال به منظور مطرح کردن انتقاد و پیشنهادهای خودتان↙ @karbobala_72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
🌹شهیدمنصورامید🌹 #زندگی_نامه #منصور امید که سراسر دلیری و حماسه اسلام را به خود اختصاص دا
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 📝فرازی از وصیت نامه شهید منصور امید: 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 ... اول از وصیتهایی که این شهیدان گلگون کفن می نویسند چیست؟ هدف آنها این است که تجربه هایی که در این انقلاب و جنگ به دست آورده اند به خودشان و به و امت دهند. در وهله اول شما بدانید اینها که شهید می شوند از و یاران حسین(ع) هستند چرا که همانند حسین(ع) مظلوم می شوند. و در بین ما کسانى پیدا مى شوند که معنى شهید شدن را نمى دانند و مى گویند براى چه اینها شهید می شوند. اینها شهید نمى شوند براى شخصى شما که به فکر خودتان هستید و به غیر از خودتان دیگران را نمى پسندید. اینها شهید مى شوند و آنگونه افراد مثل اهل کوفه هستند. اگر دوست، فامیل یا یک شهیدی که نمی شناسید به شهر ما بیاورند تحولی اندک در ما ایجاد می شود و کمی گریه و ناله می کنیم که بعد از مدتی از یاد می رود و فراموش می کنید که ما نیز یک دوست و یا فامیل و یا یک شهیدی در شهر خودمان داشتیم که چنین وصیتهائی به ما کرده بود. من، خانواده های شهدا را دلداری بدهید. چون که اعضا خانواده سخت و دشوار است. این کار به عهده برادرانی که اسمشان را ا... گذاشته اند است. بعدى من به افرادی است در میز مى نشینند و المال در اختیار آنها است.بدانید که این میز به منزله یک است و هر کس و هر فردی را گول مى زند. کارهایتان را خالصانه انجام دهید و آنها را از روى ریا انجام ندهید. من به جوانان جامعه خودمان این است که ای برادر من، اگر چنانچه راه مارا ادامه نمیدهی لااقل در جامعه خودت مکن. اگر به فکر خودت هم نیستی به فکر این های شهدا و رزمندگان باش که وقتی می بینند فسادی در جامعه هست ناراحت میشوند .... ️ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
#شهيدسهراب‌نصيرزاده🌷در اروميه به دنيا آمد و تا كلاس يازدهم تحصيل كرد📚 ولي به علت فقر مالي يك سال م
خاطرات 📝مادر 🌷 اگر بخواهم خاطرات سهراب را بازگو كنم به اندازه 22 سال از او خاطره دارم . اما خاطراتم را از جايي شروع مي كنم كه پسرم 22 ساله بود و روزهاي آخر زندگي اش در اين دنيا🖤 . تحصيلاتش📖 هنوز تمام نشده بود . يك روز در خانه🏡 بودم كه ديدم پسرم به خانه آمد . بي مقدمه گفت مامان مي خواهم به جبهه بروم 🦋. ولي من مخالفت كردم . ولي او در جواب گفت كه من حتماً بايد بروم . حتي اگر من هم نروم پدر يا برادرم بايد بروند، چون در آن كه خواهيم رفت اشرار و ❌عراقي ها به زنان و خواهرهايمان و به بچه ها و پيران ما اذيت و آزار مي رسانند و به خاطر اين مسئله مهم هم كه شده بايد بروم . چون تاب تحمل اين ننگ بزرگ را ندارم . در آن زمان پسرم سرما خورده بود اما با اين حال مي گفت كه اينجا كشور 🇮🇷ما هم هست . نبايد اجازه دهيم كه دشمنان به آن تجاوز كنند . بعد از اين صحبت ها پسرم از خانه خارج شد و بعد از مدتي برگشت . دو روز بعد اعلام كردند كه داوطلبان براي اعزام به جبهه بايد به مسجد🕌 سيدالشهدا مراجعه كنند . من هم كه نمي دانستم پسر من هم داوطلب رفتن به منطقه جنگي شده است اين مسئله را در خانه🏡 مطرح كردم و ناگهان ديدم سهراب كه در بستر بود زود بلند شد و حاضر شد . به من گفت مادر جان من هم اسم نويسي كرده ام تا به منطقه كردستان اعزام شوم و راهي مسجد سيدالشهدا شد تا هماهنگي لازم را انجام دهد.🌷 پسرم در آنجا سخنراني مي كرد و به بقيه مي گفت بايد همه حاضر باشيم تا فردا صبح با روحيه اي بالا، به خاطر خدا و به خاطر مردم عازم شويم . شب 🌙كه به خانه آمد با عجله دنبال لباس بود و من يك دست لباس ارتشي كه مال پدرش بود آوردم تا بپوشد و چون سهراب قد بلندي داشت لباسهاي پدرش برايش كوچك مي آمد و مجبور شدم به لباسها تكه بدوزم تا اندازه اش شود . صبح⛅ شد و موقع رفتن، من و سهراب با هم به بيرون رفتيم . آنجايي كه همه جمع شده بودند در آنجا پسرم از همه قدبلندتر بود . برگشت و به من دست تكان داد و گفت اين راه كه مي رويم به خاطر دين 📿و مذهب و كشور🇮🇷 است . اگر برگشتم كه هيچ ولي اگر برنگشتم نبايد ناراحت باشي و اين آخرين لحظه و آخرين جمله اي بود كه از سهراب شنيدم . 🍃سپس سوار اتومبيلها🚌 شدند و به اروميه و از آنجا عازم نقده شدند . پسرم و همرزمانش چهار روز با اشرار مبارزه 👊كردند و سهراب هر چند بيش از چهار روز مبارزه نكرد ولي الهي اين چنين بود كه در همان روزهاي اول جهاد و در راه خدا شهيد شود .🕊 بعدها از دوست او از چگونگي شهادت سهراب پرسيدم . و او گفت كه در حال مبارزه بوديم كه سهراب وارد خانه اي شد و از آن خانه مداركي📃 را پيدا كرد كه به دشمنان مربوط مي شد . وقتي سهراب را مي آورد از پشت سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پايش زخمي شد ولي او همچنان با اراده اي💪 كه داشت خودش را به ما رسانيد و مدارك را به ما داد و گفت اين و مدارك نبايد به دست دشمنان برسد و بعد پايش را بست و همچنان پيشاپيش ما در حركت بود تا اينكه آنقدر خون از بدنش رفت و به درجه رفيع شهادت❣ نائل گشت . 🍃شهيد سهراب نصيرزاده فردي باايمان، نمازگزار و به فضائل نيكو آراسته شده بود و پسرم با اخلاق🙂، رفتار و سرانجام با شهادتش به نهايي خود در زندگي رسيد و ما را در پيش خدايمان روسفيد كرد . اميدوارم كه ياد شهيدمان 💔در خاطرمان زنده و راهشان هميشه پررهرو باشد .🌷 @Shohadaye_khoy