📜🕊#نوجوان_بسیجی
🌷#شهید_علی_انوشه به نقل ازپدرشهید
🍃علی تا پایان دوران ابتدایی درس خواند
«ما در قریه کلیسا کندی #خوی زندگی می کردیم و این روستا محل تولد علی هم بود.
علی از همان ایام کودکی که تقریبا پنج یا شش سالش بود
🍃به نماز علاقه نشان می داد،
دوست داشت قرآن را با صدای بلند بخواند.
در خانه اگر کسی از افراد خانواده نماز نمی خواند،
بسیار ناراحت می شد
و می گفت: «چرا نماز نمی خوانید، نماز فرصتی برای #نزدیکی_به_خداست.
📌📌اگر می خواهید خدا با شما حرف بزند #نماز بخوانید و #قرآن را فراموش نکنید.»
♦️ آن روزها به دلیل وضع بد مالی،در خانه های مردم کارگری می کردم.دوست داشتم علی درس بخواند؛
اما علی #فهمیده_تر از آن بود که اوقات فراغت و تعطیلاتش را بیهوده تلف کند.
علی همراه با من کار می کرد و دستمزد آن را كه در آن زمان خیلی ناچیز بود، به من می داد.
💎درس به چه کار کشورم می آید وقتی #امنیت_و_آرامش ندارد
🍃علی با شروع انقلاب درس راترک کرد. از اینکه می دیدم دیگر به درس علاقه نشان نمی داد، بسیار ناراحت می شدم. به علی گفتم با درس می توانی برای خودت کسی شوی.
ولی علی لبخند می زد و می گفت: «پدرم، #وضع_مملکت خراب است.
درس به چه کار کشورم می آید وقتی امنیت و آرامش ندارد.
🍃من باید در راه #پیشرفت انقلاب تبلیغات نمایم و #نشریه های امام را به روستا های اطراف برسانم.👌
حتی اگر #طاغوتيان بخواهند مرا زنده زنده زجرکش کنند
باز هم به آگاهی مردم و نشر حرف های امام، خواهم پرداخت.
این راه، #راه_درست است که باید به مردم روستاها هم نشان داد
مردم روستا سواد ندارند و باید رو در رو با آنان حرف زد و آگاهشان کرد.
در حال حاضر، چرخه ی اقتصاد کشور، همین روستاهاست.»
🌷شهید با اعتقاد قلبی به انقلاب و امامش، در منطقه آواجیق خوی شروع به تبلیغات باورهایش کرد.
بعد از پیروزی انقلاب، به #بسیج مردمی پیوست.
با شروع جنگ تحمیلی، به #جبهه رفت و با بعثی های کافر جنگید.سلام خانم
💌هر وقت از جبهه برای من #نامه ارسال می کرد در نامه های خود
می نوشت:
🍃«شما را قسم می دهم به خدای یکتا، در #وقت_نماز، امام امت و خمینی بت شکن را دعا کنید.
از خدا بخواهید که از عمر ما بکاهد و به برعمر مبارک #امام بیفزاید.
اگر من فرزند خوب شما باشم،
در این جنگ #شهید می شوم و اگر ناخلف باشم به پیش شما برمی گردم.
اما باز هم لحظه ای دست از راهم بر نخواهم داشت.»
💎من مرد خانه و #نان_آور_خانه می شوم
علی از وقتی كه خود را شناخت، در انجام کارهای نیک، پیشقدم بود.
همیشه زحمت می کشید و کار می کرد و می گفت: «پدرجان! اگر کمی بزرگ شوم، نخواهم گذاشت شما، کار کنید. دیگر وقت استراحت شماست. من مرد خانه و نان آور خانه می شوم.»
💌علی درنامه ای که می توان گفت، نامه ی آخرش بود این گونه نوشته بود:
🍃«پدرجان اگر #قرضی داشتم، لطفا آن را بپردازید تا اگر شهید شدم،
هیچ حق الناسی برگردنم نباشد.
شاید که خدا ما را ببخشاید.»
به محض خواندن نامه اش، بدهی اش را پرداخت کردم.
💔مدتی بعد شهید در چهاردهم مهر۱۳۶۱ در منطقه عملياتی سومار به مراد دل خویش یعنی #شهادت رسید.
📚منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی
🕊#شهدای_شهرستان_خوی🌷
@Shohadaye_khoy