🌷طلبه بسیجی شهیدعادل علیزاده🌷
#زندگی_نامه
شهيد عادل عليزاده به سال1348 در خانواده اي پر از مهر و عطوفت ديده به عالم خاكي گشود و در دامان پدر و مادي دين آشنا و حقيقت جو رشد كرد و در كنار پدر با مسجد و نماز آشنا شد و علاقه استواري با احكام دين پيدا كرد.
🌷تحصيلات دوره ابتدايي را تمام كرد و قدم به مقطع راهنمايي گذاشت و اين دوره مصادف شد با آغاز جنگ تحميلي. يار خستگي ناپذير انقلاب و مأنوس قرآن بود و #تلاوت قرآنش عالمي داشت و زمزمه اش هنوز فضاي خانه را نور خدايي مي بخشيد.
در #پانزده سالگي لباس مقدس #بسيجي بر تن كرد و با گامهاي استوار و دلي به بزرگي عشق وارد ميدان جهاد شد تا نماز شب را در گسترده دشتهاي جنوب به پا دارد. دور از چشم همه با خدايش خلوت مي كرد و فقط خدا مي داند كه اين #عاشق دلباخته به معشوق و معبودش با دل پريشان چه ها گفت.
اين #بسيجي شب زنده دار عارف پيرو ولي امر و گوش به فرمان رهبر داشت و آرزويش #زيارت قبر مولايش #حضرت_سيدالشهدا بود. همزمان با ستيزه عليه دشمن در #حوزه علميه خوي به تحصيل دروس الهي پرداخت و طلبه اي بود آراسته به خصايص و صفات آنچه امام مي گفت و از طلاب مي خواست. خود را فراموش كرده بود و خدايي شده بود. نمي خواست كسي از جبهه رفتنش باخبر شود. #سه روز از شهادت برادرش (شهيد معظم عبدا...) گذشته بود كه بي خبر عازم شد و بعد از چندي معلوم شد كه اسلحه خونين و به زمين افتاده برادرش را بوسيد و بوئيد و به دست گرفت و بوي برادر را از آن استشمام كرد و در دانشگاه عشق، ميدان جنگ، عشق را معنا نمود.
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊