4_6014921992321372241.mp3
8.01M
پدربزرگ می گفت :
آن وقتها، طعم و عطرِ همهی خوراکی ها با حالا فرق داشت. یک تُخم مرغ را که می پُختی و می شکستی و نمک می زدی، بوی تخم مرغ پخته، سراسر خانه را تصرف می کرد. اولین صبح زمستانی که حوض یخ می زد- و مادر، قبلاً، ماهی ها را با الک گرفته بود و به حوضِ حوضخانه بُرده بود- من از زیر لحاف می گفتم: بوی یخ، بوی یخ در فضا پیچیده...
پدر بزرگ، اما ابدا ناامید نبود. او همیشه می گفت: با همهی این احوال، لابد باید بشود طعم و عطر همه چیز را به جای اولش برگرداند.
و بورخس با لودگی شاعرانهاش اضافه می کرد: می شود، می شود که باز تازه شد، زنده شد، بهاره شد، شکوفه کرد و میوه داد. می شود که مثل روزگار پیش، زمین و آسمان را از دود پاک کرد...
#تکثیر_تاسف_انگیز_پدربزرگ
#نادرابراهیمی
#بیکلام_گفت
@ShugheParvaz