✍️هوالکریم
.......................................................................
استخوانی در گلویِ گرگِ وحشی گیر کرد
زندگی را بر وجود ِ رذل و نحسش سیر کرد
جستجو می کرد تا پیدا کند، ناجی به دشت
لک لک ِ بیچاره و نادانی از آنچا گذشت
خواست از لک لک، به یاری آیدش آن گرگِ پست
تا دهد پاداشی او را ، گر که از این حال ، رست
لک لک ِ ساده برای یاری اش ، پرواز کرد
در کنارِ او نشست و زود ، حلقش باز کرد
برد منقارِ خودش را در دهانِ گرگ ِ دون
استخوان را از گلویِ او کشید آنی برون
کرد پاداشی که قولش داده بود از او طلب
گرگ تا آزاد شد ، انکار کرد و با غضب
گفت لک لک را ، همین که از دهانم شد سرت
در سلامت خارج، عالی است، از بَرَم کم کن شرت
شانس آوردی گلویم بسته بود و زخمی است
گر نه باید پاک می دادی وجودت را زِ دست
زود باش و از جلوی چشم من پرواز کن
میلِ مردن کردی، از پاداش ِ خود ، لب باز کن
قِصّه ی پر غُصّه ای است احسان، به این نا اَهل ها
کی شوند از نیکی، عاقل ، جاهل و بوجهل ها
نکته این باشد ، اگر خدمت به نالایق کنی
گر نزَد آسیب ، باید شکر از خالق کنی
<<چون ندادت فحش، باید شکر از خالق کنی>>
#عباس_بهمنی
#مثنوی_بهمنی
🔻🔻🔻 🔻🔻🔻
══🍃💚🍃═════
#چند_دانه_یاقوت
══🍃💚🍃═════