#امام_مجتبی
#مظلومیت
▪️باقيماندههاي نهروان بودند. نه امام را قبول داشتند، نه معاويه را.
ميگفتند «علي مشرك بود، حسن هم پسر علي.»
از امام خواستند توبه كند و بر پدرش لعنت بفرستد.
آمده بودند براي كشتن معاويه. امام كه صلح كرد، نيزه زدند به پايش. از زير پايش جانماز كشيدند و از روي دوشش عبا.
گفتند «حسن هم كافر شد. مثل پدرش.»
رشوههاي نهاني معاويه كه رسيد، دست از جنگ كشيدند. گفتند «درگيري با معاويه درست نيست، او هم مسلمان است.»
سكهها كه بيشتر شد به معاويه نوشتند «حاضريم حسنبنعلي را دستبسته تسليمت كنيم.»
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#امام_مجتبی
#سخاوت
▫️پناهگاه مستمندان
▪️گفتهاند روزی مردی اعرابی، به نیاز به درگاه ایشان آمد. حضرت فرمود هرچه در خانه هست به او بدهید. بیست هزار درهم در خانه بود که همه را به او دادند. اعرابی گفت: مولای من! نمیخواستی تا نیازم را بگویم؟ امام فرمودند «ما مردمی هستیم که بخشش فراوانی داریم و همواره امید و آرزو را برآورده میکنیم و پیش از آنکه کسی از ما بخواهد، میبخشیم؛ چون پاس آبروی سؤالکننده را میدانیم.»
یکبار بر فقرایی گذشت که مشغول خوردن بودند، پس از مرکبش پیاده و با آنان همغذا شد. سپس آن مسکینان را به خانه برد و اطعام کرد و بخشش داد و فرمود: آنها کرم بیشتری دارند؛ زیرا هر آنچه داشتند در برابرم نهادند و ما بهجز آنچه به ایشان دادیم، داریم.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#امام_مجتبی
#سیره
▪️دوستدار معاويه بود. در مدحش شعر ميگفت و كينه امام را داشت. امام را كه ديد ديگر چيزي نفهميد، چشمانش را بست و دهانش را باز كرد. هرچه توانست گفت اما امام ساكت بود. حرفهايش كه تمام شد، ديد امام لبخند ميزند. از حال و احوالش ميپرسد و كيسهاي به او ميدهد تا خرج زندگياش كند.
سرش را پايين انداخت. شرمنده شده بود. محبت امام بدجوري در دلش افتاد، برگشت. ديگر ورد زبانش امام بود و تعريف از او.
افتاده بودند دست و پاي امام را ميبوسيدند؛ خودش با پنجاه نفر از خويشانش، همه شيعه امام شده بودند.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#امام_مجتبی
🔸عشق ارشد مولا
مـا کویر و نگاه تـو دریا
پس کرم کن بـه خشکسالی مـا
روزه داران یک نگاه توایم
سفره دار قدیمی دنیا
تـو رسیدی و کوچه بند آمد
بار دیگر ز ازدحام گدا
بین این خانواده تنها تـو
میشوی عشق ارشد مولا
پسرانش اگرچه مادری اند
از هـمه مادریتری آقا
وقت تقسیم نان و خرمایت
سمت تـو دست آسمانیها
☘️☘️☘️
رزم روز جمل چه غوغا بود
برق تیغت چو تیغ مولا بود
حضرت عشق! مجتبایِ علی
کیسه بر دوش پا به پای علی
نمک خندههای تو کافی ست
بهر افطار روزههای علی
تا دوباره دل از پدر ببری
دو سه آیه بخوان برای علی
بین آغوش او بخواب آرام
تا بهاری شود هوای علی
از سر سفره تو نان می خورد
در کرم خانهات گدای علی
آیهی وان یکاد نازل شد
بر جمال تو از خدای علی
✍️مسعود اصلانی
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#امام_مجتبی
#حدیث
🔹شنواترین گوشها آن است که تذکر را بشنود و از آن سود برد.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#امام_مجتبی
#حکایت
▫️بهشت کافر
روزی امام مجتبی(ع) با شکوهی تمام از کوچههای مدینه میگذشتند. یهودی ژندهپوش ژولیدهای افسار اسبشان را گرفت و گفت «نیای تو فرموده: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است، ولی تو با اینکه مؤمنی، در بهشتی از وقار و شوکتی، و منِ کافر در جهنمی از گرسنگی و فقر!» و میخواست با این سخن از راز آن گفته پیامبر(ص) آگاه شود. امام مجتبی(ع) سخن جدشان را اینگونه تفسیر کردند «اگر منزلت ما را در جهان دیگر ببینی و از وعدههای خداوندی که به ما ارزانی خواهد داشت، که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و از قلب و خاطر هیچ انسانی هم نگذشته، آگاهی یابی، خواهی دید که ما در این جهان در زندانیم، و اگر به آنچه خداوند از عذابهای دردناک و شکنجههای سخت به تو و دیگر کافران وعده کرده، آگاهی یابی، خواهی دید که اکنون در بهشتی از آسایش و نعمت به سر میبری».
📗حیاه الامام الحسن بن علی(ع) بیروت، دارالبلاغه، ج 1، ص 194.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane