#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ کتابخانه نبوی
✍️ با يكي از دوستان رفتيم به كتابخانه حرم نبوی. هرچه بود، کتابهای ديني در موضوعات مختلف بود. با اينكه كتب فرقههاي گوناگون مذهبی در کتابخانه وجود داشت، اما هرچه گشتيم كتابي درباره شيعيان پيدا نكرديم. فقط كتابچهای جيبي بود كه در باب آدابالحرمين تألیف شده بود و نويسنده آن تا توانسته بود به شيعيان و آدابشان ناسزا گفته بود.
دلم شكست از اينكه جواب توهين و شبهه را میتوانیم مستدل بدهيم، اما نمیگذارند. چه میشود كرد؟!
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ فرصت دیدار
✍️ يك ساعتي از پرواز هواپيما بهسمت جده ميگذشت. آسمان را ميپيموديم كه تردد غيرعادي مهمانداران حولوحوش يك صندلي و صدا كردن دكتر بهوسيله بلندگو توجهمان را جلب كرد. وقتي دكتر آمد، كنجكاوي همه رفع شد. پيرمرد پيش از آنكه فرصت كند به زيارت خانه خدا نائل شود به زيارت صاحبخانه رفته بود.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️قاعده مندرآوردی!
✍️ شنيده بودم كه سه روز روزه در مدينه، مستحب است! عقل و دلمان به جان همديگر افتاده بودند. تيرماه بود و هوا به غايت گرم! چارهاي نبود، آخر شب چند دست غذا گرفتيم تا سحر بخوريم.
روز بعد تا وقت افطار شبيه اسباببازیای كه باطریاش ضعيف شده باشد، با آه و ناله راه میرفتیم. با همان احوال وخيم هم براي نماز مغرب به مسجدالنبی رفتيم. چه میشد كرد، معنويت، دست از سرمان بر نمیداشت!
همه اين سه روز را با چنين احوالي روزه گرفتيم. شب آخر، بعد از افطار، وقتي از روحاني كاروان حكايت اين سه روز را پرسيديم، گفت «قاعدهای مندرآوردی است!» حالمان گرفته شد ناجور!
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ قريبي در لباس غريب
✍️ آنهمه غربت بقيع دلم را به تنگ آورد كه ناگاه دعاي فرج بر زبانم جاري شد. گوشهاي نشستم و زمزمه كردم و اشك ريختم. نفهميدم شرطه قرمزپوش، کي بالاي سرم حاضر شد. گفت: آقا! وقت رفتنه. زود اشکهایم را پاك كردم تا شرطه نبيند و دلشاد نشود، ولي انگار ديد!
لبخند مهرباني رو لبهایش نشست و گفت «خودترو ناراحت نكن. من هم مثل تو شیعه امیرالمؤمنین هستم. نصر و فرج نزديك است انشاءالله! فقط زود باش...» اگرچه با ناباوري، ولي او را در آغوش گرفتم و شانههایش را بوسيدم.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ دعوتشده جا نمیماند
✍️ آسمان ايران را بهقصد فرودگاه جده ترك میکردیم كه اعلام كردند: بهدليل نقص فني بايد برگرديم. برگشتيم و بعد از مدت كوتاهي نقصفني رفع شد.
کبوتري پروانه هواپيما را از كار انداخته بود. حكمت اين برگشت را آن لحظهای دريافتيم كه دو خانم با چشمهای اشكآلود و نفسزنان سوار هواپيما شدند. دعوتشدهها جامانده بودند.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ هزینه سفر
✍️ بار اول كه اسمم در قرعهكشي درآمد، با اينكه خيلي دوست داشتم بروم، ولي سهمیهام را دادم به يكي از دوستانم كه خيلي بيتابي میکرد و ناراحت بود از اينكه چرا اسمش براي عمره درنیامده.
دو سال بعد دوباره قرعه به نام من افتاد، ولي هزينه سفر را نداشتم كه بدهم. رفتم جمكران و تا صبح دعا كردم و گريه كردم و از امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) خواستم كه كمكم كند. صبح فردا، یكي از دوستانم كه همسر شهيد بود، زنگ زد و گفت «ديشب شوهرم را خواب ديدم. داشت طواف میکرد، منم فكر كردم هزينه سفرترو قبول كنم بلكه توي زيارتت سهيم بشم».
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ در غم مادر
✍️ پشت پنجرههاي بقيع عزاداري میکردیم.
شرطهاي گير داد.
گفتيم «مادرمردهایم! در غم مادر عزاداريم». باور كرد و رفت. طوري كه از نزديك شدن ديگر شرطهها هم جلوگيري میکرد. اگرچه دروغ هم نگفته بودیم.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهای دانشجويی پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ هزار تومانی
✍️ پول جنسها را كه حساب كردم. چندتايي اسكناس سعودي را شمردم و به فروشنده جوان دادم. لابهلاي اسکناسها اشتباهي يك هزار تومانی تاشده هم جاگرفته بود. یكدفعه ديدم اشك در چشمان فروشنده حلقه زد. اسكناس هزار توماني را برداشته بود و عكس امام رويش را به دوستانش نشان میداد و میبوسید.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️ فرصت دیدار
✍️ يك ساعتي از پرواز هواپيما بهسمت جده ميگذشت. آسمان را ميپيموديم كه تردد غيرعادي مهمانداران حولوحوش يك صندلي و صدا كردن دكتر بهوسيله بلندگو توجهمان را جلب كرد. وقتي دكتر آمد، كنجكاوي همه رفع شد. پيرمرد پيش از آنكه فرصت كند به زيارت خانه خدا نائل شود به زيارت صاحبخانه رفته بود.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#خاطره
خاطرهای از سفر به خانه خدا
▪️بنده شكم
✍️ جلوگيري از اسراف و بنيه داشتن براي عبادت را بهانه كرده بود و هر بار، ميز غذا را پاکسازی میکرد؛ تا ته بشقابهای غذا و ظروف ميوه را درنمیآورد، دستبردار نبود. بعد از آنهمه پرخوري هم، بالطبع حس و حال زيارت و دعا و مناجات برايش باقي نمیماند؛ همين هم بود كه هميشه وعده میکرد كه دفعه بعد به حد كفايت بخورد تا توفيق عبادت را از دست ندهد، ولي باز تا وارد رستوران میشد، عطر و رنگ غذا همهچیز را از يادش میبرد. شكم بهظاهر كوچكش، توفيق بزرگي را از او سلب میکرد.
📗 انتخابی از كتاب «ناودان طلا» از مجموعه كتابهاي دانشجويي پرسمان
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#اسرار
#نکتهها
🕋 قربانی
اگر خواهی که بر آتش نسوزی
چون ابراهیم قربان از پسر کن
💠 سرگذشت ابراهیم و هاجر و اسماعیل، حکایت همه بندگان صدیق خداست؛ در قصه ابراهیم، آن حضرت برای رسیدن به مقام قرب همه امیال خود را به قربانگاه برد و قهرمان مقام رضای به امر حق شد. هاجر نیز بیپناهی و بیم و امید آزمود و به مقام بلند صبر رسید. قربانی بزرگ یعنی اسماعیل نیز به رضای دوست راضی بود. رضای ابراهیم، صبر هاجر و تسلیم اسماعیل هر کدام درسی جاودانهاند و اینان سه اسوه، سه معلم ماندگار که هر کدام در بندگی مرتبهای دارند.
▫️و تو اگر طالب سیر بهسوی خانه حقیقت هستی با آنان احساس خویشاوندی کن.
و آزمونها همواره پیش روی ماست؛ که اگر ابراهیم، اسماعیل که همه هستیاش بود به مذبح تسلیم برد تا قربانی جانان کند، تو چه به محضر پروردگارت آوردهای؟
تو چگونه گلوی آز و طمع بریدی؟
اسماعیل تو چیست؟ مال و مقام و زن و فرزند، کدام کس پای کمال تو را بسته است؟
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#حج
#اسرار
#نکتهها
🕋 حلق
💠 حلق (تراشیدن سر) آزمون آخر بندگی در سیر الیالله حج است. زائر که در رمی جمرات، بر شیاطین درون و برون سنگ زد و بعد همه منیتها را به قربانگاه برد، اینک باید آخرین قدم را برای رام کردن نفس خویش محکم بردارد و مُهر بندگی بر پیشانی بکوبد. اکنون وقت آن است که جمال خویش را به پای آن جمیل مطلق قربانی کند.
حلق، تکرار همان اعمال گذشته است در شکلی دیگر، تکرار از خود بریدن، زشتی را شستن، تمرین تعبد و تواضع، و شکستن قفس تن و پرواز تا اوج.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane