eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
637 دنبال‌کننده
13.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
51 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
برادر/ روشن سلیمانی آري كبوتر با كبوتر فرق دارد چشمان ليلي خشك يا تر ... فرق دارد ليلي تمام عمر مجنون خودش بود مجنون همان ليلي است؛ ساغر فرق دارد پيغمبران سرمست از يك جرعه بودند اما پيمبر با پيمبر فرق دارد دنيا پر از دل‌واپسي‌هاي غريبي است هر روزمان با روز ديگر فرق دارد لب تشنه جان مي‌داد و مشك آب بر دوش ديدي برادر با برادر فرق دارد؟ 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
▪️خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می‌فروخت ✍️ نغمه مستشارنظامي خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می‌فروخت بال‌ها را می‌خرید و دست‌ها را می‌فروخت خواب دیدم آب بی‌تاب نگاهش مانده بود او نگاهش را به یک فردای زیبا می‌فروخت مثل باران در صدایش مهربانی غرق بود اشک‌هایش را به یک لبخند صحرا می‌فروخت او علم بر دوش با خورشید پیمان بسته بود ماه زیبا را به تاریکی شب‌ها می‌فروخت گریه می‌کردند آن شب نخل‌های نینوا در کنار کودکی تنها که خرما می‌فروخت خواب دیدم مشک را بر شانه‌اش آتش زدند دست‌هایش در میان رود دریا می‌فروخت 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
▪️نازپرداز همه نازفروشان زمین ساقی اما، ز همه تشنه‌لبان تشنه‌ترین 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹ولادت باسعادت قمر منیر بنی‌هاشم حضرت عباس (ع) مبارک. 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
16.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷به احترام قمر بنی‌هاشم بیست! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقیه‌الله آمد با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد «اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد وعجــــــل فـــــــــرجهم» 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴هر کس تشنه، لب چشمه رفت و تشنه برگشت، ضرر کرد، مگر عباس... ✍️محمدجواد محمودی 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴برادر ✍️روشن سلیمانی آري كبوتر با كبوتر فرق دارد چشمان ليلی خشك يا تر ... فرق دارد ليلي تمام عمر مجنون خودش بود مجنون همان ليلی است؛ ساغر فرق دارد پيغمبران سرمست از يك جرعه بودند اما پيمبر با پيمبر فرق دارد دنيا پر از دل‌واپسی‌هاي غريبی است هر روزمان با روز ديگر فرق دارد لب تشنه جان می‌داد و مشك آب بر دوش ديدی برادر با برادر فرق دارد؟ 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴شکوه آب فریاد تو انقلاب را معنا کرد بوی نفست گلاب را معنا کرد آن روز برای شوکت شط فرات دست تو شکوه آب را معنا کرد ✍️محمدحسین کاظم‌زاده 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴روضه آمد پیش من و گفت: خیلی دلم گرفته. روضه می‌خونی؟ شاید دیگه فرصت نباشه! گفتم! برو شب عملیاته! خیلی کار دارم! رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقیقه! خواهش می‌کنم. سه تایی نشستیم. گفتم: چه روضه‌ای؟ گفت: دلم هوای عباس کرده! منم شروع کردم! ای اهل حرم میر علمدار نیامد، علمدار نیامد! سقای حرم سید و سالار نیامد، علمدار نیامد! کلی وقت با همین دو بیت گریه کردند. رهاشون کردم به حال خودشون! عملیات با رمز یا ابالفضل العباس شروع شد. بیسیم زدم وضعیتشو بپرسم گفتند: چند لحظه قبل شهید شد با دست بریده و نارنجک به دست! 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴 خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می‌فروخت خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می‌فروخت بال‌ها را می‌خرید و دست‌ها را می‌فروخت خواب دیدم آب بی‌تاب نگاهش مانده بود او نگاهش را به یک فردای زیبا می‌فروخت مثل باران در صدایش مهربانی غرق بود اشک‌هایش را به یک لبخند صحرا می‌فروخت او علم بر دوش با خورشید پیمان بسته بود ماه زیبا را به تاریکی شب‌ها می‌فروخت گریه می‌کردند آن شب نخل‌های نینوا در کنار کودکی تنها که خرما می‌فروخت خواب دیدم مشک را بر شانه‌اش آتش زدند دست‌هایش در میان رود دریا می‌فروخت ✍️ نغمه مستشارنظامی 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane
🏴فریاد کشیدم یا ابوالفضل ▫️اردوگاه تازه در حال آماده شدن بود سرویس بهداشتی و حمام هنوز آماده نشده بود. آب لوله‌کشی نداشت. لباس، کفش و پتو نداشتیم. تنها چیزی که زیاد بود شکنجه و کتک و شهید بود. هر سه روز اگر زیاد نگفته باشم یک شهید بر اثر شکنجه داشتیم. هر کس به روش خودش اذیت می‌کرد به زبان ساده‌تر تمرین کتک زدن می‌کردند تمرین و آزمایش مقاومت انسان در مقابل شکنجه. یک روز یکی از عزیزان اسیر را که بچه اصفهان بود، عراقی‌ها به داخل ساختمان حمام بردند ساختمان حمام اردوگاه تازه آماده شده بود ولی غیرقابل استفاده بود آقای سلجوقی از اسرای اصفهانی بود. ایشان را داخل ساختمان حمام بردند و تا جای که یاد دارم 6 الی 7 نفر از عراقی‌ها هم داخل شدند. فقط صدای ناله و فریاد این اسیر عزیز به گوش می‌رسید از فریادها مشخص بود که در بدترین وضعیت در حال شکنجه است. مدت زیادی از این وضعیت نگذشته بود که صدای یا ابوالفضل از داخل شنیده شد و در کمترین زمان همه سربازان عراقی از حمام به سرعت خارج شدند و رفتند و آقای سلجوقی لنگان‌لنگان بیرون آمد. جلو رفتیم و گفتیم چه شد؟ گفت: نمی‌دانم نامردها همه با هم ریخته بودند سرم و هر کس با هر چه داشت می‌زدند فقط یک چیز به دلم گذشت و از آقا کمک خواستم؛ هر چه انرژی داشتم جمع کردم و فریاد کشیدم یا ابوالفضل! سرم را که بلند کردم دیدم هیچ‌کس نیست بیرون آمدم دیدم عراقی‌ها رفتند. بعدها از سربازان عراقی که شیعه بودند پرسیدیم ماجرا چه بود گفتند: این‌ها از علمدار کربلا بسیار می‌ترسند فقط کافی است که نام علمدار کربلا را ببرید! این ترس از قدیم بوده... از نحوه به شهادت رساندن آقا در کربلا باید بدانید که این‌ها توان مقابله رودررو با ایشان را نداشتند و ندارند. 🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 @SofreFarhangiReyhane