#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 بعد مدتها بابابزرگم از روستا اومد خونمون به همراه دو متر پارچه پیراهنی زنونه...
گفت «این پارچهرو عین همین پیراهن مامانبزرگت که یواشکی از بقچه لباسهاش برداشتم بدوز. فقط سریعتر بدوز تا شک نکرده! میخوام کادوی روز زن بهش بدم...»
یعنی من عاشق کارهای رمانتیکشم اونم تو سن هشتادسالگی!
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 امروز جلو شرکت یه ماشین عروس تو خیابون تصادف کرده بود. داماد پیاده شد میزد تو سر خودش، همون موقع یه ماشین مدلبالا زد بغل و گفت «آقا بیا ماشین منو بردار برو به عروسیات برس».
صد متر جلوتر یه گلفروشی بود. همه مردم دست به دست هم دادن در عرض ۱۵ دقیقه ماشین عروس آماده شد.
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 به پیرمرد قشنگ خیابون شریعتی گفتم: آقا ترکیب این کت و عصا و کلاه خیلی بهتون میاد!
خندید و گفت «زنم ست کرده». بعد دست کشید به لبه کلاه و با ذوق گفت «خیلی باسلیقهس!». خندید و رفت.
روزم قشنگتر شد!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 همکارم برای خانمش گوشی مدل جدید نخریده، زنش رفته تقاضای طلاق داده! گفت «همه زنها همینن!» گفتم حقیقتش خانم من صبح پاتختی تمام طلاهای سر عقد و دوران عقد را داد بهم و گفت «ببر بفروش برای پول پیش خونه به کسی مقروض نباشی»
همه مثل هم نیستند!
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 خواهرم با سادهترین مرد روی زمین که بهترین مرد زندگیاش بوده ازدواج کرده است. شوهرش لکنت زبان دارد. خواهرم را صدا میکند «مممممریم». خواهرم همیشه میگوید: زمان تولدش اسمش رو اشتباه نوشتن و تلفظ دقیق اسمش اینه «مممممریم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 یکبار در دوران عقد برایم یک خوراکی خرید که دوست نداشتم، ولی بهخاطر علاقه به خودش، خوراکی را خوردم و تعریف هم کردم.
حالا سالهاست برایم از آن خوراکی میخرد و من هم قورت میدهم و تعریف میکنم!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
🌸 قصه شیرین
🔰 رفیقم ازدواج کرده!
حالا چهجوری؟
دوتا انگشتر عقیق ست خریدن.
عروسی و عقد در حد صد نفر دعوت کردند.
الان سر خونه و زندگیشون هستند.
سرباز هم هست تازه، خانمش هم دانشجوست.
نداشتند. خرج الکی نکردن واسه مراسم عروسیشون، خیلی هم خوشبختن!
«اللــــــــهم صـــــل علـــــــی محمـــــــد و آل محمــــــــد و عجــــــل فـــــــــرجهم»
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 مامانم دارد با مادربزرگم تلفنی صحبت میکند. به او میگوید: مامان! دیشب خیلی معده درد داشتم. مادربزرگم انگاری که قربانصدقهاش میرود و راهکار به او نشان میدهد.
با خودم میگویم «آخه چیه این مادر که آدم تو هر سنی بهش پناه میبره!»
مامان من 58 سالش است.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 دیشب ساعت ۲ صدای زنگمان آمد. همسایه طبقه پایین بود. گفت «ببخشید! دیدم لامپتون روشنه، زنگ شما را زدم. کلیدم رو جا گذاشتم خانمم بارداره. میترسم زنگ بزنم یه وقت از خواب بپره! هول کنه! اگه میشه درو بزنید میرم بالا پشت در میشینم تا اذان صبح که واسه نماز بیدار شد زنگ بزنم در و باز کنه».
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 چند وقتی بود خانم همسایه ما با شوهرش قهر کرده بود و با پسرش رفته بود خانه پدرش. این آقا تنها زندگی میکرد. بعد از مدتی، بقیه از همسایه جویا شدن و فهمیدند که چون خانه برای شوهرخواهرش است، زنش گفته است «نمیخوام زیر منت بقیه باشم. یه خونه خودت بگیر تا با هم زندگی کنیم».
چند روز بعد آقای همسایه بهاتفاق خواهر و شوهرخواهرش اسبابکشی کردند. بازهم همسایهها پرسوجو کردند و فهمیدند که شوهرخواهرش خانه اینجا را رهن داده و پولش را به همراه مقداری دیگر داده به برادرخانمش تا او بتواند خانه دیگری اجاره کند و دست زن و بچهاش را بگیرد و بیاورد سر زندگیشان.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 از خالهام پرسیدم: از کجا میدونی که آقا محمود شوهرترو خیلی دوسش داری؟
گفت: وقتی ناراحتش میکنم خودم بیشتر ناراحت میشم.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#زندگی
#شیرین
#قصههای_واقعی
💚 من تازه شنیدم که خاله بزرگم یک پسر ۹ ماهه داشته که درست روز عروسیِ خاله کوچکترم مُرده، خاله بزرگم خیلی عادی رفته است عروسی و تا پایان روز پاتختی صدایش را در نیاورده...
هر کسی هم پرسیده پسرت کو؟ بهانهای آورده تا کسی متوجه نشود!
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane