eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
635 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
3هزار ویدیو
50 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ از اول تا آخرش عید است 🔹 رهبر انقلاب: از ماه شعبان نباید غفلت کرد. ماه شعبان از اوّل تا آخرش است، مثل ماه رمضان. ماه رمضان هم از اوّل تا آخرش عید است، عیدِ اولیاء‌الله. هر روزی که در آن موقعیّتی وجود داشته باشد که انسان بتواند به صفای نفسِ خود، به نورانیّتِ دلِ خود بپردازد، آن روز، روزِ مغتنم و روزِ عید است. ۱۳۹۷/۰۲/۱۰ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
💐 قدیمی‌ها یه رسمی داشتن روز عید فطر برای خانوم خونه به پاس تمام اون سحرهایی که زودتر بیدار شدن و افطارهایی که درست کردن هدیه می‌گرفتند. بیایید شما هم برای مادر و یا همسرتون هدیه بگیرید!
🌸 بهار منتظر من همیشه پشت در است ملیحه بهارلو 🌹 بهترین لباسش را پوشید. بهترین عطرش را زد و راهی شد. همیشه بعد از تحویل سال، اولین کاری که می‌کرد، دیدار او بود. سوار ماشین شد و راه افتاد. سر راهش جلوی گل‌فروشی نگه داشت و یک‌دسته گل نرگس خرید؛ گل موردعلاقه هر دوی‌شان بود. 🌹 وقتی رسید. باران تازه شروع شده بود. بهتر از این نمی‌شد؛ همان‌چیزی که هر دوی‌شان همیشه می‌خواستند؛ بوی باران. از دور او را دید. قدم‌هایش را تندتر کرد. وقتی رسید، کنارش نشست و گفت: سلام. عیدت مبارک. امیدوارم امسال دیگه بتونیم با هم باشیم. نرگس‌ها را بو کرد و روی قبر گذاشت. ✍️ حسین منزوی 📌 انتخابی از کتاب در روزهای آخر اسفند...، تهران، نشر کتاب فانوس 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌹 گل ‌باش 🌸 هیچ‌کس از کنار گل دست خالی برنمی‌گردد؛ گلاب‌گیر به گلاب می‌رسد، کندودار به عسل، نقاش به نقش، عکاس به عکس، بلبل به آواز و... بیا و گل باش و چشمه خیر و خوبی. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🍎 تبریک سال نو 💠 سفره هفت‌سین را برانداز کرد؛ همه‌چیز داشت. ساعت را نگاه کرد. کنار ویلچر پسرش نشست. بعد از آخرین عملیاتی که پسرش در آن شرکت داشت، سال‌ها پای سفره فقط او بود و پسرش. سال که تحویل شد، نقلی در دهان گذاشت، به‌زحمت بلند شد. روی ویلچر خم شد و عکس پسر شهيدش را بوسید و سال نو را به او تبریک گفت. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🍎 هفت‌سین قرآنی 🕌 سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم (یس، 58) از سوي پروردگار [ی] مهربان [به آنان] سلام گفته می‌شود. 🕌 سلامٌ علی نوح ٍ فی العالمین (صافات،79) درود بر نوح در میان جهانیان 🕌 سلامٌ علی اِبراهیم (صافات، 109) درود بر ابراهیم 🕌 سلامُ عـَلی موُسی و هارون (صافات،120) درود بر موسی و هارون 🕌 سلامُ علی آلِ یاسین (صافات،130) درود بر پیروان الیاس 🕌 سلامٌ عـَلیکُم طِبتُم فادخـُلوُها خالدین (زمر،73) سلام بر شما، خوش آمدید، در آن درآیید [و] جاودانه [بمانید]. 🕌 سلامُ هیَ حتّی مَطلَعِ الفـَجر (قدر،5) [آن شب] تا دم صبح، صلح و سلام است. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🍎 تبریک سال نو 💠 سفره هفت‌سین را برانداز کرد؛ همه‌چیز داشت. ساعت را نگاه کرد. کنار ویلچر پسرش نشست. بعد از آخرین عملیاتی که پسرش در آن شرکت داشت، سال‌ها پای سفره فقط او بود و پسرش. سال که تحویل شد، نقلی در دهان گذاشت، به‌زحمت بلند شد. روی ویلچر خم شد و عکس پسر شهيدش را بوسید و سال نو را به او تبریک گفت. 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌸 بهار منتظر من همیشه پشت در است ملیحه بهارلو 🌹 بهترین لباسش را پوشید. بهترین عطرش را زد و راهی شد. همیشه بعد از تحویل سال، اولین کاری که می‌کرد، دیدار او بود. سوار ماشین شد و راه افتاد. سر راهش جلوی گل‌فروشی نگه داشت و یک‌دسته گل نرگس خرید؛ گل موردعلاقه هر دوی‌شان بود. 🌹 وقتی رسید. باران تازه شروع شده بود. بهتر از این نمی‌شد؛ همان‌چیزی که هر دوی‌شان همیشه می‌خواستند؛ بوی باران. از دور او را دید. قدم‌هایش را تندتر کرد. وقتی رسید، کنارش نشست و گفت: سلام. عیدت مبارک. امیدوارم امسال دیگه بتونیم با هم باشیم. نرگس‌ها را بو کرد و روی قبر گذاشت. ✍️ حسین منزوی 📌 انتخابی از کتاب در روزهای آخر اسفند...، تهران، نشر کتاب فانوس 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
💟 برازنده شماست! مرجان عالیشاهی ☑️ من و رسول داشتیم برای نوروز خرید می‌کردیم. اولین عید زندگی مشترکمان بود. همان اول بازار، کت‌وشلوار طوسی‌رنگی توی ویترین چشمم را گرفت. زیرچشمی رسول را پاییدم که حواسش را داده بود به جوانکی که سعی می‌کرد به هر شکلی شده دستمال توالت‌هایش را بفروشد. رسول را متوجه کت‌وشلوار کردم. گفت «آره خیلی خوشگله تا دیدمش خواستم بهت بگم که بخریمش. ای ناقلا! تو چطوری ذهن منو می‌خونی؟!» 💑 خندیدم. با خودم فکر کردم روح من و رسول خیلی به هم نزدیک است و می‌توانیم بدون ایجاد زحمت برای زبان، خواسته‌هایمان را به هم بگوییم. داخل فروشگاه شدیم و رسول کت‌وشلوار را خوب وارسی کرد و قیمت گرفت. بیرون رفت و با جوانک دست‌فروش وارد شد. جوانک را به اتاق پرو راهنمایی کرد. جوان،‌ کت‌وشلوار پوشیده پهنای فروشگاه را قدم زد و خندید و خوشحال بود. من فقط نگاه می‌کردم. جوان از من هم تشکر کرد. زبانم چرخید، گفتم: «قابل نداره، برازنده شماست به‌به» و از این حرف‌ها... عید را هم تبریک گفتم و پسر جوان یک بسته دستمال توالت به من هدیه عید داد. 📌 انتخابی از کتاب در روزهای آخر اسفند...، تهران، نشر کتاب فانوس 🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane
🌸 خوشا آنان که با حق آشنایند مطیع محض فرمان خدایند چو ابراهیم اسماعیل خود را فدای امر الله می‌نمایند🌸 سعید ، جشن تقرب عاشقان حق، مبارک... 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 @SofreFarhangiReyhane