#روضه
#سبک_شدن
🔹وقتی از سختیهای زندگی #خسته میشوید و بر دلتان غصه و اندوه مینشیند خلوتی برای خود فراهم کنید اگر میتوانید زیارت #عاشورا قرائت کنید و با شنیدن روضهای از جنس #کربلا، اشک بریزید. هفتهای یک بار #قرص روضه را بر خود لازم بدانید.
با سبکشدن خود، فرصت را غنیمت بشمارید و با تدبیر، گذشت و فراموش کردن ناملایمات همسرتان، آرام، پرانرژی و با دلی حسینی و کربلایی به زندگی #صمیمانه و مداراگونهی خود ادامه دهید.
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
🔹برخی مناسبتهای مهم ماه ذیالحجه
☑️ هفتم ذیحجه ۱۱۴ق: #شهادت امام باقر علیهالسلام
✅ هشتم ذیحجه ۶۰ق: حرکت امام حسین علیه السلام از مکه بطرف کوفه و #کربلا
✅ نهم ذیحجه:روز #عرفه
☑️ نهم ذیحجه ۶۰ق: شهادت حضرت #مسلم علیهالسلام
✅ دهم ذیحجه:#عیدقربان💐
🌸 ۱۵ ذیحجه ۲۱۲ق:میلاد #امام_هادی علیه السلام💐
✅ ۱۸ ذیحجه ۱۰ق:#عید_غدیر خم💐🌹❤️
✅ ۱۸ ذیحجه ۳۵ق:فوت خلیفه سوم💐
🌸 ۲۰ ذیحجه ۱۲۸ق:#ولادت امام کاظم علیه السلام🌹
☑️ ۲۲ ذیحجه ۶۰ق:شهادت #میثم تمار درکوفه
✅ ۲۴ ذیحجه ۹ یا ۱۰ق: #مباهله پیامبر با نصارای نجران
✅ ۲۴ ذیحجه ۹ق: نزول آیه #تطهیر در حق اهلبیت علیهم السلام💐
✅ ۲۴ ذیحجه ۱۰ق: #انگشتربخشی امام علی علیه السلام در رکوع و نزول آیه ولایت🌹
✅ ۲۵ ذیحجه ۹ق: نزول سوره #هل_اتی در شان اهلبیت علیهم السلام🌿
☑️ ۲۷ ذیحجه ۶۳ ق: واقعه #حرٌه و کشتار در مدینه توسط لشکر یزید
🌸۲۹ ذیحجه انتخاب امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت پس از قتل عثمان
✅ آخر ذیحجه: #آخرین روز سال هجری قمری
#ماه_ذیحجه
#مباهله
انشاالله از برکات و فیوضات این ماه پر خیر وبرکت نهایت استفاده و بهره کافی را ببریم.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
#انتخابات
#آیتالله_مشکینی
▪️خدا رحمت کند آیتالله مشکینی را؛
انتخابات را تشبیه می کرد به #کربلا و میفرمود:
✅ صحنه انتخابات #صحنه_کربلا است.
☑️ کسی که در انتخابات شرکت نمیکند گویا دارد یزید را #یاری میکند.
☑️ کسی که در #انتخابات شرکت میکند ولی رأی سفید میدهد انگار در کربلا است ولی تیر به سوی هدف خاصی نمیاندازد.
☑️ کسی که به غیر صالح رأی میدهد گویا دارد علیه امام حسین شمشیر میزند.
✅ کسی که میگردد و اصلح را انتخاب میکند گویا دارد از امام حسین(ع) دفاع میکند.
🔹رأی مسئولیتآور است. با دقت و بصیرت رأی دهیم.... و مرد خدا را شناختن کاملاً روشن است.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
🏴 برای هر زن و شوهری در زندگی مشترک، دلخوری، سوءظن، بگو مگو، دلشکستگی و گلایه از #همسر کم و بیش، پیش میآید. اما مهم آن است که با مدیریت ذهن، رفتار و گفتار، فضای دلگیر و گاه سرد و بیروح خانه را گرم کنیم.
🏴 یکی از راهکارهای بسیار قوی و مجرّب در این مواقع که در کلام عرفا و بزرگان معنوی تاکید شده است #روضه بر سیدالشّهدا علیهالسلام است.
🏴 وقتی از سختیهای #زندگی خسته میشوید و بر دلتان غصه و اندوه مینشیند خلوتی برای خود فراهم کنید اگر میتوانید زیارت #عاشورا قرائت کنید و با شنیدن روضهای از جنس #کربلا، اشک بریزید. هفتهای یک بار #قرص روضه را بر خود لازم بدانید.
🏴 از معجزات اشک بر اباعبدالله الحسین علیهالسلام #نشاط و سبک شدن روح است، و البته با سبکشدن خود، فرصت را غنیمت بشمارید و با تدبیر، گذشت و فراموش کردن بدی همسرتان، آرام، پرانرژی و با دلی حسینی و کربلایی به زندگی صمیمانه و مداراگونهی خود ادامه دهید.
🏴روضههای خانگی و بیآلایش را در خانههایمان رواج دهیم.
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
یحیی #السنوار در آخرین مکاتبه با #سیدحسن_نصرالله:
برای ما صلح و مذاکرهای با صهیونیسم درکار نیست؛ یا پیروز میشویم و یا بار دیگر #کربلا رخ میدهد. والسلام.
رسالة من السنوار الى نصرالله: فلتكن كربلاء جديدة يا سيد! والسلام.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
@SofreFarhangiReyhane
1.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کربلا
#بسیجی
🔸آری کربلا از زمان و مکان بیرون است و اگر تو میخواهی که به کربلا برسی
باید از خود و بستگیهایش، از سنگینیها و ماندنها گذر کنی.
از زمان و مکان و مقتضیات آنها فراتر روی و غل و زنجیر جاذبههای دنیایی را از پای ارادهات بکشانی و هجرت کنی...
🌷تقدیم به همه بسیجیان و نیروهای امنیتیای که این دو هفته، خواب به چشمشان نیامد و خوش به سعادتشان که سرباز و نگهبان خیمههای امام حسین در سال ۱۴۰۴ هستند...
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
@SofreFarhangiReyhane
#کربلا
#حضرت_عباس
🏴هر کس تشنه، لب چشمه رفت و تشنه برگشت، ضرر کرد، مگر عباس...
✍️محمدجواد محمودی
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#کربلا
#ترسیم
#تأمل
▫️کربلا به پردهخوان نیاز ندارد تا فقط حادثهها را تصویر کند؛ عاشورا به عالمانی محتاج است که داستان آن نیمروز بزرگ و درسهای عظیمش را برای زندگی امروز و مردم تشنه حقیقت و عدالتش ترسیم کند.
▫️بزرگترین ستم در حق سیدالشهداء (علیهالسلام) آن است که حماسههایش را در تاریخ، محبوس کنیم و در جغرافیایی به وسعت کوچک دشت طف به بند بکشیم!
کربلا برای پردهخوانی نیست؛ برای پردهدری از ظلم و بیدادپیشگی است!
▫️اینک ماییم و حکم خرد که در حد ناچیز نقالی بمانیم یا راوی بزرگ رهنمودهای عاشورا برای زندگی با عظمت و مبارزه با عزت با یزیدیان زمان باشیم.
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#کربلا
#خاطره
▪️ایرانی کفن!
🏴روبهروی باب القبله حرم حضرت اباالفضل العباس با یک کاسه حلیم ایستادهایم. مهپاشهای بالای سرمان خاموشاند، ولی هر چند لحظه یکبار قطرات آب میافتند روی سر و صورتمان، هنوز آفتاب شهر را کامل روشن نکرده، چراغهای نیمدایرهای قرمز، جانشان را از دست دادهاند و نورشان نهایت، همان یکی دو متر دور و بَر خودشان را روشن میکند. کاسه حلیم را میآورم بالا و هورت میکشم، زهره دستش را میگذارد زیر کاسه و میگوید«بزنم زیرش...؟» بعد هم غشغش میخندد. جواب میدهم «ابو مختار دست از سرم بردار، با ما اینگونه مباش».
ته کاسه را دوباره نگاه میکنم، حالا که خالی شده میاندازمش توی سطل زباله پشت سرم. به مجتبی میگویم «ببین تو حواست به بچهها باشه، من و زهره بریم عقبتر، این آفتابگیرها نمیزارن آسمون دور و بر گنبد دیده بشه». سرش را به نشانه تأیید بالا و پایین میبرد. هر دو یکهویی به هم نگاه میکنیم و میزنیم زیر آواز «ببعی! چقدر تو نازی! دیری دیری، مثل خودم باهوشی، دیری دیری...»
«دیری دیری» سرمان را به چپ و راست تاب میدهیم و ریتم آهنگ را با تمام وجود حس میکنیم.
هرچند قدم که برمیداریم سرم را به عقب میچرخانم که ببینم آسمان بالای گنبد دیده میشود یا نه؟ «دیری دیری» هرچقدر دورتر میشویم زاویه دید بدتر میشود،«دیری دیری» توریهای آفتابگیر، نصف گنبد را گرفتهاند.
«دیری دیری» یک دستفروش از کنار خیابان داد میزد کفن، ایراااانی کفن. هر دو به هم نگاه میکنیم و میزنیم زیر خنده! دستم را میگذارم روی شانه زهره و میگویم، چیه؟ چی شده؟ تازگیها کم میمیری؟ از خنده دولا شده روی زانو و ادامه میدهد «کلاً چند وقتِ نَمیر شدم» میگویم «آیا از نَمیری خود رنج میبرید؟ جان ناقابلتان را در اختیار ما بگذارید، مردن بدون درد و خونریزی!»
همینطور آسمون ریسمان میبیافیم و غشغش میخندیم، میگویم «خوب دیگه برگردیم. تقریباً میشه گفت نمای گنبد رو کامل از دست دادیم، خدا قوت!» به سمت حرم میچرخیم ادامه میدهد «ماشاالله قهرمان! نان پدر و شیر مادر حلالت زائر» میگویم خوب دیگه گفتیم خندیدیم تموم شد، حالا وقتشه که یه روضه یه خطی بخونیم:
آقای اباعبدالله! مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود؟ دستش را میگذارد روی سینهاش و سلام میدهد.
خرابم کردی خاله، خرااااب
✍️مریم بلاشآبادی
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane
#کربلا
#خاطره
▪️روضه یک خطی
🏴 ساعت حدود نه و ده صبح است و ما دم بابالقبله حضرت اباالفضل العباس ایستادهایم. دمای هوا باید حدوداً 48 درجهای باشد. تمام مهپاشها و پنکههای کوچه خیابانهای اطراف حرم روشناند. هوا طوری مهآلود شده که انگار یکهویی وسط تابستان داغ، ماشین را روشن کردهای و رفتهایای وسط گردنه حیرانِ خودمان، تنها فرقش این است به جای اینکه مه روی شاخ و برگ درختان بنشیند و تبدیل به باران و شبنم شود، نشسته روی گُنبد و سر و صورت زائرها، عطر و بویش را که نگویم؛ بوی خاک بارانخورده.
اسپند و کندههای چوبی که رویشان کتریهای بزرگ چای عراقی را گذاشتهاند، شهر را مست کرده. دوربین گوشی را روشن میکنم، بعد از نمای گنبد، یکراست زوم میکنم روی همسفر همیشگیام «سلام آقا مجتبی! خوش میگذرد با ما؟»
یکدانه از آن خندههای منحصربهفرد خودش را که شیطنت و محبت با هم درآمیخته است، تحویلم میدهد. بیاختیار چشمم را از صفحه گوشی برمیدارم. مستقیم و بدون واسطه چشم میدوزم به صورتش و با لبخند نگاهش میکنم.
دوربین را سمت بچهها میچرخانم و بعد از یک سلام و احوالپرسی میروم سمت زهره خواهرزادهام. صدایم را مثل مستندسازهای شبکه چهار میکنم و گزارش میدهم «الله اااااکبر، ما الان کربلا هستیم، وسط تابستون توی دمای 47 درجه داره بارون میزنه، همینطور که میبینید شهر یکدست غرق آب شده، جمعیت دستهدسته راه افتاده سمت حرم. زهره را نگاه میکنم، شیشههای عینکش را بخار و قطرات ریز آب گرفته. بطری آب را میبرد بالا و یکهو خالی میکند وسط سرش و میگوید «اللهاکبر! اللهاکبر! بارون به اوووووج خودش رسیده، سیل راه افتاده، سییییل». همه میزنیم زیر خنده.
چند لحظه بعد، یک آب چهارگوش یا به قول نرگس آب مُکَبعی را باز میکند و قبل خوردن، تعارف بفرمایید میزند، هنوز یک قلپش را سر نکشیده که میگویم «حالا که اینجاییم، بزار براتون یه #روضه_یه_خطی بخونم.» به کلمنهای نارنجی و وانهای پر از آب دور و برمان اشاره میکنم و میگویم «#وَ_آبی_که_در_حرم_حضرت_عباس_از_گلو_پایین_نمیرود».
سرش را میاندازد پایین، از کنار کیف بطری آب را درمیآورد و یکراست همهاش را میریزد داخلش و میگوید
«دیگه واقعاً پایین نمیره، بقیهاش بمونه برای بعد...»
✍️مریم بلاشآبادی
🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃
@SofreFarhangiReyhane