eitaa logo
سفره فرهنگى ريحانه
635 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
3هزار ویدیو
50 فایل
قرارمان چیدن «روح» و «ریحان» برای شما «ریحانه‌»های این سرزمین سبز در سفره‌ای فرهنگی است. «سفره فرهنگی ریحانه» با همت معاونت فرهنگی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) آماده شده است. @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
مشاهده در ایتا
دانلود
داشت محوطه رو آب و جارو میکرد. به زحمت جارو رو ازش گرفتم. ناراحت شد و گفت: بذار خودم جارو کنم، اینجوری بدیهای درونم هم جارو میشن ... کار هر روز صبحش بود، کار هرروز یه فرمانده‌ی لشکرِ ... 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
هر وقت ‌ميخواست‌ برایِ بچـه هـا‌ یادگارى بنویسه مینوشت : 🔸من کان لِله کانَ الله لَه🔸 هرکى با‌خدا‌ باشہ‌ خدا‌ با‌ اوست 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
‌چه میکنی با این چشمات مادر من؟ ‌ ‌_برای قاب پسرم قدرته، هی نور میزنه این عکس رنگش میپره حیفه بچم... ‌ ‌ ‌هدیه به روح پاک و معظم‌ 🌷شهید قدرت مولایی🌷 صلوات + و عَجِّل فَرَجَهُم 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
اگر نماز شب نخوانیم... ورشکست می‌شویم! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد ، همسرش طاقت نمی‌آورد ، می‌گفت:《بس است دیگر.استراحت کن.خسته شدی.》 و مصطفی جواب می‌داد: 《تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند بالاخره ورشکست می‌شود ، باید سود دربیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم.》 اما همسرش که خیلی شب‌ها از گریه‌های مصطفی بیدار می‌شد کوتاه نمی‌آمد، می‌گفت: 《اگر اینها که این قدر از شما می‌ترسند بفهمند این طور گریه می‌کنید...مگر شما چه معصیت دارید؟ چه گناه کردید؟ خدا همه چیز به شما داده ، همین که شب بلند شدید یک توفیق است》 آن وقت گریه مصطفی هق هق می‌شد ، می‌گفت: 《آیا به خاطر این توفیق که خدا داده او را شکر نکنم؟》 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️شهدا اینگونه بودند! بعد از شهادت موتورم را بفروشید، مبادا درس خواندنم ضربه‌ای به بیت المال زده باشد...😔 روایت شنیدنی از زبان "مقام معظم رهبری" 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید:🤔 این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران ، به نظرنتون کارخوبیه؟؟🤔 کیا موافقن؟؟؟ ✅ کیامخالف؟؟؟؟ ❌ اکثر دانشجویان مخالف بودن!!!❌😡 بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه ، نباید بیارن😏 بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن گیر دادن به چهار تا استخوووون ملت دیوونن!!"😤 بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته!!!😰 تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود📄 همه ی سراغ برگه ها رو می گرفتند🤔 ولی استاد جواب نمیداد😐 یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت: استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟ شما مسئول برگه های ما بودی؟😡😤 استاد روی تخته ی کلاس نوشت: من مسئول برگه های شما هستم🤔📝 استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟ همه ی دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت: چرا برگه هاتون رو میخواین؟ گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم😓 درس خوندیم📚📖🖊 هزینه دادیم 💵💶💷 زمان صرف کردیم...🕒 هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت. استاد گفت: برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه؟ یکی از دانشجویان رفت و بعد از چند دقیقه با برگه ها برگشت استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد صدای دانشجویان بلند شد😱 استاد گفت: الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین! چون تیکه تیکه شدن!😌 دانشجویان گفتن: استاد برگه ها رو میچسبونیم. برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت: شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید ، پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ الان منتظره همین چهار تا استخونش نباشه!!؟؟🤔 بچه اش رو میخواد ، حتی اگه خاکستر شده باشه چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!😔 تنها کسی که موافق بود .. فرزند شهیدی بود که سالها منتظر بابایش بود. 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
کم حرف می زد... سه تا پسرش شهید شده بودند. ازش پرسیدم: «چند سالته مادر جان؟» گفت: «هزار سال.» خندیدم... گفت: «شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته.» صداش می لرزید... مطمئنم وقتی از اون در رفتن بیرون گفتی خدا پشت و پناهتون... 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
‏يادِمٰـان باشد دَر هَمــين كوچه ها مادَری هست... كه عِشقش را داد تا که‌تو عاشِـق بِشَــوى... 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
بوی پیراهنی ای باد بیاور، ورنه غم یوسف بکشد عاشق کنعانی را همدان ، بخش مرکزی ، روستای رباط شورینی پیراهنی که علی در عکس به تن دارد همان پیراهنی است ، که از او به یادگار نگه می‌دارد.مادر در سفر پیراهن علی را با خود می‌برد تا فرزندش را در این زیارت معنوی سهیم کند . (۱۳۴۹-۱۳۶۷) در منطقه بانه به رسید. 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
آنها رفتند با تمام سادگی ما ماندیم و زرق و برق روزگار . . . پر كاهي تقديم به آستان الهي ... 🔸شهید محمد جواد درولی 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
"جان" امانتی‌‌ست... ڪه باید به "جـانان" رساند... اگر خود ندهی ، می‌ستانند... فـاصلـه و همین خیانت در امانت است. 🖋 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين
پارجه لباس پلنگی خریده بود، به یک خياطها داد و گفت: يک دست لباس كُردي برايم بدوز، روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد، بسيار زيبا شده بود، از مقر گروه خارج شد، ساعتي بعد با لباس سربازي برگشت! پرسيدم: لباست كو!؟ گفت: يكي از بچه هاي كُرد از لباس من خوشش اومد من هم هديه دادم به او! ساعتش رو هم به یک شخص ديگر داده بود، آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! اين كارهاي ساده باعث شده بود بسياري از بچه ها مجذوب اخلاق ابراهيم شوند. 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 📚 کتاب "سلام بر ابراهیم ۱" 🆔 @SofreFarhangiReyhane @farhangimoaseseAdmin : ارتباط با ادمين