گفتمان اعضا
🌸🍃🌸🍃
سلام آسمان جان من 17سالم بود که دانشگاه قبول شدم و اومدن خواستگاریم شوهرم 19سالش بود اونم دانشجو یعنی هر دو دانشجو بودیم ترم چهارمم هم باردار بودم افتاده بود ترم بهمن بارداریم بیشتر افتاده بود تو تابستان
من سعی میکردم خیلی برنامه ریزی کنم مثلا کارهامو به صورت نت می نوشتم رو در یخچال و غیره که یادم نره یک چک لیست هم دارم هر شب تیک می زنم برا کارهای روزانه ام که هر روز باید انجام بدم این جوری اخر شب خیالم خوشه چقدر کار کردم و چقدر توانا هستم کار دیگه من اینه کلا موقع جمع کردن خونه تو ذهنمه میرم اتاق خواب مثلا چادرمو وصل کنم دستمال گردگیری دستم گردگیری رو بکنم همه جا رو مرتب کنم و مثلا از اونجا میام بیرون جارو برقی رو بیارم بین کارهام مثلا کاهو سالادمو خیس میکنم غذامو هم میزنم و مثلا سیب زمینی مو با حرارت کم سرخ میکنم کارهایی که باید کنارشون بایستم تو اشپزخونه که نسوزن زیر گاز رو کم می کنم و...می تونیم شبها زودتر بیایم به اقا برسیم و بعد از نماز صبح نخوابیم می تونیم گاهی غذامون رو دو وعده بپزیم و بدون اینکه همسر جان متوجه بشن تو ظروف المینیوم یکبار مصرف بزاریم فریزر تو اینها راحت تو فررگرم میشه 😊بچه داری هم سوره محمد 40مرتبه به 40بادام بخونن و بخورن بچه صبور میشه ارامش بارداری و خواندن سوره والعصر موقع لگد های بچه بچه رو اروم و صبور میکنه بچه که خوابید گاهی بخوابید تا انرژی بگیرید شوهر من کاملا مخالف درس خواندن من بود اما الان بچه سومم رو دارم و خودش میگه نمی خوای برا فوق لیسانس بخونی؟؟؟؟
🍃...@Sofreyedel...🍃
زندگی من(۱)
🌸🍃
سلام آبجی مهربونم،خیلی خوشحالم که کانال شمارو پیدا کردم ،من چندسال هست عضو کانال هستم ولی اولین بار هست میخوام پیام بدم ، بهترین سرگرمی من کانال شماست، ،وقتی میام سراغ گوشیم اول باید حتما بیام تو کانال پیامارو چک کنم ،خیلی دلم گرفته نمیدونم چطور شروع کنم دردو دلمو برای شما بگم،خسته هستم هم روحی هم جسمی ،از وقتی چشم و گوشم باز شد دنیای اطرفامو درک کنم دیدم خونه ی شوهر هستم ،14سالم بود خونوادم بدون مشورت با من به خاستگارم جواب مثبت دادن ،بچه بودم ولی بازم با عقل کمم شب خاستگاری مخالفت کردم ولی بابام باهام دعوا کرد دختر باید زود ازدواج کنه ،مامانمم خیلی ناراحت بود گریه میکرد که میخوان منو شوهر بدن راضی نبود ،ولی بابام حرف کسی قبول نکرد ،نمیگم بابام مرد بداخلاق یا خدایی نکرده بدی بود نه اتفاقا من عزیز دردونه بابام بودم یه دونه دختر بودم و سه تا داداش همیشه همه جا با بابام بودم ولی به خاطر متعصب بودنش منو شوهر داد ،خلاصه من ازدواج کردم شدم عروس اول ای کاش نشده بودم
تو یه خونواده ی پر جمعیت رفتم کاملا فرهنگامون با هم فرق میکرد اونا وابستگی شدیدی به همسر من داشتن ،طوری که من اجازه نداشتم با همسرم یه مسافرت دونفره بره ،که الان 17سال هست هنوز نرفتیم تنها ارزوم شده که متأسفانه هیچ وقت هم برآورده نشده ،اگر یک ساعت باهم میرفتیم بیرون تا چند روز خواهراش و مادراش باهامون بحث داشتن که چرا تنهایی رفتین مارو نبردین ،حتی برای خرید نامزدمون یا خرید یه لباس زیر هم باید هر سه خواهراش و مادرش باهامون میومدن ،تا رسید شب عروسیمون ما رسم دستمال داشتیم ،همون شب حتی پدرشوهرم با مادر شوهرم موندن خونه ی ما ،تا اعتراض کردم شوهرم هر چه از دهنش در اومد بهم گفت.
ادامه دارد
🍃...@Sofreyedel...🍃
🌹💕🌹💕
بعضی چیزها در جهان
خیلی مهم تر از دارایی هستند....
یکی از آنها
خوش بودن
با چیزهای ساده است..🌹💕
🍃...@Sofreyedel...🍃
#چالش_رسم
🍃🌸🍃🌸
سلام صنم هستم
در رابطه با چالش مزخرف ترین رسم از ما اینه که زن و شوهر تو عقد نمیتونن باهم تنها برن بیرون بعد عروسی باید برن و تو عقد اصلن نمیشه😑😑(خیلییییی بده😖)
و یکی دیگه هم اینه که روزش که پایتختی هس شبش پدر عروس باید فامیل های نزدیک داماد و خودشون رو شام بده😶
🍃...@Sofreyedel...🍃
#چالش_رسم
🍃🌸🍃🌸
سلام🖐ایام به کام،سال نو همه تون مبارک انشالله سال خوبی داشته باشین.
جواب چالش:👼یه رسم داریم تو شهرمون وقتی که بچه ای در خانواده ای به دنیا میاد شب شیشه میگیرن و هدایایی برای بچه جمع می کنن همون شب تکه ای نان چرب می کنن و روی پشت بام خونه میندازن و شیشه ای رو اب می کنن بالای سر بچه می زارن تابچه از جن و...در امان باشد.
💕شهر ماهم رسم حنابندون رو داره و از نظر من رسم خوبی هسته و سنت قدیمی هست.
👥تو شهر ما رسمه فردا عروسی تمام اقوام عروس یا داماد که در خانه مادر و پدر عروس و داماد قرار دارن صبحانه به همه گداخته یا همان کاچی بدن.
💍این رسم رو هم دارین یه روز قبل از عروسی تمام وسایل هایی که برای عروسیا داماد خریدنرو نشون میدن و از نظر من مسخره ترین رسم هست،لباس زیر های خانم رو نشون میدن و به لباس زیر میگن کلاه دو کاره🤣
🍃...@Sofreyedel...🍃
#چالش_رسم
سلام به همه اعضای گروه و آسمان جونم من تا الان فقط پیامهاتون میخوندم الان تصمیم گرفتم در چالش شرکت کنم یکی از رسم های مسخره مااین که فردای عروسی داماد با چند نفر دستمال عروس ببرن خانه مادر عروس باید مادر عروسم به داماد و همراهاش کادو بده 😂
🍃...@Sofreyedel...🍃
🌹💕🌹💕🌹💕
محبوب تر از جآنی...
صد جان
به فدای
تو..... 😍🌹
🍃...@Sofreyedel...🍃
#پاسخ_اعضا
🍃🌸🍃🌸
سلام آسمان جانم
طاعات و عباداتتون قبول باشه ان شاءالله 🌸
خواهش میکنم این پیام من رو حتما حتما حتما در کانال بزارید 😘
در پاسخ به اون خانوم که گفتن میخوان رسم دستمال بزارن ، خانوم عزیز شما جای مادرمی و من درک میکنم که ایشون نگران پسراشون هستن و مثل هر مادر دیگه ای به فکر خوشبختی پسرانشون هستن و یه عروس خوب و خانوم و با عفت میخوان ...
عزیز جان ما آیه داریم که هر کسی ، یکی مثل خودش نصیبش میشه ؛ پسران شما ان شاءالله تقوا پیشه کنند ، خدایی نکرده به ناموس مردم نگاه نکنن و .... مطمئن باشید مطمئن باشید خدا دختری مثل خودشون نصیبشون میکنه یعنی هر کس هر طور باشه طرفشم همونطوریه .... بله امروزه هم متاسفانه خیلی اتفاقات تلخ و ناراحت کننده ای میافته که آدم نمیتونه به راحتی اعتماد کنه.... اما به خدا چرا میشه اعتماد کرد ، شما پسرانتون رو سفارش به تقوا کنید و بقیه اش رو بخدا بسپرید که دختری با عفت نصیبشون میشه .
من خودم دختر 20 ساله ای هستم دارم روی خودم کار میکنم ، تا من عاشق خدا نباشم و به فکر اصلاح نفس ، نمیتونم انتظار پسری خدا ترس و با ایمان داشته باشم ... هر چیزی رو که میخوام همسر آینده ام داشته باشه دارم روی خودم کار میکنم که من هم داشته باشم ... اصل مطلب این که نمیشه خودمون چیزی رو نداشته باشیم و اون رو ازطرف مقابلمون انتظار داشته باشیم ... من خودم رو میسازم و در آخر بقیه اش رو بخدا میسپرم ....
و اما در جواب اون خانوم طلبه باید بگم که خواهش میکنم ازتون روی خودتون کمی کار کنید و با مردم اونطور که شایسته هست صحبت کنید حتی اگه طرف مقابل فحش هم بده ما نمیتونیم اون رو به فحش ببندیم
عزیز دلم ما طلبه ایم طلبه ... سرباز امام زمان... این طرز حرف زدن مناسب و در شان یک طلبه نیست
چرا هر طور دوست دارید صحبت میکنید و بعد هم با افتخار میگید که طلبه هستید ؟!
تو رو بخدا تا وقتی یک طلبه واقعی نشدید خودتون رو جایی طلبه معرفی نکنید .
خطابم نه تنها به این خانوم بلکه به تمام کسانی هست که طلبه ان اما گاهی رفتاری از خودشون بروز میدن که دل امام زمانمون رو خون میکنه ...
من خودم طلبه ام و متاسفم بابت این برخورد ها و این طرز صحبت ها که بعضی طلبه ها دارن با مردم .
تورو خدا به حساب تمام طلبه ها نذارید.
🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
زندگی من(۱) 🌸🍃 سلام آبجی مهربونم،خیلی خوشحالم که کانال شمارو پیدا کردم ،من چندسال هست عضو کانال هستم
زندگی من(۲)
🍃🌸
ولی از اونجایی که سنم کم بودو نه خواهری داشتم که منو راهنمایی کنه نه دوستی ومادرمم ایقد مظلوم و مهربون بود که هیچ بهم یاد نداد که از حقت دفاع کن نمیدونستم باید منم مقابل همسرم وایسم از خودم در مقابل ظلمایی که خونوادش در حق من میکردن دفاع کنم ،در کل منم دوس نداشتم دردو دلامو برای مادرم بگم ،با خودم میگفتم من که کسی ندارم اگر مادرم بفهمه غصه میخوره همیشه تو دل خودم نگه میداشتم ،ولی کاملا افسرده شده بودم ،،تا این که دوماه بعد از عروسیمون متوجه شدم باردارم،،خیلی ناراحت بودم کارم شده بود گریه کردن با این ناراحتیای که داشتم اعصاب خوردیا و اذیتایی که خونواده ی شوهرم در حقم میکردن چطور میتونستم بچه هم داشته باشم ،ولی باز خودمو دلداری میدادم ،تا این که پسرم دنیا اومد،،سزارین شدم اومدم خونه،گوشه ی کوچیکی از ظلمی که در حقم کردن اینجا براتون تعریف میکنم ،،10روز بود از سزارینم میگذشت که پدرشوهرم قلبشو عمل باز کرد ،مادر شوهرم پدرشوهرمو اورد خونه ی ما،به بهانه ی این که خونه ی شما پسرش شبا پیشش باشه که اگر حالش بد شد شوهرم کنارش باشه ،البته بهانه بود میخواستن بیان خونه ی ما که من کاراشون انجام بدم ،باید با بچه ی شیرخواره ،شکمم پر بخیه ،خونریزی هم داشتم ،،از پدر شوهرم مثل یه پرستار نگهداری میکردم،،روز تا بچم میخوابید باید به کارای خونه میرسیدم به پدرشوهرم میرسیدم داروهاش سر ساعت غذای جدا ،برای خواهر شوهرام و مادر شوهرامو و برادر شوهرامم جدا شام و ناهار درست میکردم ،اینا هم 15نفر بودن ،غیر از اینا ،مهمون هم میومد برای عیادت پدرشوهرم،به مهمونا هم باید رسیدگی میکردم ،بدون هیچ کمکی انگار من کلفت بودم هر کس یه دستور بهم میداد ،تا میخواستم یکم استراحت کنم بچم بیدار میشد ،باید به اونم رسیدگی میکردم ،،شب که وقت استراحتم بود ،مادر شوهرم ساعت میزاشت بالا سرم میگفت بلند شو داروهای پدرشوهرتو بده ،تا به شوهرم میگفتم خسته شدم یکم به خواهرات و مادرت حدعقل بگو کمکم بدن واقعا توان ایستادن روی پاهامم نداشتم، باهام دعوای شدیدی جلو خونوادش میکرد حتی جلوشون میگفت داره چی بهتون میگه اوناهم بلایی به سرم میاوردن راضی نیستی تو برو اینجا خونه ی بچمون هست ،کاری به سرم میاوردن که من به غلط کردن میوفتادم ،یه شب مادرم اومد خونه منو تو این وضع دید که چقدر حالم بده ضعیف شدم بچمم به خاطر این که شیر ناراحتی بهش میدادم خیلی گریه میکرد ،گفت میخوام دخترمو دوروز ببرمش خونه ،شوهرم یکم غر غر کرد ولی واقعا تحملم تموم شده بود ،باور کنین تو این 10روز من فقط دوبار تونستم یه حمام سرپایی بکنم ،آرزو یه خواب راحت داشتم یه حمام درست و حسابی ،فکرشو کنید زنی که سزارین میکنه تا مدتها استراحت میکنه ولی من حتی یادمم رفته بود برم بخیه هامو بکشم ،،خلاصه رفتم خونه ی مادرم ،بمیرم برای مادرم گفت چرا اینجور شدی لاغرو ضعیف شدی گفتم به خاطر خونریزی شدید هست که دارم بهش چیزی نگفتم تا غصه نخوره ،بچمو برد تو اتاق خودش منم راحت خوابیدم فرداش حمام حسابی کردم ،،،شوهرم اومد دنبالم دلم نمیخواست برم با بغض رفتم وقتی رفتم خونه باز روز از نو روزی از نو دوباره همین چیزها تکرار شد تا یک هفته بعدش رفتن خونه ی خودشون یه نفس راحت کشیدم
ادامه دارد..
🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
#پاسخ_اعضا 🍃🌸🍃🌸 سلام آسمان جانم طاعات و عباداتتون قبول باشه ان شاءالله 🌸 خواهش میکنم این پیام م
#پاسخ_اعضا
🍃🌸
سلام علیکم. منم باصحبتهای استاددانشگاه موافقم خانم طلبه خیلی بی ادبانه پیام نوشتن خانم طلبه عزیزماجدّمون روحانی بودندتاالان که ادامه داره واقعاهم زندگیمون ساده است وخیلی مواظب هستیم به کسی توهین نکنیم ودلشون نشکنیم .کسی که حوزه درس میخونه بایداخلاق ورفتارش وزندگیش هم الگوباشه وخوب صحبت کنه خوب رفتارکنه و... چندنفرهم جذب روحانیت باشه نه اینکه به طرف مقابل توهین کنه.خواهش میکنم اگه یه طلبه میخوادتوکانال یاهرجایی صحبت کنه مواظب باشه چطورصحبت میکنه ازچه کلمه ای میخواداستفاده کنه تاباعث نشه خدای ناکرده به جامعه روحانیت توهین بشه .ماطلبه هاالگوهستیم پس باید خیلی مواظب باشیم.درضمن شماکه فرمودیدبکارت وجودنداردواین درعلم پزشکی وجودنداردو...بایدخدمت شماعرض کنم که بکارت درعلم فقه ودررساله های عَملیه همه مراجع تقلید نوشتندودرعلم پزشکی هم وجودداردکه درپزشکی قانونی تشخیص داده میشود.حدیث هم داریم درموردب...رت دخترخانمهالطفاخوب مطالعه بفرمائید.
🍃...@Sofreyedel...🍃
🌸🍃
زندگی می چرخد
چه برای آنکه میخندد
چه برای آنکه میگرید
زندگی دوختن شادی هاست
زندگی هنر هم نفسی با غم هاست
زندگی هنر هم سفری با رنج است
زندگی یافتن روزنه در تاریکی است
کیه که از یک دقیقه ی دیگه ش
خبر داشته باشه؟
وقتی به همدیگه خوبی کنیم
اولین نتیجه ش اینه که یه حس خوب
و انرژی مثبت نصیبمون میشه
خوب و مثبت بمونید
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100