🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 #ازدواج_اجباری
از پشت منو غافلگیر کرد و تا عقب برگشتم سرم به درخت خورد و تیردر شد .بعد هیچی نفهمیدم.گفتم شما نباید به بچه گرگها نزدیک بشید چون مادرشون عصبانی میشه.میخواید آب بخورید؟سرش رو تکون داد.قمقمه رو نزدیکش بردم با دستش گرفت و کمی ازش خورد.گفتم
میخواید برم کمک بیارم. مرد قمقمه رو کنار گذاشت و گفت نه . بهش نگاه کردم و گفتم میخواید کمکتون کنم .
جوری نگاهم کرد انگار که انگار نمیتونم.دستم رو به بازوش رسوندم و همینطور که سعی میکردم بلندش کنم گفتم بلند شید .بلندشد.همراه مرد حرکت کردم .سگم پارس میکرد ودنبالمون میومد .مرد گفت :اسم سگت چیه؟ گفتم تندر.یهو یاد چیزی افتادم وگفتم همش تقصیر اربابه . مرد ایستاد و گفت چی گفتی؟نگاش کردم وگفتم تقصیر ارباب روستاست.مرد گفت برای چی این حرفو میزنی؟ با حرص گفتم اگه به جای اینکه فکر زن سوم و خوش گذرونیش باشه کمی فکر مردم روستاش بود، الان این اتفاق برای شما نمی افتاد .اگه مثل ارباب روستای بالا یه منطقه اختصاصی حافظت شده برای شکار درست میکرد این بلا سر شما نمی اومد.پارسال یکی از اهالی ده همین بلا سرش اومد اما بدبخت پاش رو از دست داد و الان زنش به جاش سر زمین کار میکنه.مرد اخماش رو تو هم کرد و گفت حالا تو چرا ناراحتی ؟یاد این چند روز افتادم .یاد حرصی که خوردم و تنم که لرزید. لبخندی زدم وگفتم اره شانس آوردم داشتم بدبخت میشدم .گفتم ماشالله شما هم خیلی کنجکاوهستید.همین اربابی که گفتم میخواست زن سوم بگیره و بابای من هم اسمم رو به خونه اربابی داد. اما خداروشکر یکی دیگه رو انتخاب کردن.مرد که توفکر بود گفت چرا دوست نداشتي انتخاب بشي.همه آرزو دارن برن خونه اربابی و تو رفاه زندگی کنن .با دیدن قهوه خونه روستا گفتم هر کي یه نظری داره صبر کنید برم از قهوه خونه کمک بیارم . مرد که بدون کمک من روی پاش ایستاده بود گفت نه میتونم برم نیازی نیست .باشه گفتم و خداحافظی کردم.مرد گفت راستی اسمت چی بود دختر؟ بااخم برگشتم وگفتم نیازی نمیبینم اسمم روبه یه غریبه بگم. سریع رفتم.به خودم گفتم مردک پررو زورش اومد یه تشکر ناقابل بکنه .بازم فصل برداشتن محصول شروع شد ومنم به همراه مامان و بابام به زمین میرفتم وتا غروب کار می کردم. موقع نهار شده بود و هر سه نفرمون زیر سایه درخت نشسته بودیم و نون و پنیر میخوردیم که اسد پسر مشتی علی همینطور که به طرف ما میدوید بابام رو صدا میزد.بابام با تندی گفت چته اسد مگه سر آوردی.اسد گفت اکبر آقا ،مباشر ارباب دنبالت فرستاده. من و مامان با تعجب به بابا نگاه کردیم. مامانم با ترس گفت باز چکار کردی مرد که فرستادن دنبالت.
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌸🍃
من همان شَبدر سبزم که تو جانم دادی...🧡
•نعناع آژند•
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
می گفت جوون که بودم، یه بار بردم ۹ هزار تومنِ زبون بسته رو دادم و مانتو خریدم، اونم وقتی کل حقوق یه ماه جون کندنم ۱۲ هزار تومنِ ناقابل بود!
میگفت حماقت بود، دیوونگی بود، ولی دِلی بود، ولی چسبید!
میگفت فرقی نمیکنه چقدر دیوونگی باشه و چقدر احمقانه به نظر بیاد، هر از گاهی برای دلت باش، به حرف دلت گوش کن...
که غیر از این اگه باشه، پا به سن که بذاری، هیچ خاطره ی کوچیکِ دلچسبی نداری که با یادآوریش، بی اراده یه لبخندِ عمیقِ واقعی بیاد و بشینه روی لبهات...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
چند وقت پیش رفتیم جایی، یکی از پیرزن های مجلس شروع کرد به فحش به نظام و دعا برای روح شاهنشاه.
اون موقع چیزی نگفتم اما بعد این که شام صرف شد نشستم کنارش گفتم حاج خانم شنیدم ماشاللّه همه ی بچه ها و نوه هاتون تحصیل کرده هستن!
لبخندی زد و با افتخار گفت:
بله اون پسرم لیسانس هست اون نوه ام دکتره، اون یکی پزشکی می خونه و...
خدا رو شکر نان حلال و زحمت کشی دادیم بهشون.
گفتم:
آفرین به شما، خودتون تا کلاس چندم خوندین؟!
گفت: من تا کلاس پنجم درس خوندم
گفتم: کدوم مدرسه؟
گفت: تا کلاس سوم مدرسه روستامون، کلاس چهار و پنجم رو هم نهضت سواد آموزی خوندم.
گفتم: پس هوش بچه ها و نوه هاتون به شما نرفته احتمالاً به خاله ای، عمه ای کسی رفتن درس خون شده ن.
گفت: نه، خواهر برادرام هم بیشتر از دبستان سواد ندارن! اتفاقا هوشی که من داشتم هیچ کس نداشت.
گفتم: پس چرا درس نخوندین؟ حتما تنبل بودین!
گفت: نه خیر! خیلی هم زرنگ بودم منتها بد شانسی ما اون موقع امکانات نبود، بیشتر روستاها مدرسه نداشتن، اگرم داشتن، تا دبستان! اگه امکاناتی که بچه های الآن دارن من داشتم، مدرک پروفسوری داشتم. قدیم اصلاً برای سواد ارزش قائل نبودن، از بچگی که دست چپ و راستم شناختم، بردنم پشت دار قالی. صبح تا شب باید برای ارباب قالی می بافتیم. بعدشم بدو بریم از سر چشمه آب بیاریم، گاو و گوسفند علف بدیم و مثل الآن لوله کشی و لباسشویی و این حرفا نبود ... وقتی برای درس خوندن نداشتیم همون سه کلاس رو هم شبانه خوندم!
گفتم: خب می خواستین نرین قالی بافی.
گفت: خب اگه نمی رفتیم چیزی نداشتیم بخوریم باید قالی می بافتیم که آخر برج پدرمون پولی از ارباب بگیره قند و چایی و کبریت و بقیه مایحتاجمون رو بخره.
گفتم: شاه می دونست شما این جور زندگی دارید؟!
پدر خودمم مثل شما بوده و تو سختی زندگی می کرده ن.
چرا شاهنشاه براتون کاری نمی کرد؟! چرا ۸۰ درصد مردم ایران تو زمان شاه بیسواد بودن؟! تازه انقلاب اومده یک نهضت راه انداخته که بتونه بی سوادی رو ریشه کن کنه؟!
حاج خانوم یک نگاهی کرد.
گفتم: چرا دارید حقایق رو وارونه جلوه می دین؟
گفت: چی بگم؟ از بس گرونیه.
گفتم: مدل ماشین بابات زمان شاه چی بود؟! حتما تو اون ارزانی ها بهترین ماشین رو خریدین؟
گفت: کسی اصلا ماشین نداشت، فقط ارباب ماشین داشت!
گفتم: زمان شاه مستطیع شدین رفتین حج، حاج خانوم شدین؟!
گفت: نه چند سال پیش رفتم مکه، سوریه و کربلا هم رفتم.
گفتم: چرا تو زمان شاه که همه چیز ارزون بود نرفتین؟
گفتم: شاهنشاه استان بحرین رو چند فروخت؟!
گفت: مگه شاه فروخت ؟!
گفتم: وقتی استان فروخته نفهمیدین چه طوری از بقیه اختلاس هاشون باخبر می شدین؟!
خلاصه گفتم تاریخ رو تحریف نکنید لطفا از شاه اسطوره تو ذهن بچه هایی که حاضر نیستن لحظه ای تو شرایط و امکانات زمان شاه زندگی کنند نسازید!
سرش انداخت پایین و چیزی نگفت.
🌱 #داستانک
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
⁉️بازم چندتا راهکار برا تقویت معنویت تو خونواده بگیم؟😇
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
1⃣ بدون احترام به پدر و مادر، نمیشه پلههای معنویت رو طی کرد. هیچ بهونهای هم برا بیاحترامی به پدر و مادر پذیرفته نیست، حتی اگه ظالم یا مخالف اهل بیت علیهم السلام یا مشرک باشن.☝️
♨️بعضیا خیال میکنن اگه والدینشون فوت کرده باشن، دیگه وظیفهای در قبال اونا ندارن؛ در حالی که اگه کسی موقع زنده بودن پدر و مادر اهل نیکی کردن به اونا باشه ولی بعد از مرگ، اونا رو فراموش کنه، از معنویت محروم میشه.😐
✅ برخی از اصول اساسی نیکی به والدین عبارت است از:
▪️سپاس گذاری از زحماتشون
▪️اطاعت از اونا، البته تو کارایی که خدا لازم دونسته
▪️خیرخواهی برا پدر و مادر، چه آشکارا و چه پنهان
▪️نگاه محبت آمیز
▪️دعا کردن به اونا و...
2⃣ محبت به همسر و فرزندان، عامل بسیار بزرگی برا پرورش روح معنوی ماست. بازی با فرزندان مخصوصاً فرزندان کوچک، عبادتی است که ما را به صورت ویژه به خدا نزدیک می کند.🎡🎯⛹♂
3⃣ تمام مسائلی که تو تقویت بنیان معنوی خونواده گفته شد، در صورتی میتونه مفید باشه که سفرۀ خونه از مال حرام خالی باشه.👌
♨️بعضیا فکر میکنن که مال حروم فقط مال دزدیه، ولی مالی که خمس و زکاتش داده نشده، مال حاصل از ربا یا کم فروشی، همه حرومه.📛
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
🔷🔹🔹🔹🔹
📘حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
گویند شیخ ابو سعید ابوالخیر چند درهم اندوخته بود تا به زیارت کعبه برود.
با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت، پیاده سفر كرده و خدمت دیگران می كرد.
تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع آوری هیزم به اطراف رفت.
زیر درختی، مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید و از احوال وی جویا شد.
دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم كسب روزی به اینجا پناه آورده است و هفته ای است كه خود و خانواده اش در گرسنگی به سر برده اند.
شیخ چند درهم اندوخته خود را به وی داد و گفت برو.
مرد بینوا گفت: مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشه ای ببرم.
شیخ گفت حج من، تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به ز آنكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم..
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃🌸
به قلب همسرتان راه بیابید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
آقایان، زنان نازک دلند، لطیفند و حساس، تنها آن ها قادرند بار عاطفه ها را به دوش بکشند، بیشتر درک شان کنید تا شما را معجزه گر بخوانند.
گپ های عاشقانه را عشق ورزی می گویند، زنان را از این نظر سیراب کنید تا تحمل شان نسبت به سختی ها زیادتر شود.
از گفتن کلمه (دوستت دارم) غافل نشوید، اگر سخن دل را به زبان بیاورید، مقبول تر می افتید.
نگویید چون می داند که دوستش دارم پس لازم نیست آن را به زبان بیاورم، زن ها با مردها فرق دارند.
لمس کردن، در آغوش گرفتن و نوازش کردن را (عشق ورزی) می گویند، این کارهای هستی بخش را با کلمه دوستت دارم در آمیزید.
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
#ردیف_اول، #قبر_هشتم
🌷هویزه، شهدای غریبی دارد. خیلی از آنها، جوانانی هستند که کیلومترها دورتر از خانه و کاشانه خود در این سرزمین آرمیده اند. هویزه نبرد کربلائی را به خود دیده است. مظلومیت شهدای این سرزمین یکی از غم انگیزترین خاطرات دفاع مقدس است. عصر یک روز در ایام نوروز در حیاط مسجد هویزه که یادمان تعداد زیادی از شهدای گرانقدر است قدم میزدم. کاروانهای زیارتی، یکی پس از دیگری برای زیارت به آنجا میامدند و میرفتند. در میان همهمه زائران، سر و صدای یک نفر بیشتر از همه جلب توجه میکرد. به همان طرف حرکت کردم.
🌷دختر خانم نوجوانی بود که خودش را روی یکی از قبرها انداخته بود و با حالتی که هر بیننده ای را منقلب میکرد، داشت ضجه میزد و گریه میکرد و چیزهایی به شهید میگفت که کلماتش زیاد قابل فهم نبود. عده ای از خانمها دوره اش کرده بودند و سعی داشتند به او دلداری بدهند. فکر کردم حتماً از بستگان آن شهید است. خودم را کنار کشیدم و از آن جمع فاصله گرفتم. بعد از کمی قدم زدن، همان دختر خانم را دیدم که حالا آرام و با وقار، گوشه ای ایستاده و به مزار شهدا چشم دوخته است.
🌷نزدیک رفتم و سر صحبت را باز کردم. پرسیدم: آن شهید برادرت بود؟ گفت: نه، اصلاً با او آشنا نیستم. کنجکاویام بیشتر شد. جریان را از او سئوال کردم. گفت: آن شهید مرا به اینجا دعوت کرد. حرفهایش عجیب بود. _قرار بود از مدرسهی ما کاروانی به مناطق جنگی اعزام شود. سهمیه هر کلاس چهار نفر بود. من هم دوست داشتم به این سفر بروم. اما اسمم در قرعه نیفتاد. خیلی ناراحت شدم. دلم شکست. شب توی خواب شهیدی را دیدم که با لباس رزم مقابلم ایستاده بود و لبخند میزد.
🌷بعد از چند لحظه به طرفم آمد. چفیه اش را درآورد و روی سرم انداخت. چفیه تمام موهایم را پوشاند. بعد چنان زیر آن را گره زد که احساس خفگی کردم. گفتم: میخواهی مرا بکشی؟ خندید. گفت: ما جانمان را فدای شما کردیم.... نترس. نمیمیری! گفت: چرا به زیارت ما نمیآیی؟ فهمیدم منظورش جبهههای جنوب است. گفتم: قرعه به نامم نخورد. گفت: اگر دلت بخواهد میتوانم کارت را درست کنم. خوشحال شدم. نور امید در دلم زنده شد. دیدم میخواهد برود. پرسیدم: سراغ شما کجا بگیرم؟
🌷....گفت: مزار شهدای هویزه که آمدی ردیف اول، قبر هشتم. فردا صبح که به مدرسه رفتم، اعلام کردند برای کلاس ما یک سهمیه اضافه شده. سریع رفتم اسم نوشتم. قرعه به نامم افتاد! به هویزه که آمدم، فوری به سراغ شهدا رفتم. ردیف اول را پیدا کردم. شمردم تا رسیدم به قبر هشتم. گفتم شاید آن طرف که بشمارم قبر دیگری باشد. اما از سمت دیگر هم هشتمین قبر بود. روی سنگ نوشته شده بود: ”شهید ملائی زمانی".
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا ملائی زمانی
راوی: حجت الاسلام مرتضوی از گروه تفحص سیره شهدا قم
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#تجربه
🌸🍃🌸🍃
چه چیزهایی مرد رو آزار میده؟
اختلاف سلیقه، اختلاف باور، احساس چك شدن ، مردها را آزار میدهد.
به فكر چك كردن گوشی نباشید.
یک باور اشتباه این است كه چون ما زن و شوهر هستیم، باید از محیط كار هم، گوشی شخصی، صحبتهای شخصی همسرمان با مادر یا همكارهایش و. . . مطلع باشیم.
هرگز پرسشهای زنجیرهای نپرسید.
سوالهایی مثل اینكه كی بود زنگ زد؟ چیكار داشت؟ چی میگفت؟ و. . .
خیلی وقتها مردها چون حوصله پاسخ دادن به این سوالها را ندارند جواب دادن را از سر خودشان باز میكنند.
گاهی همین مساله منجر به اختلاف زن و شوهر میشود و خانم احساس میكند كه مورد توجه قرار نگرفته یا آقا فكر میكند كه خانم در مسائل شخصیاش خیلی دخالت میكند.
اگر ناراحت است به او فرصت دهید بعدا حرف بزند.
مردها برخلاف خانمها زمانی كه در بیرون منزل درگیری فكری پیدا میكنند یا از مسالهای ناراحت و دلخور هستند همان لحظه در موردش صحبت نمیكنند و بعد از مدتی راجع به همان موضوع شروع به صحبت میكنند و این بخشی از طبیعت مردهاست؛ پس اصرار بیخودی برای صحبت كردن نكنید.
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#دعا_درمانی
🌸🍃
💠 رفع حاجات 💠
اگر کسی حاجتی داشته باشد هفت روز روزه بگیرد و در هر روز91 مرتبه آیة الکرسی را بخواند سپس دو رکعت نماز خوانده در رکعت اول بعد از حمد سوره طارق را سه مرتبه و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره توحید را بخواند و در سجده هفت مرتبه بگوید :
🔱سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُِ المَلائِکَةِ وَ الرّوحِ🔱
و سر از سجده بردارد و91مرتبه آیة الکرسی بخواند محال است که حاجتش برآورده نشود مگر آنکه حاجتش شرعی نباشد.
📚سر المستتر
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃🌸
"جمــلات مــخرب روابــط زناشــویی"
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
👈 یکم بزرگ شو...!
👈 چه افکار بچه گانهای داری...!
👈 اصلأ عقایدت منطقی نیست...!
👈 کمی درست و منطقی فکر کن...!
🍃 این پیامها را زمانی برای همسرتان مخابره میکنید که در مورد افکار او قضاوت کردهاید و با این پیام احساس حقارت و بیلیاقتی را در او به وجود خواهید آورد. زمانی که شما افکار و نظرات همسرتان را قضاوت کردهاید باید منتظر دو نوع بازخورد باشید....
1⃣ شما یا آتش لجاجت را در همسرتان شعله ور کردهاید!
👈 که دراینصورت باید منتظر واکنشهای شدید او باشید. و بعید نیست که خیلی غیرمنطقیتر از قبل هم رفتار کند!
2⃣ او را به سمتی سوق دادهاید که دیگر عقایدش را برای شما بازگو نکند.
👈 که درنتیجه با سکوت و کم حرفی او مواجه می شوید!
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
جوراباشو درآورد و گوله کرد توی هم و پرتشون کرد یه گوشه. میشناختمش؛ پر بود، حرف داشت، خیلیم حرف داشت...
- میدونی نهنگا چجوری همو پیدا میکنن؟!
تعجب نکردم از سوال بی ربطش. سکوت کردم، نمیدونستم!
- صدا میزنن همدیگه رو! اونا که اهل همن و مثل هم، میشنون اون صداهه رو، میفهمنش، میرن پِیِش، پیدا میکنن همو...
چیزی از "تنهاترین نهنگ دنیا" شنیدی؟!
سر تکون دادم، نشنیده بودم!
- بهش میگن نهنگِ پنجاه و دو هرتز! صداش مثل صدای بقیه ی نهنگا نیست، فرکانسشو بلد نیستن نهنگای دیگه، نمیشنونش، نمیفهمنش، تنهاست، همیشه تنهاست، خیلی وقته که تنهاست...
کلافه دست کشید به صورتش
- میدونی؟!
این روزا حس میکنم یه نهنگم وسطِ اقیانوس که صداش رو فرکانس ۵۲ هرتزه!
دور و برم شلوغه اما گیر کردم توو تنهایی، هیشکی نیست صدامو بشنوه، هیشکی نیست حرفامو حالیش شه، هیشکی نیست بفهمدم، هیشکی نیست دستمو بگیره و نجاتم بده از خودم...
میدونی؟!
گفتنش خیلی سخته اما این روزا حس میکنم یه نهنگم وسطِ اقیانوس که صداش رو فرکانس ۵۲ هرتزه، رو فرکانسِ تنهایی...
کلافه تر چنگ زد به موهاش و بلند شد که بره. توی سکوت خیره شدم به مسیرِ رفتنش، کوه روی دوشش بود انگار!
فکر کردم همه ی ما آدما، این روزا شبیه نهنگیم! شبیهِ یه نهنگ، که خیلی وقته توی تنهاییِ بی رحمِ خودش گیر افتاده...!
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 مقایسه ممنوع
🍃🌸
همسرتو با دیگران مقایسه نکن ..
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
واقعاااا آقایون و حتی همه آدمها باهم فرق دارن و نباید مقایسه کرد
مثلا همسر خوده من،
وقتی بچهای گروه از ایده اتاق خواب شکلاتی و استقبال همسرشون و اینکه چقد براشون جالب بوده تعریف کردن، منم گفتم انجامش بدم
ولی در نهایت ناباوری اصلاااا ازش خوشش نیومد و استقبالی نکرد😐
خیلی تو ذوقم خورد😕🙁
ولی برعکس
یه روز که آقا برای استراحت بعد از ظهر اومدن خونه و من خونه نبودم، براشون یه دسته بزرگ گل رز با یه یادداشت به این مضمون که خوشحالم تو همراه همیشگی زندگیم هستی براش گرفتم و امدم خونه، وقتی غرق خواب بود😴😴😴 گذاشتم کنارشون
از این کاره من اینقد ذوق کرده بود. که هم تلفنی همون موقع و هم حضوری وقتی اخرشب اومدن تشکر میکرد
و از اون به بعد یکی دو بار جواب پیامکای عاشقانه ام رو داد حتی با یه کلمه ( همچنین) در حالیکه قبلا هییییییچ عکس العملی نشون نمیداد
این ابراز علاقه. و تشکر همسرم هم بعد از حدودا پنجاه روز بود
در ضمن خودمم خیلی آروم تر شدم😊
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
شهیدانه🌱
#شهیدی_که_رزقش_را_در_حرم_
#مولاعلی_علیه_السلام_میگرفت
#شهیدهادی_ذوالفقاری🌹
یکی از دوستان شهید تعریف میکند 👇👇
🌸 #شهید_ذوالفقاری برای مردم ضعیف و کم بضاعت لوله کشی میکرد ولی بابت کارش هزینه ای از خانواده ها نمیگرفت.
🌸من با لحنی تند به هادی گفتم چرا پول نمیگیری ⁉️
تو هم مثل بقیه خرج زندگی داری . لبخند زد😍 و گفت: آدم برای رضای خدا باید کارکنه، اوستا کریم هم هوای مارو داره، هر وقت احتیاج داشتیم برامون میفرسته.
🌸من فقط نگاهش می کردم😳. یعنی اینکه حرفت را قبول ندارم. هادی فقط می خندید! بعد مکثی کرد و ماجرای عجیبی😳 را برایم تعریف کرد. باور کنید هر زمان یاد این ماجرا می افتم، حال و روز من عوض می شود. آن شب هادی گفت: 👇👇
🌸یک شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم و خیلی به پول احتیاج پیدا کردم.
🌸آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلا هم حرفی درباره ی پول به مولا نزدم. همین که به ضریح چسبیدم، یه آقایی به سرشانه ی من زد و گفت: آقا این پاکت برای شماست.
🌸برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم. هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم.
🌸درخانه پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد🥇 داخل آن پاکت است! هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: همه چیز زندگی من و شما دست خداست. من برای مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته!
🌸خیره شدم توی صورتش😳. من می خواستم او را نصیحت کنم، اما او واقعیت اسلام را به من یاد داد.
🌸واقعا توکل عجیبی داشت.👌 او برای رضای خدا کار کرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد.
بعد ها شنیدم که همه از این خصلت هادی تعریف می کردند. اینکه کارهایش را خالصانه انجام میداد. یعنی برای حل مشکل مردم کار میکرد اما برای انجام کار پولی نمیگرفت ❤️
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌸🍃
تو دغدغت مختلط کردن سلف دانشگاست ولی من دغدغدم بازسازی یه مدرسه تو روستا
تو به بسیجی فحش بده ولی ما کار خودمونو میکنیم ما مثل هم نیستیم
🗣سیدپسر
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌸🍃
هوا یه جوریه انگار باید تمرینات
صفحهٔ ۳۵ ریاضی رو برای فردا حل کنیم 😭😂
😍
#ارسالی_اعضا
جهت فان
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 تجربه برای خانمها
🍃🌼
شیک باش
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌼هر روز یک دوش 5 دقیقه ای بگیرید
🌼عکس های عاشقانه خودتان را در اتاق خواب قرار دهید
🌼به هیچ عنوان عکس شخص دیگر را در اتاقتان قرار ندهید
🌼حتما یک عطر مخصوص برای رابطه ی خودتون داشته باشید
🌼وقتی مهمونی می رید پنهونی از عطرتون روی لباس همسرتون بزنید تا دائم به فکرتون باشه😉
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌱
ما فقط یه بار زندگی میکنیم،
پس شرایط رو برای خودت سختتر نکن؛
اگه دلت برای کسی تنگ میشه، بهش زنگ بزن.
اگه دلت میخواد کسی رو ببینی، باهاش قرار بذار.
اگه سوءتفاهمی پیش اومده، رفعش کن.
اگه سؤالی تو ذهنته، بپرس.
اگه از چیزی خوشت نمیاد، رک نظرتو بگو.
اگه از چیزی خوشت میاد، با بقیه درمیون بذار.
اگه چیزی رو میخوای، درخواست کن.
اگه کسی رو دوست داری، بهش بگو!
سلام و نورمهربانی خدا بر شما باد😊♥️
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃🌼
برای افزایش محبت این را بگویید:
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
” من تو رو بیشتر از هر چیز و هر کس دیگه ای دوس دارم”
همونطور که احساسات واقعی به عنوان پایه ی زندگی محسوب می شه، محبت ظاهری هم می تونه به ادامه ی دوام رابطه کمک کنه.
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100