فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
خونه پدربزرگ هایدی اینا😍
کاش برگردیم به روزهایی که برای دیدن هایدی و پیتر که با هم میرفتن کوهستان لحظه شماری میکردیم
روح نوازی❤️😍
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 ازدواج اجباری روایت زنی که به اجبار زن مردی مستبد و خشن میشه و... (دوستان عبرت و سرنوشت اعضا ر
با نگرانی نگام می کرد.اشکام رو که میریخت پاک کردم و آروم جوری که دکتر نشنوه گفتم سولماز بهم قول دادی مواظب بچه ام باشی.سولماز با چشمای خیس گفت تو سالم میمونی.الان میرسیم.و بعد بچه خوشگلت بدنیا میاد. سولماز باهام حرف میزد تا حواسم رو پرت کنه .اما دردام خیلی زیاد بود. میگفتم خدایا کمکم کن بچه ام سالم به دنیا بیاد. چشمام رو که باز کردم تو یه مکان نا آشنا بودم.هنوز شکمم کمی درد میکرد.طولی نکشید که در اتاق باز شد و یه خانم وارد شد. با دیدن من گفت بیدار شدی. پرسیدم بچم کجاست که گفت الان میارنش.بهم لبخندی زد و گفت صاحب یه پسر کوچولوی خوشگل شدی.با شنیدن این حرف از خوشحالی اشک ریختم. سولمازهم رسید و بعد پسرم رو آوردن. باورم نمیشد چشماش سبز بود.سبز مثل ارباب. گریه می کرد.با هر قطره اشکش دل منم خون میشد. وقتی تو بغلم گرفتمش آرامش گرفتم.پسرم منو نگاه میکرد و من تو دلم قربون صدقش میرفتم. وقتی با سولماز به خونه دکتر برگشتیم زیبا خانم با دیدن پسرم گریه کرد و بغلش کردوگفت وای چقدر خوشگله.چشماش چقدر خوش رنگه. فقط بهش لبخند میزدم. که صدای گریه پسرم بلند شد.زیبا خانم با ترس تو بغلم گذاشتش و گفت وای گریه میکنه.به این کارش خندیدم. و بعد تو اتاق به پسرم شیر دادم. وقتی زیبا خانم اسمش رو پرسید ناخوداگاه گفتم جاوید. یاد ارباب افتادم که دلش میخواست اسم پسرش رو جاوید بزاره. سولماز با تعجب نگام کرد میدونستم با خودش فکر میکنه چرا این اسم رو گذاشتم .اسمی که ارباب میخواست روی بچه اولمون بزاره اما دختر شد.زیبا خانم برای جاوید لباس داد.و با حسرت گفت اینا رو برای بچه اش گرفته اما هیچ وقت خدا بهش بچه ی نداده .دفعه اولی که زیبا خانم جاوید رو تو بغل دکتر گذاشت حسرت رو تو چشمای دکتر دیدم. دستای کوچیک پسرم رو چندین بار بوسید و گفت خیلی پسر زیبایه. و من پیش خودم گفتم شبیه پدرش شده.(از زبون ارباب)ارباب:خوب گوش کن به من ربطی نداره که میخواد اجاره زمینش رو از کجا بیاره.اگه اجاره اش رو نداد زمینش رو ازش میگیری. مباشر فهمیدی. مباشر چشم گفت و مرد کشاورز با التماس گفت ارباب تو رو خدا رحم کن.این فصل محصول خوب نبود.من قول میدم ماه بعد جبران کنم.ارباب بدون توجه به حرفای مرد سوار ماشین شدم و به راننده گفتم برگرده خونه. هوا تاریک شده بود.مثل تمام این چند وقت که تا شب بیرون خودم رو مشغول می کردم خسته وارد عمارت شدم، که خاتون رو ديدم سلام كردم که خاتون مثل همیشه ازم گله كرد چرا تا دیر وقت خودم رو خسته میکنم.گفتم خسته نیستم.به خدمه گفت میزشام رو آماده کنن، که گفتم گرسنه نیستم.
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 پرنسس تهران(پشیمانی یک زن)
اصلا نمیخواستمش اما چون پولدار بود و وضع مالی ما بد بود بابام قبول کرده بود بهروز نمیدونست من میخوام نامزد کنم و چون پولدارترین و فشن ترین پسرموسسه بود پیشنهادشو قبول کردم همه حسودیشون میشد .
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
2 ماه با هم بودیم و کلی وابسته شدیم به هم اما وقتی فهمید نامزد دارم داغون شد
شبا با هم گریه میکردیم و دعا میکردیم که نامزدم بمیره
دوهفته گذشته بود از وقتی که بهروز فهمیده بود من نامزد دارم
مادرش منو دیده بود و همش بهمن میگفت عروس خودمی و بااین حرفش بیشتر دق میکردم چون من مال یکی دیگه بودم
مصطفی همون نامزدم کارش تهران بود نمیتونست زود به زود بیاد!!وقتی نامزدم بعد از چند وقت از تهران اومد خلاصه قرار عقد گذاشته شد و خوراکه منو بهروز شد گریه
داشتیم دق میکردیم اما چاره ای نبود به بهروز قول دادم که زود از مصطفی طلاق میگیرمو زن بهروزمیشم اما نمیدونستم همش خواب و خیاله . . .
5 روز بعد عقد کردیمو و 1 هفته بعد عروسی گرفتیم و من وارد دوران زنانگی شدم
خونه ی مصطفی شیک ترین خونه توی بهترین محله های تهران بود اما پدر بیچاره ی من واسه ی جهیزیه 100 میلیون وام گرفت تا تونست منو جهیز کنه
خلاصه من از همون روز اول شروع به بداخلاقی ودعوا با مصطفی کردم وهی میگفتم طلاق میخوام
اما اون زیر بار نمیرفت
ارتباطم با بهروزکم شده بود تا اینکه یه روز که مصطفی رفته بود سرکار بهروز تماس گرفت که دلش واسم تنگ شده و اومده تهران
منم دعوتش کردم خونمون اما ازشانس بده من درست وقتی که منو بهروزتوخونه نشسته بودیم و ...
مصطفی وارد خونه شد .
اون روز من زیاد کتک خوردم اما بهروز با کمال نامردی فرار کرد
مصطفی منو طلاق داد ومهریه هم به من تعلق نگرفت حکم من سنگسار بود که مصطفی رضایت داد
جلوی جهیزیه ام گرفته شد و بابام بیچاره شد 100 میلیون وام داشت ودختره مطلقه ای که بعد از دوماه زندگیه مشترک تو سن 20 سالگی برگشته!!
ازاون به بعد دیگه هیچوقت بهروز رو ندیدم از ترس اینکه با من ازدواج کنه رفت دبی و دیگه برنگشت!! ومن موندم و یه دنیا حسرت واسه از دست دادن مصطفایی که هرهفته از تهران واسم کادومیفرستاد و بهم میگفت کاری میکنم بشی پرنسس تهران اما من....
خواهش میکنم التماس میکنم دخترای جوون هیچوقت به عشقتون خیانت نکنین التماستون میکنم😔😔
دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 تجربه خانم کانالمون
سلام دوستان من قبلا هم تجربمو فرستادم براتون
اون موقع مجرد بودم یعنی ۴ ماه پیش و الان با پشت سر گذاشتن موانع به عقد همسرم در اومدم و یه سری نکات رو بهتون میگم امیدوارم به دردتون بخوره
۱ احترام متقابل
۲ انتقاد پذیری
۳ انعطاف پذیری
۴ احترام به خودتون
۵ اعتماد بنفس
۶ آراستگی
و اینکه آراستگی با آرایش غلیظ فرق داره🤭
۷ به عنوان یک دختر،بانو،همسر ومادر آینده یا حال مطالعه حتماا
۸ ورزش و نظافت
خانم عزیز اینا که تو زندگی باشه عشق هم زیباتره
عشق باشه اما اینا نباشه نبود باعث میشه ذره ذره عشق هم از بین بره
ولی همیشه یچیزی هست از اول هم اول تره
معنای وااحد داره و اون خداست
با خدا باش ناخدایی کن حتی در طوفان....
همسرتونو دوست داشته باشید خیلی چون شما انتخابش بودین و هستین اگه دیدید نظرش فرق کرده با همون فن دخترونه که دلشو بردین برش گردونین پیش خودتون مثل دوران دختر بودنتون
جداب جسور پر از شیطنت و....
در پناه حق خوشبخت باشید
برای سلامتی پدر و مادرا همه زن و شوهرا اول یه صلواات بعد دست جیغ هووورااا
و برای شادی روح پدر مادرانی که نیستند در قید حیات صلوات
یا حق
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 یک سیاست زنانه
نمیدونم چرا بعضی خانم ها عادت دارند که مدام خودشون رو با دیگران مقایسه کنند و همش از خودشون عیب و ایراد بگیرن، یعنی مدام دیگران رو از خودشون بهتر و سَر میدونن
من نمیگم مغرور باشید ها
هرگز !! غرور صفت زشتی هست.
من میگم خودتون رو دوست داشته باشین . همین! کسی که خودشو دوست داره، آرامش داره، دلش آروم هست. دنبال تمسخر دیگران نیست. دنبال اثبات خودش به همه نیست. دنبال عمل های زیبایی و آرایش های عجیب نیست.
یه نکته دیگه هم درگوشی بهتون میگم : خانم هایی که به جای ظاهر، بیشترین توجهشون به باطن هست و دنبال آموزش دیدن و افزایش علم و مهارت اند اعتماد به نفس بیشتری دارن.
یه قانون رو همیشه یادمون باشه:
ما اجازه نداریم خودمون رو مقابل کسی تحقیر کنیم و اجازه نداریم کسی رو نزد خودمون یا دیگران #تحقیر یا تمسخر کنیم.
این ها ویژگی های یک خانم فهیم و #باشخصیت هست. سعی کنیم، مسیرمون ، رسیدن به این جایگاه باشه ...
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
مادرهای ما ...
از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون ،روی یک متکا میذاشتن....عاشقانه هاشون رو جااااار نمیزدن .....مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که به قناعت وقانع بودن افتخار میکردند .......مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب وماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل می انداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد ...........مادرهای ما با کم وزیادِ زندگی ساختن و دَم نزدن ...صبور بودن...
کیک تولدو کادو ولنتاین وسالگرد ازدواج نداشتن اما خنده هاشون عمیق واز ته دل بود .......
مادرهای ما هود و ماکروفرو ظرفشویی نداشتن اما خونه هاشون همیشه بوی تمیزی میداد .....عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد .....سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود .....شیشه های ترشیشون روی طاقچه چیده بود ....
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم ......
مادرهای ما واقعی بودند ......
زنده هاشون موندگار و رفته هاشون بهشتی❤️
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
لینک کانالمون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d