eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.8هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 هستم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 #نیلوفر هستم
سلام اسمم نیلوفره.یه برادرازخودم بزرگتردارم بنام مازیار.پدرومادرم هردوفرهنگی بودن.وضع مالی متوسطی داشتیم .هجده سالم بودوداشتم پیش دانشگاهی میخوندم.به درس خوندن علاقه نداشتم وهمیشه دوست داشتم بایه مرد پولدارازدواج کنم،همیشه غرق دررویابودم.یه روزشیفت ظهربودم ازمدرسه که اومدم خونه مامانم خیلی شادوشنگول بود.ازش سوال کردم مامان چیه خوشحالی گفت:. _امروزخانم حاج آقاموسوی زنگ زدواجازه خواست بیان برای خواستگاری پسرش برای تو،بنظرت خوشحالی نداره دخترم میخوادعروس بشه. ناخودآگاه خنده رولبام اومد،حاج آقاموسوی همسایه مادربزرگم بودومغازه فرش فروشی داشت وپسرش علی هم پیش خودش کارمیکرد.چندین بارکه رفته بودم خونه مادربزرگم علی روتوکوچه دیده بودم.وضع مالی خوبی داشتن وهمین بودکه من میخواستم.قدبلندی وپوست سفیدوبور بود.میدونستم خیلی خاطرخواه داره.رفتم تواتاقم وروبروی آینه ایستادم وخودم رو توی لباس عروس مجسم کزدم..شب که بابام اومد،مامانم موضوع خواستگاری رو بهش گفت واونم گفت بهشون بگوفرداشب که شب جمعه هست بیان.فرداکه رفتم مدرسه اصلاحواسم به درس نبودووقتی اومدم خونه مامان خونه رو تمیزکرده بودومنم سریع رفتم دوش گرفتم وآماده شدم،ساعت ده شب بودکه مهمونها اومدن،اول آقای موسوی وخانمش واردشدن وپشت سرش علی باسبدگل واردشد،خیلی خوشتیپ وجذاب ترازهمیشه شده بود.بعدازصحبتهای اولیه آقای موسوی خواست تاباعلی بریم توی اتاق وصحبت کنیم.بلندشدیم ورفتیم توی اتاق علی شروع کردازخودش گفتن،من هم که غرق دررویابودم یه دختر۱۸ساله چه حرفی داشت .ازاتاق اومدیم بیرون.ازمن نظرخواستن وگفتم سه روزدیگه جواب میدم.بعدازرفتن مهمونها بابام ازم نظرخواست چیزی نگفتم وفقط لبخندزدم وهمین لبخندنشانه بله گفتن بود.مامان رفت گوشی برداشت وبه برادرم مازیارکه دانشجوی شهردیگه بودزنگ زدوموضوع خواستگاری روگفت .قیافه مامانم درهم شد،گوشی که گذاشت به بابام گفت ؛مازیارمیگه علی پسرخوبی نیست ،خیلی رفیق باز ودختربازهست.بابام گفت فکرنکنم بعیدمیدونم ولی تحقیق میکنم وبه خداتوکل میکنیم. رفتم تواتاق نمیخواستم به حرفهای مازیارگوش بدم،حرفهایی که مازیارمیزدمطمئن بودم مال قدیم بودالان علی اومده بودخواستگاری وحتماهمه چی رو گذاشته بودکنار. پدرم رفت تحقیق وهمه ازخانواده آقای موسوی تعریف میکردن،روزدوم که خانم موسوی زنگ زدومامان جواب بله روبهشون داد،باورم نمیشدمیخوام عروس بشم ادامه دارد... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 برای هم دعا کنیم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 برای هم دعا کنیم
سلام آسمان جونم من یه دخترم۱۸سالمه و بخاطر درسام و امتحانایی ک شروع شدن و کنکور دی خیلی استرس دارم😭 همش تواتاق میشینم ساعتها درس میخونم یجوری ک افت فشار گرفتم و از هوش میرم چند باری این اتفاق برام افتاده مامانم بشدت میترسه که خدای نکرده بالایی سرم بیاد من دوست دارم دبیر بشم تازگیا چند نفر از دوستام بهم گفتن بخاطر این استرس و تپش قلبی ک میگیری قرص پرانول بگیر منم گرفتم ولی ترسیدم از قرصا بخورم مامانم راستش میترسه خواستم اگه دوستان اطلاعاتی دارن دراختیارم بزارن که من ازین قرصا بخورم یانه😕 ببخشید طولانی شد دعام کنید که قبول شم واین استرسا رفع شه😞 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 سودابه(درددل اعضا)
نظر شما برای سودابه 🌸🍃🌸🍃 سلام.خوبید.برای سودابه عزیز . واقعا خیلی با سختی جلو رفتی وگول مال دنیا رو نخوردی وخودت رومحترم دونستی. این جنبه ازشخصیت وجودت برا من عالی بود..چه بسا بسیاری به خاطر مال دنیا قید عزت و احترام میزنند. خوشحالم که امام رضا با دادن سینا به شما ضامن زندگیتون شد.واینکه کنار بابک حتما زندگی پر هیجانی داری. خیلی شبیه رمان بود زندگیتون. با لذت سرنوشت شما رو دنبال کردم.یعنی قبل از هرچیزی فقط سرگذشت شما رو مطالعه کردم. خوشحالم تو این راه تونستی صواب زیاد مادری برا دوتا فرشته رو داشته باشید. ولی واقعا آقا بابک عاشقتون بود.مردای العان اصلا دیگه یادشون نمیاد با عشق یکی رو گرفتند چه اینکه پاش بمونند. واگه امروز بود با چه غروری زن دیگه ای می‌گرفت. امیدوارم عاشقیتون پایدار باشه وبا خوشبختی فرزندانتون به دنیا معنی صبر و احترام به زن رو یاد بدین.😘 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
تو خونه ی ما همیشه ی خدا شیلنگ به شیر آب وصله،چون مادر مدام در حال آب و جارو کردن،هر صبح که بیدار میشی میبینی بلهههه،حاج خانوم حیاط و شسته و کوچه رو آب و جارو کرده،پله های زیر زمینو جارو زده،درخت انجیر و آب داده،صبحونه رو آماده کرده ،نون تازه گرفته ،پدرمم از پیاده روی شیش صبحش برگشته ،دوتایی خیلی عشقولانه صبحونشونو خوردن ......حالا ما تازه یکی یکیمون داریم بیدار میشیم....... خوشتون اومد؟🌸🍃
سلام دوستان گلم این متنی که اینجا مینویسم مشکل خیلیامونه وشاید اصلی ترینش چه موقع خودمونو بی ارزش میکنیم؟....🌱🌸 وقتی بخاطر ترس ازتنهایی مدام به طرف مقابل باج میدیم واصرار به موندنش داریم ویه جورایی بهش التماس میکنیم وقتی بیش از اندازه محبت میکنیم وبه همون اندازه محبت دریافت نمیکنیم وقتی بدون هیچ دلیلی مدام عذرخواهی میکنیم وواقعا طرف مقابل مقصره وقتی بیش ازاندازه به نظرات دیگران راجب خودمون اهمیت میدیم وقتی نه گفتن رو بلد نیستیم وباچیز هایی که برخلاف میل ونظرمونه موافقت میکنیم پس دوست عزیزی که این متنو میخونی تاالان هرکدوم ازاین اشتباهاتو کردی اشکال نداره اشتباه کردن اشتباه نیست دراشتباه ماندن اشتباه است ازامروزقدر خودتو بیشتر بدون وبرای خودت ارزش قائل باش بخدا هیچ کس وهیچ چیز تو زندگی دائمی نیست الی خودت پس مواظب خودت باش بدون چطوری داری باخودت رفتار میکنی امیدوارم به دردتون بخوره... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 ماجرای ازدواج خانم کانالمون
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 ماجرای ازدواج خانم کانالمون
میخوام ماجرای ازدواجم رو براتون بگم من تو شهر کار میکردم و خانوادم روستا بودند و کمک مالی بهشون میکردم حتی خواهرای کوچکترم ازدواج کردند و من سی سالم شده بود و قصد ازدواج نداشتم اصلأ سال ۹۷ رفتم مشهد و چند نفر که تاحالا مشهد نرفته بودن رو از طریق خیرین رایگان برده بودم مشهد تو مشهد روبروی ضریح ایستاده بودم که یه خادم اومد و خیلی بدون مقدمه یه پارچه سبز که خیلی گره داشت بمن داد و گفت از تو ضریح برات آوردم حاجت روا بشی ان شاءالله وقتی پارچه سبز روآوردم خانوما گفتند کره هاشو بازکن تا گره های زندگیت بازشه و دائم برای خوشبختی من دعا میکردند که خدا شوهر خوب بهم بده شب بعدش رفتم حرم و میخواستم نماز جعفر طیار بخونم که یکی از دوستانم که مسن هم هستند با من تماس گرفتند که کجایی دختر یه شوهر خوب برات پیدا کردم😁😂 گفتم دو روز دیگه میام قصد ازدواج نداشتم گفتم میرم میبینمش و مثل بقیه خواستگارا ردش میکنم(خواستگار زیاد داشتم) خلاصه برگشتم شهرمون و رفتم آقا رو دیدم کت و شلواری . مودب . با وقار و خجالتی گفت که دوستتون شوهرشو اورده بود بیمارستان و مستاصل بود من کمکشون کردم (همسرم پرستارن) گفتن خدا زن و بچه تو نگهداره 😳منم گفتم حاج خانوم زن و بچه ندارم دعا کنید خدا یه زن خوب نصیبم کنه😁 دوستتون هم گفتن چرا دعا کنم یکی شو برات پیدا میکنم😁😁😁 خلاصه ؛شوهرمو دیدم و جلسات مشاوره رفتیم و انگار که ما برای هم ساخته شده بودیم چند ماه بعد هم عقد ساده ای گرفتیم و عروسی هم نگرفتیم و رفتیم مشهد الانم یه پسر داریم 😍 ان شاءالله اکه عمری بود ماجرای عروسیمو براتون مینویسم که خیلی باحال و خنده داره😂😂😂 من از همسرم راضی هستم و خدا هم ازشون راضی باشه دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 خاطره عقدی اعضا جالبه بخونید😄
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 خاطره عقدی اعضا جالبه بخونید😄
سلام اسمان اینوبزارگروه دیدم همه خاطرات عقدشون میگن گفتم منم بگم 😍 خاطره ای که هیچوقت یادم نمیره من که توسن ۱۳سالگی ازدواج کردم کلا چیزی از زناشویی وازدواج سردرنمیاوردم شب اول عقدم با اقایی که تواتاق بودیم دوستای مدرسم کلی برام نامه ازمدرسه فرستاده بودن ☺️ من بجای اینکه برم بخوابم نشستم یکی یکی نامه خوندن اقایم که دید نمیخوابم اون هم امد کنارم نشست بامن نامه خوندن طفلی باخودش کلنجار رفته بود دید که نمیرم پیشش بخوابم با خودش گفته بودبرم همراهیش کنم شاید زودتر تموم بشه😜 منم ازدنیا بیخبرمثل بچه ها میخوندم میخندید😁 اون مجبور میشد یه لبخندی میزد😒 هیچی دیگه تا ساعت ۱شب من همینجوری با نامه ها خودم سرگرم میکردم اخه یکمی میترسیدم ازش چون کناریه جنس مخالف خوابیدن برام قابل درک نبود😉 من اصلا با اینکه هم کلاسیام اون موقع دوست پسر داشتن ولی خودم اصلا به یه پسر به چشم دیگه نگاه نمیکردم خلاصه اقاییم دید نه فعلا نمیخوام تموم کنم انگارفهمیده بودازدنیا بیخبرم گرفت خوابید😁 من هی مثل این دیوانه ها باخودم میگفتم میخندیدم بعد که دیدم خوابیده با همون دامن وروسری بافاصله زیاد اروم خوابیدم🤫😴 صبح وقتی بیدارشدم امد بیرون ازاتاق دیدم مادرم چپ چپ نگام میکنه😳 گفت بیا اینجا گفتم چی شده گفت خاک تو سرت یکم حجب حیات کو یکم سرسنگین باش خیر سرت شب اول عقدت بود انقدر بلند بلند میخندیدی من ازخجالت پیش مهمونا خجالت کشیدم😡 انگار چند سال هم دیگر ندیدین مگه چکار کردین که این همه بدون خجالت میخندیدی وای بعد ها فهمیدم منظورمادرم چی بود🙈 منم گفتم هیچی اخه مامان دوستام انقدرتونامه ها چیزای خنده دارنوشتن منم میخوندم میخندیدم😁 انگار که داییم اونجا بود اونم شب با خنده های من فکرش جای دیگه رفته بود حالا هی مامانم براش توضیح میداد این داشته نامه دوستاش میخونده😳😳 هرجا که هستین دلتون شاد ممنونم ازت اسمان عزیز🙏 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 حتما بخونید