eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.8هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 سودابه(درددل اعضا)
نظر و لطف شما خوبان 🌸🍃 سلام آسمان جون خوبین خواستم برای سرگذشت سودابه بگم اخرش از خانوادش حرفی نزد یعنی خانوادش راضی شدن سودابه با بابک زندگی ادامه بده؟؟؟ 🙄🤔🤔 به هر حال امیدوارم سودابه و تموم جوان های کشورم خوشبخت و عاقبت بخیر بشن ان شالله آسمان جون الان حرم اقا امام رضام ازته قلبـــــ♥️ـــــــم❤ از اقا میخوام که هر حاجتی داری براورده بشه الهی امین آسمان جون بااین که ندیدمت ولی خیلی دوست دارم☺️😍 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 خانه پدربزرگ را دوست داشتم، ظهر که می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد، آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد و طعم غذا را دلچسب تر میکرد، کاش آن وقتها هیچ وقت تمام نمیشد 🌸🍃
🍃🌸 من یک بانوی ایرانی مسلمان هستم خیلی قشنگه بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🌸 من یک بانوی ایرانی مسلمان هستم خیلی قشنگه بخونید
🌸من یک بانوی ایرانی مسلمانم🌸 🌹 ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﭘﺪﺭﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺸﺪ هرچه خریده بود اول به ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﺩ 🎁ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺳﻔﺎﺭﺵ پیامبر ﺍﺳﺖ ...😃 🌹ﺍﻭﻝ ﻣﺮﺍ می بوﺳﯿﺪ ﺳﭙﺲ به ﺳﺮﺍﻍ ﺑﺮﺍﺩﺭﻡ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﺳﻨﺖ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺠﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ...👌 🌹ﻃﺒﻖ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ و سعادتمند ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﭼﻮﻥ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﻮﺩ😍 ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ گـــل ﺧﻄﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩ چرا که از امامش علی ( ع)آموخته بود که زن است نه قهرمان...🍃🌸🍃 🌹وقتی ازدواج کردم،👰 وظیفه ی سنگین از دوش من برداشته شد و دادن یک لیوان آب به همسرم اجر جهاد در راه خدا را برایم داشت...☕️🍶☺️ 🌹خداوند برایم حق و قرار داده تا استقلال مالی داشته باشم و دستم جلو هیچ کس دراز نباشد... 💵☺️ آنچه میگیرم حقم هست و حتی میتوانم آن را ببخشم از طرفی ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﻭ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﻏﺪﻏﻪﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ😉👌 ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﯾﻦ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ☝️ 🌹ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺣﻖ ﻣﻬﺮﯾﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﺪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻫﻮﺱ ﮐﻨﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﻋﻮﺿﻢ ﮐﻨﺪ...😒 🌹پدرم همیشه مواظب بود تا دلم نشکند💔و آزاری نبینم 😥چراکه پیامبرش گفته است: زنان مانند بلور اند حساس و شکننده.آنها را نیازارید...💓 🌹وقتی مادر شدم 😇 خدای مهربان از محبت و عشق خودش در من دمید تا نسل آینده بشر را تربیت کنم و به پاداش آن ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﻢ قرار داد...😍☺️ 🌹ﺩﯾﻪ ﯼ ﭘﺪﺭ و ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ اگر_ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ_ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﻣﺎﻟﯽ ﮐﻨﻨﺪ😔ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﺎﻓﺎﺕ ﺷﻮﺩ... 🌹به مسلمان بودنم افتخار میکنم✋ که پیامبرش گفته است : چه فرزند خوبی است دختر پرمحبت، کمک کار، مونس و همدم، پاک و علاقه مند به پاکیزگی😍😌 ⚛(ﻣﻌﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﻡ)☝️⚛ ﻣﻦ تساوی ای ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﺷﺐ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ بدوم ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺎﻩ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺪﺭﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ بگیرم 😰😡 √من ام جایگاهم فراتر ازین حرفهاست دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 #بلدی_بگو
🌸🍃 سلام وقت بخیر تشکر بابت کانال عالیتون🌹 یکی از دوستان در رابطه با مشکل تنبلی تخمدان گفته بودن دکتر کار بلد ساکن تهران میشناسن لطفا اسم و آدرس دکتر رو بفرمایید ۵ساله ازدواج کردم ولی به خاطر تنبلی تخمدان و...بچه دار نشدم خیلی ممنونم🌹 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 همین روزها جاری می‌شوم همپای بِرکھ ای، آمیخته بہ نور… دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 قشنگه بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
✅دوستی میگه: 🍃🍃🍃🍃 پدرم هرگز ما را نزد و همواره تنبیهات خلاقانه‌ای در کف داشت. مثلاً اگر فحش بد می‌دادیم، باید می‌رفتیم و دهان‌مان را سه بار زیر شیر آشپزخانه می‌شستیم و اگر فحش خوب می‌دادیم، یک بار. من روزهای پرفحش کودکی‌ام را یادم است که هر چند دقیقه یک بار بالای روشویی مستراح ایستاده‌ام و دارم آب می‌گردانم توی دهانم. هم‌زمان، نبردهای مرگباری را هم یادم است که بین خواهران و برادرانم به راه می‌افتاد و میادینی که کم از رینگ خونین نداشت. تنبیه پدرم در این مورد، بستن طرفین دعوا به همدیگر بود. البته سفت نمی‌بست اما شل هم نمی‌بست. طنابِ زردی داشت كه از بالای كمد می‌آورد و دو طرف متنفر از هم را به هم می‌بست. زجر این تنبیه به این صورت است که شما حالاتی از آزار روانی تدریجی را مدام تجربه می‌کنید چون طناب‌پیچ شده‌اید دقیقا به كسی كه چند ثانیه پیش با او كتك‌كاری كرده‌اید. یک بار هم که در خانه فوتبال بازی می‌کردم و پنجره را با ضربه‌ای كات‌دار، خاکشیر کردم، پدرم چیزی نگفت. نگاهش کردم که آرام و با طمأنینه قندشکن را از داخل کابینت آشپزخانه برمی‌دارد و می‌رود به اتاق. داخل پذیرایی ایستادم و چند دقیقه بعد صدای ضربه‌هایی را شنیدم که از اتاق می‌آمد. آهسته سمت اتاق رفتم و پدرم را دیدم که مشغول شکستن قلّک‌م است. اسکناس‌های قلّکی را که یک سال برای جمع آوری پول‌هایش دندان روی جگر گذاشته بودم، می‌شمرد. وقتی آن‌ها را گرفته بود و دسته می‌کرد، پوزخند به لب داشت. فردا هم شیشه‌بُر آورد و همان پول‌ها را هزینه‌ی ساخت و ساز شیشه‌ی پنجره کرد. تنبیه والدینِ دیگر در چنین مواردی، سیلی و چَک‌های افسری بود اما پدرم در مقابل این سنّت ایستاد و دست به ابداعات بدیع زد. خاطرم هست در ایام سیزده یا چهارده سالگی یک باری که کیف پولش را گذاشته بود روی طاقچه، دستم لغزید و دویست تومانی کش رفتم. اما فردای آن روز در کمال ناباوری دیدم که برخی وسائل کیف مدرسه‌ام نیست. پدرم در اقدامی مشابه، از غفلتم استفاده کرده بود و دقیقا مثل خودم به اموالم دست‌بُرد زده بود. البته تمام این‌ها به خاطر هیبتی بود كه در آن سال‌ها از «بزرگ تر» در ذهن مان می‌ساختند و به خاطر احترامی كه ناخواسته در چشم‌مان داشتند. در عوض، دیروز وقتی به بچه‌ام گوشزد كردم نباید دوستان مدرسه‌اش را به القاب «عوضی " و "خل و چل " بخواند، چیزی نگفت. سرش توی تَبلِت بود و مشغول بازی‌های خونبار. با لحن محکم‌تری گفتم: «هیچ خوشم نمیاد پسرم از این حرف ها بزنه!» اما دیدم همان القاب را دارد حواله می‌دهد به یکی از شخصیت‌های بازی. باخته بود و از دست آدمکش‌های رایانه دمغ بود. رفتم بالای سرش ایستادم و گفتم: «اگه یه بار دیگه حرف زشت بزنی، باید بری دهنت رو آب بکشی!» سرش را از روی تبلت بلند کرد و با تعجب گفت: «هان؟!» نگاهم می‌کرد. حرفم را دوباره تکرار کردم و دیدمش که تبلت را رها کرده روی مبل. روی پا می‌زد و بلند بلند قهقهه می‌زد. در نفس نفس زدن‌های بین خنده‌هایش گفت: «یعنی این حرفت صد تا لایک داشت بابا!» دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 من دختری۱۵ساله هستم که عاشق شدم....
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 من دختری۱۵ساله هستم که عاشق شدم....
سلام آسمان خانم خسته نباشید ازتون میخواهم پیام منو توی گروهتون بزارین تا دوستان راهنماییم کنن من یک دختری هستم به زاهر خجالتی مظلوم ولی به باطن شروفظول خلاصه شو بگم من ۱۵ سالم یک روز عاشق یک بنده خدایی شدم اونم چجور البته از تریق دوستم خلاصه من از این دخترای محجبه ای هستم که اصلا بهم نمی خوره عاشق کسی باشم این آقایی که من عاشقش شدم توی مسجد باهاش آشنا شدم هالا بماند که از کجا پیداش کردم و چجوری مهر این آقا به دلم نشست یک روز اینقدر ترسیده بودم که احساس میکردم پر از گناهم به خدا گفتم ای خدا اگر من به این آقا نمی رسم مهرشو از دلم بیرون کن ولی فایده ای نداشت خلاصه که بگم ترس من از این بود که نکنه عشقم یک طرفه باشه تا پریروز هم فقط اسمشو میدونم دیشب آدرس خونش روهم پیدا کردم و فامیلش روهم تورو خدا بهم کمک کنین چیکار کنم خیلی دوسش دارم ولی میترسم از عشق یک طرفه خیلی بده من اینقدر دختر شری هستم که پسرای تو کوچمون هروقت منو میبینن تغییر جهت میدن😂 یک بلایی سروشون درآوردم که دیگه دور بر خونه ما پیداشون نمیشه خلاصه که کمکم کنین ممنونتون میشم😊 ببخشید اگر طولانی شد. یاعلی خدانگهدار😊👋🏻 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 خانمها بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 خانمها بخونید
بدانیم با زن و شوهر هایی که با هم مشکل دارن کمتر رفت و آمد کنین❗️ 👈🏻 چرا؟ چون گاهی مشکلات ناخودآگاه. به همدیگه منتقل میشه مثلا ممکنه با خودتون فکر کنین،نکنه شوهر منم همچین مشکلی رو داشته باشه؟ یا نکنه ما هم اینجوری بشیم؟ رفت و آمد با زوج های موفق و خوشبخت و واقعا عاشق تاثیرات خیلی مثبتی روی روابط دونفرتون میذاره. 👈🏻 مساله رفت و امد نکردن نیستا مساله اینه که اگر ضرورتی نداره پای صحبت این و اونی که مشکل دارن نشینیم. گاهی خودتونو بکشین بیرون از درد و دل های پر از درد دیگران. گوش شنوا بودن خوبه ولی وقتی خود آدم آسیب ببینه و بدبین بشه اصلا ضرورتی نداره. 👈🏻 در رفت و آمد با اینجور افراد اگر فامیلن، حد تعادل رو رعایت کنین اگر غریبه ترن که بیشتر سخت بگیرین. در عوض تا میتونین برین سمت زوج های شاد و خوشبخت و خوش سلیقه و هم جهت با خودتون و اقاتون.... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100