eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
12.3هزار دنبال‌کننده
42.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
#اعتماد_بیجا سرگذشت واقعی 🗯 قسمت دوم اونم رفت جلوی خونشون پارک کرد هرچی گفتم پیاده نمیشم تو کتش ن
جا سرگذشت واقعی قسمت سوم و پایانی 💞 یه مدت گذشت من تو دانشگاه شهرهمجوارمون قبول شدم ..یه ذره آزادی پیدا کردم گوشی دستم بود گاهی بهش زنگ میزدم و دوبار هم اومد همدیگه رو دیدیم بعد آخرین دیدار دو هفته گذشته بود که بهش پیام دادم اونم گفت حوصله ندارم بعدا حرف میزنیم ،عصبی شدم😡 و گفتم من گاهی یه سیم کارت پیدا میکنم بهت پیام میدم😠 تو میگی بزار بمون واسه بعد ..برگشت گفت تو ازم سرد شدی ... بعد یه مدت من و دوستم و دوست پسر اون (البته این همون دوست قبلی ام نیست)یه گروه سه نفره👥 تو تلگرام زدیم و گاهی باهم اونجا حرف میزدیم که دوستم به پسردایی من پیام داده بود میخوای ببرمت تو یه گروه که دخترعمه ات هست اونم گفته بود نه ... خیلی ناراحت😞 شدم دوستم بخاطر خوشحال کردن من اون به گروه آورد .کاملا سردی شو احساس میکردم .آخرش به دوست که قبلا با پسردایی ام گاها حرف میزدن پیام دادم گفتم بنظر تو چیزی شده اونم گفت که بعد فهمیدن ماجرا توسط خانوادت، پسردایی ات بهم پیام میداد و تورو می‌پرسید ولی پیام هاش ظاهرش متفاوت بود از بوس و عشق و تجربه کردن💋❤️ حرف میزد ... منم گفتم خجالت بکش😡 که تهدیدم کرد اگه به تو بگم عکس من پخش میکنه😢 منم برگشتم به خودش پیام دادم که چرا با من سرد شدی جواب داد که از وقتی دیدم تو گروه با دوست پسر دوستت خوب حرف میزنی بهش گفتم اون داداش من و اگه من ریگی داشتم مخفی حرف میزدم نه جلوی تو ... ثانیا من یه بار تو گوشی دوستم مخفیانه پیام هاش نگاه کردم و دیدم چجور بهش پیام دادی نگفتم که دوستم خودش گفته .. اونم برگشت گفت حقش بود تموم کردیم .... من یه زن شده بودم😞 و اون تنهام گذاشت بعد اون رفتم پیش دکتر ها و گفتن ترمیم هم معلوم میکنه ... خلاصه به هر دری میزنم درمون نداره ...الان فقط روزهام می‌شمرم که یه موقعیت مناسب پیدا کنم واسه شبیه سازی مرگ که کار خودم بسازم😔 ❤️پیامش برای اعضای کانال 👇👇 دوست داشتن واقعی اشتباهی نگیرین ...بخاطر کسی که ازش مطمن نیستین دل پدر مادر نشکونین...واینکه ..من از روزی که خدا رو فراموش کردم مشکلات ام شروع شد ..از خدا دور نشین تورو خدا. پایان 🍃...@Sofreyedel...🍃
عشق_بارانی قسمت اول سرگذشت واقعی سلام به اعضای کانال.. من یک دختر بچه هشت ساله بودم که مادر و پدرم از هم طلاق گرفتند و مادرم با کار کردن های شبانه روزی خرج منو در می‌آورد و هیچی برام کم نمی‌ذاشت البته فقط از نظر مالی کمبودی نداشتم اما از نظر مهر و محبت کلی کمبود داشتم و همیشه تنها بودم آخه من تک بچه بودم و پدری بالای سرم نبود و مادرم همیشه سر کار بود اصل داستان من از دنیای مجازی شروع میشه ۱۶سالم بود یک دختر ساده که هیچی نمیدونست مامانم بعد کلی اصرار برام گوشی لمسی خرید چندباری با گوشی دختر خالم توی گروه های مختلط چت کرده بودم و این واسم خیلی شیرین بود اما خب مامانم نمی‌ذاشت من تلگرام داشته باشم با کمک دختر خاله ام مخفیانه دور از چشم مامانم تلگرام نصب کردم و کارم شده بود درس خواندن و گاهی چت کردن توی گروه های مختلط... پسر های زیادی بودن که فقط برای سرگرمی بودن و من باهاشون تنهایی هامو پر میکردم... دقیق بخوام بگم۱۷سالم بود ۶آذر ۹۶ خیلی اتفاقی با یک پسر توی گروه آشنا شدم و چند روزی باهم چت کردیم و نه من و نه او حتی همدیگه هم ندیدیم... و بعداز چند روز به خواسته من اومد سر راه مدرسه روی پل هوایی که قرار بود ازش رد بشم تا ببینمش. اولین دیدارم با یک پسر بود تا اون لحظه هر پسری توی زندگیم بود فقط در حد مجازی بود و اون اولین پسری شد که من حضوری دیدمش... اون روز دنیای من تغییر کرد و روی همون پل دلم بسته شد به دلش و قلبم اسیرش شد اسیر شب چشماش ... بعداز اون دیگه نفهمیدم درس چیه و دیگه برای دو نمره بالا پایین گریه نکردم بعداز اون گوشم روی درس دادن معلم ها کر شد و چشمم روی نوشته کتاب ها بسته شد و فقط اون بود توی ذهن و قلب و زندگیم باهم هفته ای یکبار پارک می‌رفتیم سینما می‌رفتیم و کل شهرو قدم می‌زدیم وچون من اجازه نداشتم زیاد برم بیرون به خواسته من میومد خونمون شاید به گفته خیلی ها کارم اشتباه بود خریت بود و بچگی ولی عشق این چیزا سرش نمیشه دلم میخواست همیشه کنارم باشه به هر قیمتی که بود... ادامه دارد.... 🍃...@Sofreyedel...🍃
💚💚💚💚 خیلی از خانما میگن که ما با مادر شوهرمون مشکل داریم ،توی زندگیمون دخالت میکنه و یا میگن که پشت سرمون حرف میزنن یا جلوی شوهرمون  یه چیزی میگن که باعث ناراحتی میشه ولی نمیتونیم چیزی بگیم و یا.......😊 اول اینکه شما باید سیاست زنانه رفتار کنی عزیزم تو جمع که نباید یهو بپری به مادر شوهر جواب بدی یا حرررررص بخوری که ایجور شد اوجور شد!  اصلا هرچی که شدا شما احترام نگه دار هیچی نگوووو🚫 . چرا ؟؟؟؟ 👇👇👇 اگه بخواین فوری جواب بدید و جبهه بگیرید اونوقته که شوهرتونم میگه که بلهههههه مادرمون یه حرفی و زد و ببین زنمون نتونس یکم جلو خودشو بگیره و بگه بزرگتره !!!😡 اینجور میره طرف مادرش و اونوقته که شما میاین از شوهرتون گله میکنید ...😔 . چیزی نگیییید تا همسرتون بفهمه که مادرش داره اشتباه میکنههههه❤❤ . 👈 کلاااااا سعی کنین تو زندگی زیاد حرص نخورین این ضعف ماست که نسبت به خانواده شوهر حساسیت نشون بدیم ... . . 👈بزارین پشت سرتون حرف بزنن خانما جای کسی که پشت سر ادم حرف میزنه دقیقا همون جاست،پشت سر ادم!!!!!!❤❤ این پست رو فقط برای خانم هایی گذاشتم که مادر شوهرشون واقعا توی مسائل زندگیشون دخالت میکنه 💞💞 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‎
هشدار به خانم ها 💚💚💚 برخی خانم ها وقتی کنار دوستان یا اقوام خود هستند ، از درخواستها و علاقه مندی ها و همسرشان صحبت میکنند❗️ ❌شوهرم فلان کار رو ازم میخواد ❌شوهرم اینجوری دوست داره ❌شوهرم خیلی از فلان رفتار تحریک میشه ❌شوهرم فلان رنگ لباس رو دوست داره و... ⚠️این زنان با مطرح کردن این موضاعات در حقیقت به راحتی دروازه های رو به سمت زندگی زناشویی خود باز میکنن ✅چرا که دیگران میتوجه میشن همسر وی از چه رفتارهای لذت می بره و چه داره و این میشه راه ورود و ارتباط با همسر اون زن ✅به هیچ وجه اسرار رابطه جنسی خود و همسرتان را به (چه غریبه چه آشنا) مطرح نکنید 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍
بدانیم 💚💚💚 شاید شما هم تجربه کرده باشید یا شنیده باشید که بعضی مردها برای جلب توجه یک زن به هر دری می‌زنند اما به محض اینکه احساس کردند توجه آن زن جلب شده یا او را به دست آورده اند، از او دور می‌شوند.  مراقب باشید در دام چنین مردی نیفتید. او عاشق هیجان و بازی و شیطنت است اما به قدر کافی بالغ نشده تا در مقابل احساسات خود و احساسات شریکش مسئولیتی بپذیرد.  این فرد امنیت عاطفی شما را تامین نمی کند و شما نمی دانید تا کی می توانید روی محبت او حساب کنید و از کجا به بعد او شما را رها می کند. 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍀🍀🍀 تجربه سلام به بانوان عزیز..خدا قوت. من یه خانوم ۱۹ ساله هستم که به اجبار خانوادم محکوم به ازدواج با یه آقای ۲۸ ساله شدم_ایشون یه ازدواج دیگه هم پیش از من داشتن_. خلاصه اون اولا من از فرط عصبانیت و سرشکستگی ای که توی خودم حس میکردم حتی نمیتونستم به ایشون نگاه کنم و به جرعت میتونم بگم که میشد تنفر توی نگاه من بهشون حس کرد! اما بعد از این که حدود دو ماهی گذشت، با خودم فکر کردم که حالا که این اتفاق افتاده پس بهتره که فقط قبولش کنم و باهاش کنار بیام. و حالا یک سال از ازدواجمون میگذره.. و من روز به روز بیشتر شیفته ی این مرد مهربون توی زندگیم میشم.. میخوام بگم که،درسته که ممکنه توی زندگی یه سری چیزا به اجبار رخ بده، اما ممکنه که به بهترین چیز تبدیل بشه D: فقط کافیه یکم دیدمون رو تغییر بدیم. "ممنون که وقت گذاشتین و اینو خوندین.." 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍀🍀🍀 مسائلی که قبل از خیانت کردن باید بدانید ⭕️. به یک دروغگو تبدیل می‌شوید. ⭕️. مچتان گرفته می‌شود ⭕️. همه را از خودتان ناامید می‌کنید. ⭕️. به یک الگوی بد تبدیل می‌شوید ⭕️. اعتبار اخلاقی‌تان را از دست می‌دهید. ⭕️. همسرتان دچار مشکل اعتماد خواهد شد. ⭕️. استاندارد زندگی را از دست می‌دهید. ⭕️. مجبور خواهید شد سالها برای ساختن دوباره زندگی‌تان تلاش کنید. ⭕️. روابطتان را از دست خواهید داد ⭕️. احتمال ابتلا به بیماری‌های مقاربتی در شما افزایش خواهد یافت. ⭕️. مرغ همسایه غاز نیست. ⭕️. دوست دارید رفتار مشابهی با شما شود؟ ⭕️. بعدها از این تصمیمتان پشیمان خواهید شد ⭕️. چیزی که از دست می‌دهید بیشتر از چیزی است که به دست می‌آورید. 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‎ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃...تجربه زندگی...🍃
عشق_بارانی قسمت اول سرگذشت واقعی سلام به اعضای کانال.. من یک دختر بچه هشت ساله بودم که مادر و پدرم
سرگذشت واقعی قسمت دوم من یک دختر ۱۷ساله و اون یک پسر ۱۹ساله بیکار بود و خدمت نرفته بود و آزمون ارتش ثبت نام کرده بود بیخیال درسای خودم شده بودم و هر روز که میومد خونمون درسای استخدامی ارتش رو باهاش کار میکردم و شب ها توی مجازی بهش درس میدادم آخه مثلاً یک زمانی شاگرد اول کلاس بودم دیگه... اما از شانس بده من قبول نشد و بازهم بیکار موند... باهم دیگه قرار گذاشتیم بره خدمت از خدمت برگشت کار جور کنه و بعد چند سال بیاد خواستگاری که منم تا اون موقع درسم تموم شده باشه ۳اسفند ۹۶ یعنی سه ماه بعداز دوستیمون برای تولدش رفتیم بیرون دوتامون عصبی بودیم آخه واسم یک خواستگار سمج اومده بود به نام مهدی که سید بود و مامانم ازش خوشش اومده بود تولد رضا بود هنوز یادم نمیره بغض داشت انگشت اشاره سمت من کرد و رو بخدا گفت کادوی تولد می‌خوام ازت یا این دختر یا مرگ ... اون روز کلی خوش گذشت اما خنده هامون غم داشت انگار میدونستیم این سه ماه خوشی گذشت و غم داره خودشو نشون میده .... پول تو جیبی هام توی این سه ماه جمع کرده بودم و تونسته بودم برای تولدش یک شلوار و دوتا تیشرت بخرم ... فردای تولدش قرار شد با دختر خالم و دوست پسرش بریم بیرون چون خاله ام اجازه نمی‌داد تنها بره بیرون منم باید باهاش میرفتم ... به رضا گفتم باهامون بیاد اما قبول نکرد گفت دلم نمیخواد اون پسره باهامون باشه گفت تو به خاله ات بگو که دختر خالت پیش توئه ولی باهاشون نرو بیا پیش من ولی من قبول نکردم گفتم اگه اتفاقی براش بیفته من جواب خالمو چی بدم آخه دختر خالم از من کوچیکتر بود دو سه سال رضا گفت نیازی نیست بری ولی من میدونستم توی دل بهار همون دختر خالم چی میگذره منم مثل اون عاشق بودم و دنبال بهانه... باهاشون رفتم اما عصبی بودم از این که رضا باهام نیومد و اینجور بد دلی کرد شب که چت کردیم باهم بهش گفتم که با محمد و بهار رفتم بیرون بحثمون شد و من قهر کردم شب تا صبح نخوابیدم گریه کردم اولین قهرمون بعد سه ماه دوستی... توی راه مدرسه مردم و زنده شدم من توی این کوچه ها کلی خاطره داشتم باهاش موقع رد شدن از پل هوایی بغض کرده بودم اینجا محل اولین دیدارمون بود عصر که داشتم بر می‌گشتم یهو اومد روبه روم ایستاد و یک شاخه گل بهم داد اون لحظه نهایت خوشحالیم بود از این که قهرمون یکروز بیشتر طول نکشیده و بازهم اومد خونمون و نیم ساعت قبل از تعطیلی مامانم از سر کارش رفت... اما همچنان ماجرای خواستگاری سمج من پابرجا بود و اصرار مامانم که باید جواب مثبت بدم... ادامه دارد.... 🍃...@Sofreyedel...🍃
برشی از یک زندگی سلام خسته نباشید خدمت شما 😍❤️ منم خواستم یکم درد و دل کنم و یه جورایی در مورد تجربه ی آقای دوزنه👱‍♀👨👩 هست من 18سالمه و یه خواهر و دوتا داداش دارم مامان و بابام که ازدواج کردن چند وقت بعدش مشکلات خونوادگی پیش میاد و همینجور این جنگ و دعواها ادامه پیدا میکنه بابام خیلی بد دهنه و دست بزنم داره و مامانمم هیچی از سیاست و دلبری بلد نیست و حتی مادر بزرگمم زنی نیست که خواسته باشه اینا را بهش یاد بده چون زندگی خودشون بدتره و مامانم خیلی ساده هست ولی مهربونه و کلی بابامو دوست داره ولی از اونجایی که بابام خیلی زبون بازه و وضع مالیشم خوبه تمام اینا را بهونه میکنه و میره با یه دختر که باباش شریکه بابام بود ازدواج میکنه وقتی مامانم میفهمه بجای اینکه این مسئله را بیشینن باهم حل کنن مامانم با کلی داد و بیداد باعث میشه همه بفهمن ولی بعدش دیگه واسه همه عادی میشه خیلی زود اون زن باردار میشه تموم محبت بابام واسه اون زن و بچش بود شاید باورتون نشه ولی یبار تاحالا بابام منو خواهر برادرمو بغل نکرده ببوسه🤕 با اینکه من خیلی باباییم اون زن با همین دلبری ها 👙👗و عشوه هاش دل بابامو میبیره و خیلی زود عزیز میشه هم خودش هم بچش بابامم میاد و نصف داراییشو میزنه به نام اون🏡🏢 و مدام از رابطش و... اینا واسه مامانم تعریف میکرد🤭 هیجده سال میگذره از اون اتفاقا مامانم الان سی و هشت سالشه ولی دیابت و فشار خون و چربی داره و حتی خیلی شکسته شده ولی هیچوقت نخواست تغییر کنه اخه دیگه بابام بهش توجه نمیکنه ما همیشه می دیدیم که مامانم وقتی به خودش می رسید بابام کلی تو ذوقش میزد ☹️ و بعدشم دعوا کتک کاری 😰 پارسال بابام بخاطر یه موضوعی افتاد زندان حدودا پنج شش ماه که با کمک مامانم و بابای مامانم تونست بیاد بیرون چون مامانم کلی نگرانش بود وقتی اومد بازم اولین جایی که رفت خونه ی اون زن بود😏 ولی چی شد اون همه ی مدارک و چیزای بابامو حتی اثاثیه ی خونه را بار زده بود و رفته بود و حتی درخواست طلاقم داد🤔 شاید فکر کنین الان دیگه بابام درس عبرت گرفته🤦‍♀🤦‍♀ ولی نه اون با وجود داشتن عروسو داماد مدام دنبال زنای مردمه و مثل همیشه مامانم وقتی میفهمه بقیه هم میفهمن اخه زیاد با همه درد و دل میکنه و کلا قبح گناه بابام ریخته شده و الان اسم بابامو که جایی میارن همه صفتای مختلفی را بهش نسبت میدن و کلی باعث ناراحتیمون میشه ولی خودمونم میدونیم که حرف حق جواب نداره 😔 مامان و بابای من یکبار نمیشنن کنار هم و از مشکلاتشون بگن مدام جنگ و دعوا ولی من خیلی سعی کردم تا مطالعه کنم و اطلاعاتم و ببرم بالا تا زندگیم مثل اطرافیانم نشه من وقتی با شوهرم ازدواج کردم اونم تحت تاثیر کارای بابام رفت سمت خیانت و به قول خودش از روی کنجکاوی ولی من نزاشتم هیچکس بفهمه نشستیم و در موردش دوتایی حرف زدیم و حتی من مشاوره آنلاینم گرفتم واسه حل مشکل الان شوهرم دیوانه وار عاشق منه اسم من از زبونش نمیوفته 🙊😜 و زندگیه ساده خوبی داریم خداروشکر و دیگه اون کارو تکرار نکرد هرجا میریم صحبت از منه ول من خیلی سعی میکنم به مامانمم این سیاستا را یاد بدم ولی اون میگه بابات لیاقت نداره 😟 و میگه شوهرتو آدمه ولی بابات چی؟😦 اخه اون هیچی از مشکلات گذشته را نمیدونه🤨 انشالله مشکلات همگی خیلی زود حل بشه 🙏 💕@siasatzanane...💕 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍
🍀🍀🍀 سلام به همه دوستای گلم .ممنون از همه شما و همچنین ادمین خیلی خوب کانال. من 20سالمه و همسرم ۲۷ . من همیشه دوس داشتم همسرم منو در مورد انتخاب لباس بپرسہ🤔 اما هیچوقت ازم نظر نمیخواست اگه خودمم نظر میدادم اصلا قبول نمیکرد 😔 (اما به ارزوم رسیدم😄) یکبار که همسرم یه لباس جدید پوشیده بود وقتی دیدمش گفتم وآآآآآآی این پیراهن چقدر بهت میاد 😍 گفت : جدا گفتم : اره خیلی خوشگل شدی. اونموقع خوشش اومد ولی اصلا به روی خودش نیورد ولی از اون دفعه به بعد هر جا که میخواییم بریم ازم میپرسه کدوم لباسمو بپوشم😜 با ارزوی بهترینها 🌺 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
تجربه اعضا 🍀🍀🍀 سلام دوستان گلم راستش تجربه من اینکه 1:هیچ وقت به دوستتون اعتماد نکنید حتی اگه خیر و صلاح شما رو بخوان مطمئن باشید که یک جا هم شده به نفع خودشون عمل میکنن هیچ کس به اندازه پدر مادر خیر و صلاح شما رو نمیخواد اینو مطمئن باشید 2:زیاد تو فضای مجازی غرق نشید همینجور که میگیم فضای مجازی همچیزش مجازی اعتماد نکنیم به هر کسی تو این فضا چون هر اطلاعاتی که وجود داره ممکنه اشتباه باشه 3:لطفا مامانا با بچهاتون راحت باشید براشون وقت بذارید باهاشون دوست باشید بذارید حرفاشونو با شما بزنن چون اگه به شما نگن میرن به دوستاشون میگن خب دوستاشونم نمیتونه راهنمایی شون کنن میزنه همه چیزو نابود میکنه شاید تصمیم اشتباه بگیره واسه بچهاتون و هزارتا مشکلی که میتونه به وجود بیاره و اینم قبول کنید بچها نمیتونن صحبتاشونو نگه دارن تو یک سنی دوست دارن با یکی حرف بزن پس خودتون باهاشون حرف بزنید بذارید باهاتون راحت باشن وقت بذارید بذارید با شما حرفاشونو در میون بذارن مسلما هیچ کس به اندازه مادر نمیتونه بچشو راهنمایی که و خیرو صلاحشو بخواد بعدم هیچ وقت جبهه نگیرد در مقابلشون اگه کار اشتباهی کردن راهنمایی کنید . 4:داخل فضای مجازی سعی کنید هر عکسیو نذارید بخدا سوء استفاده میکنن از عکساتون دیدم که میگم اینو 5:تو خانواده به هم احترام بذارید بچها از شما یاد میگیرن اگه نذارید نباید انتظار داشته باشین اونا هم به شما احترام بذارن و قشنگ صحبت کنید از کلمات منفی استفاده نکنید و به دختراتون نحوه همسر داری اینکه چجوری با همسرش رفتار کنه که خیلی راحته وقتی شما با همسرتون قشنگ صحبت کنید یاد میگیره یک نکته هایم باید بهشون بگید قبل از اینکه اونا از جای دیگه بفهمن و به پسراتون یاد بدید که باید به دختر احترام بذاره همونجور که دختر به پسر احترام میذار 6:لطفا لطفا جلو بچها دعوا نکنید دعوا تون رو در نبود بچها بکنین چون ذهنشون درگیر میشه یا کلا یک اتاقی که مخصوص خودتونه اونجا با هم مشکلتون رو حل کنید 7:به بچها یاد بدید که وقتی میخوان بیان داخل اتاقتون قبلش حتما در بزنن از همون زمان کودکی شون همون موقعی که 5 یا6شالش هست چون اتاق شما یه جای خصوصی باید یاد بگیره که هر جا وارد میشه در بزنه گلی دوست داشتی بذار اگه نذاشتیم خودت بخون خیلی دوست دارم واقعا چنلت حرف نداره خیلی چیزا ازش یاد گرفتم ممنون 😘😘😘😘😘😘 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
تجربه سلامي دوباره به دوستاي عزيز مجازي🙋🏻‍♀️من خواستم ازتجربه ي تلخي كه دوسال پيش باعث شد تامرز طلاق برم واستون بگم راستش مايه دوست صميمي داشتيم كه شب وروز باهم بوديم مسافرت وكوه وهرجافكرشوكنين من خيلي بهشون اعتماد داشتم والان پشيمونم چرا انقدبايكي صميمي شدم كه همش باهم وقت بگذرونيم راستش اين زن وشوهر همش باهم اختلاف داشتن وشوهر اين دوستمون يجوري نقشه كشيد كه رابطه من وهمسرم كه هموخيلي دوس داشتيم بهم بريزه شوهرمن ادمي بسيارغيرتيه واين اقا ازهمين سواستفاده كرد وبنابه دلايلي كه اصلا نميدونم ينفرو اجير كرد واسه اين كه مزاحم زنش بشع حتي تو ماشين زنش نامه مينداخت يا هميشه زنشو ينفرتعقيب ميكرد خلاصه همين اقاميره به شوهر من ميگه كه مزاحم بمن زنگ زداسم زن توروارده يعني جوري جلوه بده ك من بااون ادم رابطه داشتم مني كه ازسايه خودم ميترسيدم وابن باعث شد شوهرم منو بي دليل ازخونه بيرون كنه منواواره خونه اين واون بشم تو داغ ديدن بچم بي هيچ دليل بمونم 🥺خدا ميدونه من چي كشيدم ده كيلو تو دوماه كم كردم من عاشق شوهرمم😣 ازدوستم شنيدم شوهرش همش شوهرمو تحريك ميكرد ازاونجايي كه خدابزرگه دقيقا بعداز چندهفته اين اقارو بايه زن همسن مادرش ميگيرن وزنش خودش متوجه ميشع حتي ازشون فيلم ميگيره وازشوهرش طلاق ميگيره گندش دراومد خلاصه شوهرم اومد دنبالم اينايي كه گفنم حتي ارزومه سردشمنم نياد خواستم بگم خواهش ميكنم باكسي صميمي نشين توحريم خصوصيتون بيان ازسرحسادت زندگيتونوبه گندبكشن خيلي زيادبود من خلاصش كردم بازم زيادنوشتم ولي خداروشكر لطف خدا باهام بود واينومعتقدم هركاري كني دودش به چشم خودت ميره😓 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌