eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.8هزار دنبال‌کننده
34.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃 خیلی قشنگه دخترهای کانالمون بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🍃 خیلی قشنگه دخترهای کانالمون بخونید
💕 داستان کوتاه آموزنده, بخونید دختری با مادرش "مرافعه" داشت. او بسیار "عصبانی" شد و از خانه بیرون رفت. پس از طی راه طولانی، هنگامی که از یک فروشگاه کیک عبور می کرد، "احساس گرسنگی" کرد. اما جیب دختر را "بید خورده" و حتی یک یوان هم نداشت. "صاحب فروشگاه" یک "زن سالخورده مهربان" بود. پیرزن دید که دختر درمقابل کیکها ایستاده و به آنها نگاه می کند، از وی پرسید: عزیزم، گرسنه ای؟! دختر سرش را تکان داد و گفت: "بله، اما پول ندارم." پیرزن لبخندی زد و گفت: عیب ندارد، "مهمان من هستی." پیرزن "کیک و یک فنجان شیر" برای دختر آورد، دختر بسیار سپاسگزار شد. اما فقط کمی کیک خورد و سپس "اشکهایش بر گونه ها و روی کیک" جاری شد. پیرزن از دختر پرسید: عزیزم، چه شده است؟! دختر اشکهایش را پاک کرد و گفت: چیزی نیست، من فقط بسیار از شما "تشکر" می کنم. با وجود آنکه شما من را نمی شناسید، به من کیک دادید، من با "مادرم" دعوا کردم، اما مادرم من را بیرون رانده و به من گفت: دیگر به "خانه باز نگرد.!!" پیرزن با شنیدن سخنان دختر گفت: عزیزم، "چطور می توانی" این گونه فکر کنی؟ من فقط "یک کیک" به تو دادم، اما تو بسیار از من تشکر می کنی.!! "مادرت سالها برای تو غذا درست کرده است،" چرا از او تشکر نمی کنی و چرا با او "دعوا" می کنی؟! "دختر مدتی سکوت کرد." سپس با "عجله" کیک را خورد و به طرف خانه "دوید." هنگامی که به خانه رسید؛ * دید که "مادر" در مقابل در انتظار می‌کشد.*❣️ مادر با دیدن دختر بی درنگ خنده ای کرد و به دختر گفت: عزیزم، عجله کن "غذا درست کرده ام." اگر دیر کنی، غذا سرد خواهد شد. در این موقع ، اشکهای دختر بار دیگر جاری شد. آری دوستان؛ بعضی اوقات، ما از "نیکی و مهربانی دیگران" تشکر می کنیم، اما "مهربانی اعضای خانواده مان" را نادیده می گیریم.! دوستان عزیز؛ آیا شما در زندگی تان با چنین مسئله ای روبرو شده اید؟؟ " بله، عشق به اعضای خانواده سزاوار ستایش است."👌 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون به دخترهای مجرد میگه
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون به دخترهای مجرد میگه
سلام آسمان جانم... من دختری هستم چند وقت پیش گفتم برام دعا کنید که خواستگار خوب و مومن پیدا بشه برام... آخه من داخل خونه از زن داداشم خیلی کتک میخوردم.... مادرمم چون پیر بود نمیتونست ازم دفاع کنه😔 خداروشکر یه خواستگار خوب و مومن و معلم ازم‌خواستگاری کردند... حرفم با دخترهای کاناله از رحمت خدا ناامید نیشین و همیشه امیدوار باشین...😊 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
صرفاخاطره 🍃🌸🍃🌸🍃🍃 یادمه روز خواستگاری همه مشغول خوردن میوه بودن مادر پسره زل زده بود به من با مهربونی بهم گفت که شماهم بفرمائین  منم یدونه گیلاس برداشتم خوردم  دیگه روم نمیشد هسته شو با دست در بیارم  مادره همینجوری خوردن منو تماشا میکرد  خلاصه منم هسته رو ناچارا قورت دادم خداروشکر خفه نشدم بیوفتم رو دستشون😁😁😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃 🖍 "متنى از جنس طلا" 🌻 ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : راز این امیدواری و آرامشی که در وجودت داری چیست؟! گفت : 🌸 ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، تصمیم گرفتم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ کنم : ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! 🌸 ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ‌ها ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ‌ها ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 خونه پدربزرگ هایدی اینا😍 کاش برگردیم به روزهایی که برای دیدن هایدی و پیتر که با هم میرفتن کوهستان لحظه شماری می‌کردیم روح نوازی❤️😍 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
صرفاخاطره 🍃🌸🍃🌸🌸🍃 رفتم خونه پدر بزرگم داشتم زنگ در رو میزدم که پسر مستاجر طبقه بالاشون هم همراه من اومد و زنگ درشون رو زد بعد خواهر اون آیفون رو برداشت و گفت بله و من فکر کردم دختر عموم بود که به من میگه و من سریع گفتم منم عشقم باز کن قیافه من 😊 قیافه پسره 😏 و در باز شد و اون پسره رفت خونشون و من چقدر ضایع شدم جلوش🙁 تا وقتی که اونا مستاجر بابا بزرگم بودن اصلا باهاشون رو در رو نمی‌شدم 😢 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃 سلام‌اسمان جان این طبیعت زیبای روستای من هه 😍 البته این عکس رو بهار گرفتم چون فصل بهار این اب گیر پر اب میشه . دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت #ستاره قدیمی و جذاب
🌸🍃 سلام دوستان عزیزم خوش اومدین..آسمان هستم..مدیر کانال... دوستان دلانه ستاره رو بخونید.... سرگذشتی جذاب و قدیمی😊 اگر درددل،عبرت یا دلنوشته ای دارین برامون ارسال بفرمایید تا بدون نام در کانال قرار بدیم... تمام دلانه ها بالای کانال سنجاقه.. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی و جذاب
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت #ستاره قدیمی و جذاب
خیلی وقت بود که آروم شده بود و زیاد حرف نمیزد.. نسرین دو ساله بود، که برای بار آخر حامله شدم، برای زایمان آخرم انقدر حالم بد شد که بردنم شهر، اونجا یه بیمارستان کوچیک ساخته بودن... بعد از زایمان، خونریزیم قطع نشد و دکتر مجبور شد رحم رو در بیاره...دکتر بهم گفت دیگه چیزی به عنوان رحم نداشتم، با ده بار حاملگی نابود شده بود.. اسم پسر آخرم رو رضا گذاشتیم، خورشید عاشقش شده بود و تموم کاراشو خودش می‌کرد و منم بعد از این همه سال بچه داری تونستم یکم برای دل خودم زندگی کنم... یه مدت بود که با یکی از هم روستایی هامون دوست شده بودم اسمش فریبا بود.. اونم ۹ تا بچه داشت،زیاد باهم رفت و آمد میکردیم و تو همین رفت و آمدها نرگس رو دید و فوری پیشنهاد که برای پسرش بیاد خواستگاری... بدم نیومد ،هم میدونستم خانواده خوبی ان و هم هاینجوری هوای عاشقی از سر نرگس می‌پرید، چون از طرف رحیم و خانواده‌ش هیچ حرفی زده نشده بود.. بدون اینکه به نرگس بگم قرار خواستگار رو گذاشتم به رجب هم چند ساعت قبل از اومدن فریبا و خانواده‌ ش گفتم... ادامه دارد دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d