eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
14هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خانما. تجربه ی من خیلی تلخ وناراحت کنندست اما میگم تا شما کارایی که من کردم رو انجام ندید😔 من ونامزدم هم بودیم اما من همه چیز رو خراب کردم. با کردنای طولانیم!😔 گوشیمو روش میکردم و جوابشو نمیدادم. حتی وقتایی که بودم!😕 قرار گذاشته بودیم من باشم تا کارش درست شه ولی من مدام زدم و با دیگران ش کردم. تو دعواها صدامو بالا می بردم ونامزدم سعی میکرد ارومم کنه. ❌خانومای عزیز ازتون خواهش میکنم قهرطولانی نکنید. سرکوفت نزنید. ❌مقایسه نکنید. شما از زندگی بقیه خبر ندارید، اونا هم مشکل دارن شما نمیدونید. به شوهراتون کنید. بگید که بهشون دارید. به نفسشونو بالاببرید. من همه چیزم رو از دست دادم. نامزدم قبل تعیین مراسم عقد کنار کشید و گفت: خستم کردی. همه چی تموم شد💔 و من مردصبورم رو از دست دادم. 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌
سلام خانما. تجربه ی من خیلی تلخ وناراحت کنندست اما میگم تا شما کارایی که من کردم رو انجام ندید😔 من ونامزدم هم بودیم اما من همه چیز رو خراب کردم. با کردنای طولانیم!😔 گوشیمو روش میکردم و جوابشو نمیدادم. حتی وقتایی که بودم!😕 قرار گذاشته بودیم من باشم تا کارش درست شه ولی من مدام زدم و با دیگران ش کردم. تو دعواها صدامو بالا می بردم ونامزدم سعی میکرد ارومم کنه. ❌خانومای عزیز ازتون خواهش میکنم قهرطولانی نکنید. سرکوفت نزنید. ❌مقایسه نکنید. شما از زندگی بقیه خبر ندارید، اونا هم مشکل دارن شما نمیدونید. به شوهراتون کنید. بگید که بهشون دارید. به نفسشونو بالاببرید. من همه چیزم رو از دست دادم. نامزدم قبل تعیین مراسم عقد کنار کشید و گفت: خستم کردی. همه چی تموم شد💔 و من مردصبورم رو از دست دادم. 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 به در هر خانه ای که بزنی فردا به در خانه ات میزنند... 🌸🍃
یک قاضی با مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را بیان میکند: 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. در نزدیکی محل کارم یادم افتاد که چند دوســـیه مهم را خانه در خانه فراموش کردم و فورا سوار موترم شدم و به خانه برگشتم تا دوســـیه ها را بردارم. وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد بیگانه با زنم شده و نمیدانستم چی کار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم. تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خداوند ــ ج ـ می سپارم. آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که همرایش هیچ کاری نکردم. او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار موتر شدیم و رفتیم۰۰۰ خانه پدر زنم در یک شهر دیگر بود و در راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم. من کار خودم را به خداوند سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم. خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا شویم. وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم برش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی. خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی در تلویزیون یا راه یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید. بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم. یک روز یک پرونده ی قتل آمد روی دستم و مرد قاتل را داخل آوردند. به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم امد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت. برش گفتم: قضیه را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.؟ گفت: قاضی صاحب رفتم خانه دیدم یک مرد بیگانه با همسرم همبستر شده و نتوانستم خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش. گفتم: شاهد داری؟ گفت: نه گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟ گفت: زنم زود از خانه فرار کرد. گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند. گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟ گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته. آن موقع بود که یادش امد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و همرایش کاری نکردم. گفتم: من آن روز کار خودم را به خداوند ــ ج ــ سپردم و من حالا با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم. و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم. "به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند.. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 #عاشقانه_ای_برای_تو به قلم شهید مدافع حرم طاها ایمانی
من و خدای امیرحسین من شدم و به خدای امیرحسین آوردم ... آدرس امیرحسین رو هم پیدا کرده بودم ... راهی ایران شدم ... مشهد ... ولی آدرس قدیمی بود ... چند ماهی بود که رفته بودن ... و خبری هم از آدرس جدید نبود ... یا بود ولی نمی خواستن به یه خارجی بدن ... به هر حال این تنها چیزی بود که از انگلیسی حرف زدن های دست و پا شکسته شون می فهمیدم ... . دوباره سوار تاکسی شدم و بهش گفتم منو ببره حرم ... دلم می خواست برای اولین بار حرم رو ببینم ... ساکم رو توی ماشین گذاشتم و رفتم داخل حرم ... . زیارت کردن برام مفهوم غریبی بود ... شاید تازه مسلمان شده بودم اما فقط با خواندن قرآن ... و خدای محمد، خدای امیرحسین بود ... اسلام برای من فقط مساوی با امیرحسین بود ... . داخل حرم، حال و هوای خاصی داشت ... دیدن آدم هایی که زیارت می کردند و من اصلا هیچ چیز از حرف هاشون نمی فهمیدم ... . بیشتر از همه، کفشدار پزشکی که اونجا بود توجهم رو جلب کرد ... از اینکه می تونستم با یکی انگلیسی صحبت کنم خیلی ذوق کرده بودم ... اون کمی در مورد امام رضا و سرنوشت و شهادت ایشون صحبت کرد ... فوق العاده جالب بود ... . برگشتم و سوار تاکسی شدم ... دم در هتل که رسیدیم دست کردم توی کیفم اما کیف مدارکم نبود ... پاسپورت و پولم داخل کیف مدارک بود ... و حالا همه با هم گم شده بود ... . بدتر از این نمی شد ... توی یک کشور غریب، بدون بلد بودن زبان، بدون پول و جایی برای رفتن ... پاسپورت هم دیگه نداشتم ... . هتل پذیرشم نکرد ... نمی دونم پذیرش هتل با راننده تاکسی بهم چی گفتن ... سوار ماشین شدم ... فکر می کردم قراره منو اداره پلیس یا سفارت ببره اما به اون کوچه ها و خیابان ها اصلا چنین چیزی نمی اومد ... کوچه پس کوچه ها قدیمی بود ... گریه ام گرفته بود ... خدایا! این چه غلطی بود که کردم ... یاد امام رضا و حرف های اون پزشک کفشدار افتادم ... یا امام رضا، به دادم برس ... به قَلَــــم شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے •دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃 به در هر خانه ای که بزنی فردا به در خانه ات میزنند...
یک قاضی با مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را بیان میکند: 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. در نزدیکی محل کارم یادم افتاد که چند دوســـیه مهم را خانه در خانه فراموش کردم و فورا سوار موترم شدم و به خانه برگشتم تا دوســـیه ها را بردارم. وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد بیگانه با زنم شده و نمیدانستم چی کار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم. تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خداوند ــ ج ـ می سپارم. آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که همرایش هیچ کاری نکردم. او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار موتر شدیم و رفتیم۰۰۰ خانه پدر زنم در یک شهر دیگر بود و در راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم. من کار خودم را به خداوند سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم. خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا شویم. وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم برش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی. خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی در تلویزیون یا راه یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید. بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم. یک روز یک پرونده ی قتل آمد روی دستم و مرد قاتل را داخل آوردند. به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم امد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت. برش گفتم: قضیه را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.؟ گفت: قاضی صاحب رفتم خانه دیدم یک مرد بیگانه با همسرم همبستر شده و نتوانستم خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش. گفتم: شاهد داری؟ گفت: نه گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟ گفت: زنم زود از خانه فرار کرد. گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند. گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟ گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته. آن موقع بود که یادش امد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و همرایش کاری نکردم. گفتم: من آن روز کار خودم را به خداوند ــ ج ــ سپردم و من حالا با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم. و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم. "به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند.. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
سلام خانما. تجربه ی من خیلی تلخ وناراحت کنندست اما میگم تا شما کارایی که من کردم رو انجام ندید😔 من ونامزدم هم بودیم اما من همه چیز رو خراب کردم. با کردنای طولانیم!😔 گوشیمو روش میکردم و جوابشو نمیدادم. حتی وقتایی که بودم!😕 قرار گذاشته بودیم من باشم تا کارش درست شه ولی من مدام زدم و با دیگران ش کردم. تو دعواها صدامو بالا می بردم ونامزدم سعی میکرد ارومم کنه. ❌خانومای عزیز ازتون خواهش میکنم قهرطولانی نکنید. سرکوفت نزنید. ❌مقایسه نکنید. شما از زندگی بقیه خبر ندارید، اونا هم مشکل دارن شما نمیدونید. به شوهراتون کنید. بگید که بهشون دارید. به نفسشونو بالاببرید. من همه چیزم رو از دست دادم. نامزدم قبل تعیین مراسم عقد کنار کشید و گفت: خستم کردی. همه چی تموم شد💔 و من مردصبورم رو از دست دادم. 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌
💌در زندگی همواره دو صدا با هم رقابت می کنند تا توجه شما را به خود جلب کنند. صدای و پیروزی و صدای و . همانند من، شما هم در لحظاتی از زندگی صدایی را در سر خود می شنوید که می گوید: 😫تو نمی توانی پول لازم را تهیه کنی، این امکان پذیر نیست، این کار عملی نیست، بهتر است تسلیم شوی و شکست را بپذیری. این صدا شما را وسوسه می کند که نگران شوید، منفی شوید و در نهایت شروع به غر زدن و شکایت کردن کنید. 😍اما اگر به دقت گوش دهید، صدای دیگری را نیز می شنوید. صدای و که می گوید: 🪴خداوند راهی سراغ دارد، رحمت در زندگی تو جاری می شود، سلامتی و سعادت در راه هستند. 😐یک صدا به شما می گوید: تو دیگر به حد نهایی پیشرفت خود رسیده ای و دیگر نمی توانی از این جلوتر بروی. 👏صدای دیگر می گوید: خداوند بزرگ است، بن بست برای خدا معنی ندارد ،او بر همه چیز اشراف دارد ، به زودی راهی برایم میگشاید. 🍃زیبایی ماجرا در این است که این شما هستید که تعیین می کنید کدام صدا به واقعیت زندگی شما تبدیل شود و این کار از طریق و به خدا و کلامتان انجام می شود. 💌الَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إيمانًا وَقالوا حَسبُنَا اللَّهُ وَنِعمَ الوَكيلُ﴿۱۷۳﴾ 🪴اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [= لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کرده‌اند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.» سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۷۳💫 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
💌اگر باشک و تردید دعا کنیم وفقط احتمال بدهیم که خدا شاید دعایمان را مستجاب کند به جایی نمیرسیم. 💫 ما باید به اعجاز و قدرت دعا داشته باشیم . زمانی که دعا میکنیم و وظیفه‌ی خودمان را برای حل آن مشکل انجام داده‌ایم . خداوند بهترین تقدیر را برایمان مقدر میکند و به تلاش ما برکت می‌دهد . ✔️این طور نگوییم من که خواسته‌ام خیلی بزرگ هست خدا آن را به من نمیدهد . اگر این طور فکر میکنید اصلا چرا دعا میکنید. 💫 برای خدا کم و زیاد ندارد این باور محدود کننده ماست. ❌ نگوییم خدایا این بدبختی وبی پولی را از ما بگیر . 💚با جملات مثبت واحساس عالی دعا کنیم. ✔️بگوییم :خدایا زندگی من را سرشار از ثروت و رزق‌های عالی مادی و معنوی قرار بده. لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
💌اگر باشک و تردید دعا کنیم وفقط احتمال بدهیم که خدا شاید دعایمان را مستجاب کند به جایی نمیرسیم. 💫 ما باید به اعجاز و قدرت دعا داشته باشیم . زمانی که دعا میکنیم و وظیفه‌ی خودمان را برای حل آن مشکل انجام داده‌ایم . خداوند بهترین تقدیر را برایمان مقدر میکند و به تلاش ما برکت می‌دهد . ✔️این طور نگوییم من که خواسته‌ام خیلی بزرگ هست خدا آن را به من نمیدهد . اگر این طور فکر میکنید اصلا چرا دعا میکنید. 💫 برای خدا کم و زیاد ندارد این باور محدود کننده ماست. ❌ نگوییم خدایا این بدبختی وبی پولی را از ما بگیر . 💚با جملات مثبت واحساس عالی دعا کنیم. ✔️بگوییم :خدایا زندگی من را سرشار از ثروت و رزق‌های عالی مادی و معنوی قرار بده. لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100