eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
14هزار دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 من همیشه دوست داشتم شوهرم هفت یا هشت سالی ازم بزرگتر باشه از اونجایی که زنها زود شکسته میشن به نظرم این فاصله سنی لازم و متنفرم از اینکه زن از مرد بزرگتر باشه حتی یک روز خیلی حس بدی بهم دست میده ☺️ اوایل عقدمون چن باری خونه مادر شوهرم بحث همین چیزا شد منم همش تکرار میکردم که اره من از این قضیه واقعا متنفرم چه معنی داره زن از مرد بزرگتر باشه انگار میشن مادر بچه😒😒 سکوت میشد مادرشوهر من با یه لبخند ملیحی😌😌 بهم نگاه میکرد و چیزی نمیگفت خداییش اون قیافش هنوز جلوی چشمم هس😂😂😂 بعد چن وقت یه روزی دفترچه بیمه شون رو میز بود گرفتم داشتم نگاه مینداختم یهو چشمم خورد به تاریخ تولدشون که دیدم بعععععله😭😭😭😭 مادر شوهرم یک سالو نیم از پدر شوهرم بزرگتره😱😱 تازه معنی اون لبخندهای ملیح رو فهمیدم ولی خیلی ناراحت شدم چقدر بیچاره سختش میشده که من اینجوری می گفتم چقدر خودخوری کرده🙈🙈 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 من شوهرم مال یه شهر دیگه اس وقتی عقدبودیم میرفتم میموندم و مادر شوهرم از ترس اینکه من غذا درس کنم وهمه تعریف کنن همیشه خودش غذا درس میکرد یه بار قرار شد من یه غذایی درس کنم رفتیم باشوهرم هرچی  لازم بود رو گرفتیم وقرار شد فردا شام درس کنم فرداییش ناهارو که خوردیم رفتیم تواتاق خوابیدیم یکم بعد دیدیم بوی غذا دراومد دیدم مادرشوهرم زودتر از من رفته گذاشته که من نتونم بزارم 😂منم از حرصم داشتم تواتاق گریه میکردم وشوهرم همش دلداریم میداد تااینکه همشون پاشدن رفتن ببرون من و شوهرم تنها  موندیم به منم سپرد که غذا پخت زیرشو خاموش کن منم که حرصییییی برداشنم هرچی نمک و فلفل بود ریختم توغذاش شب که شد موقع شام همه میسوختن و سرفه میکردن . شوهرمم اخر شب گفت راستشو بگو تویه دستی به غذا کشیده بودی که انقدر خوشمزه شده بود؟😂😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 باز من اومدم با خاطره البته مال چندسال پیشه ک عقد بودمو جهاز میخریدم آقا منو مامانم در حال خرید کردن وسایل برقیام بودیم خواستم سبزی خورد کن بخرم خلاصه آقاهه امتحان کرد گفت سالمه حالا نمیدونم سبزی خوردکن من اینجوریه یا مال همه.سرش فشاریه با فشار دادن سر شیشه ای سبزی خردکن روشن میشه یعنی هیچ کلیدی نداره 🤔🙄 خلاصه خونه ما تا شهر یه یک ربعی دوره اومدیم خونه دوباره اونو خودم زدم به برق هرکاری میکردیم نمیتونستیم روشن کنیم نه کلیدی ن هیچی 😂 فک میکردیم مال پریزه برقه گفتیم شاید برق نداره خلاصه هی از تو حال تو اتاق تموم پریزارو امتحان کردیم دیدیم جواب نداد😂 گفتم سبزی خردکن خرابه باز هلک هلک پاشدیم رفتیم شهرک بگیم سبزی خرد کن خرابه رفتیم مغازه به آقاه خیلی شیک باکلاس گفتم آقا این هرکار میکنیم کار نمیکنه سبزی خردکن خرابه 😅 خلاصه آقاهه زد به برق با کمال ناباوری دیدیم روشن شد ☺️ منو مامانم خیلی کنجکاو ک از کجا روشن شد آقاهه دید کنجکاویم گفت این کلید نداره بافشار دادن درب شیشه ایش روشن میشه 😄 تااینو گفت من اصلا نمیتونم جلو خندم بگیرم نشستم رو صندلی فقط قهقه میزدم فک میکردم ک این سبزی خرد کنو چقد تو خونه چرخوندیم و ب تک تک پریزای خونه زدیم ک روشن شه مامانمم میخندید و بیشگون میگرفت فقط من میکفتم پریزا و میزدیم زیر خنده نمیدونم بعد ۱ساعت از مغازه اومدیم بیرون😅😁😂😝 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
: 🌸🍃🌸🍃🍃 دوستم میگفت تو مراسم عقد داداشش وقتی عاقد از داماد میپرسه تا بله بگه دوستم حواسش نبوده فکر کرده از عروس پرسیده اونم بلند گفته عروس رفته گل بچینه یهو همه خندیدن و این سوتی توسط فیلمبردار ثبت و ضبط و ماندگار شده😂😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 رفته بودیم عقدکنون پسرداییم که شهرستان بود برای اولین بار خانواده عروس خانوم می‌دیدیم. کیک دو طبقه گرفته بودن سفره خیلی شیکی چیده بودن از اونور مامانم رفت کیک از آقایون تحویل بگیره بیاره جلوی جایگاه عروس و داماد نمی‌دونم چرا همش خودشو دخالت میده اینام خانواده مذهبیییی مامان خانوم منم رفت یه طبقه‌ ازکیک و آورد برای اینکه از جو خشکی در بیاد مجلس شروع کرداز اونور سالن کل کشیدن و خودشو با حرکات موزون تکون دادن می‌رفت به سمت عروس و داماد🤦‍♀ منو خواهرم مرده بودیم از تعجب رسید جلو عروس داماد تو این حین که داشت خودشو تکون میداد تق کیک از دستش افتاد جلوی پای عروس رو زمین 😱🤦‍♀ این به کنار که اصلا زیر بار نمی‌رفت که تقصیر اون بوده 😂 اینم به کنار منو خواهرمو با دست نشون میدادن به هم ماهم مرده بودیم از خجالت😂 من میگم چرا نذاشت این عروس و داماد بنده خدا با کیکشون یه عکس بگیرن زد داغونش کرد😂😂😂 اون طبقه از کیکم چون آقایون مجلسشون جدا بود از خانما و این صحنه رو ندیده بودن دادن آقایون زحمتشو کشیدن خوردن😂😂😂😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام من روز عقدم که رفته بودیم محضر بعد از دادن شناسنامه ها سند ازدواج رو گذاشتن جلومو گفتن امضا کنم، به امضای آخر که رسید گفت باید بنویسی مفاد سند رو قبول دارم و امضا کنی، منم نوشتم وفات سند رو قبول دارم و امضا کردم (اینقدر استرس داشتم که متوجه نشدم چی گفت). 😑 بعد که از محضر اومدیم بیرون توی ماشین تنها بودیم شوهرم گفت فاتحه فرستادی؟ گفتم فاتحه برای چی؟ گفت واسه وفات سند دیگه😂😂 با تعجب نگاهش کردم که گفت: دیوونه مفاد سند رو وفات سند نوشتی، سند رو کُشتی😂  دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃🌸🍃 سلام من تازه عقد کردم زیاد اهل ارتباط با فامیل اقوام هم نیستیم 😉 فردا ی عقد من خونه شوهرم اینا بودم که عمشون زنگ زدن و با شوهرم صحبت کردن بعد گوشی و داد به من تا من صحبت کنم شوهرمم هی آدامو در می آورد حواسم پرت میشد 🤦‍♀🤦‍♀ بعد عمه خانم گفت خیلی از عقدتون خوشحال شدم منم گفتم مرسی منم خوشحال شدم😨😩😂😁 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 روز عقدم 💍بعداینکه از محضر اومدیم منو بردن شام خونه پدرشوهرم😅 بماند که جقد خجالتی بودم شام خوردیمو دیه اخرای شب نشسته بودیم از فرط جیش همش به خودم😢🥴 میپیچیدم خیلیم خجالتی بودم حتی با شوهرمم راحت نبودم بهش بگم ببرتم دسشویی دیگه یواشکی بهش گفتم که بریم دیگه دیر وقته اقا ما خدافظی کردیم و من کفاشمو پوشیدم پاشنه بلنددد👠👠 تو سرمای بهمن ماه خودشم برف ❄️❄️اومده به زور پله های حیاطو رفتم پایین ولی کوچشون که سرازیری داره اونجا پام رفت روی یخ لیز خوردم 😫😫 خییییییلی بد بود خیییلی شوهرمم اینقد ناراحت شد نتوست منو بگیره همش عذرخواهی میکرد حیونکی‌🥰😘 منو رسوند خونمون زود لباسارو دراوردم پریدم دسشویی بعدش اومدم واسه خانواده تعریف کردم غش کردن😆😆 منم حرص میخوردم 🤨🤨همش میگفتم الان میره به خانوادش میگه دختره چه دستو پا چلفتیه🥴🥴 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سال اول که عقد بودم یک انگشتر برای من خریدن یه پارچه کت ودامن برای مادرم سال‌های بعد تو مناسبت‌ها بهم میگفت بیابریم برات کادو بخرم به سلیقه خودت منم میگفتم نمی خواد وباشه و قبوله و... به خاطر اینکه فکر میکردم لذت هدیه اینه که کادو کنن بهت بدن😍 نه اینکه خودت بری بخری که 🙄البته فرقی نمیکنه چی هم باشه. به هر حال چند سال اینو گفت ومن گفتم نه. بعدا دیگه همین هم نمی گفت. بعد چندسال که گله کردم گفت اون موقع میگفتم بیابریم بخریم تو ذوقم زدی 😐و دیگه هم از من انتظار نداشته باش خیلی ناراحت شدم هنوز هم هستم نه به خاطر کادو به خاطر اینکه آنقدر خودش رو راحت کرد. البته منم دیگه روز مرد براش نگرفتم چیزی. یه دلیل دیگه هم که برام کادو نمیگیره شاید این باشه من روز زن که نزدیک تمام دغدغه ام اینه برا مادرم و زن باباش چی بگیرم واینا آخه ما شون خدا بیامرز شده. خواستم به خانم ها بگم اگر شوهرتون تعارف زد بریم برات بخرم ناز نکنید شاید اول کاری سلیقتون رو نمیدونه یا اصلابعضی مردا حوصله خرید ندارن برید باهاشون حالا خدارو چه دید شاید کمکم خودشون خریدن راستی یکی دو بار که خیلی غر زدم برا تولدم ادکلن گرفتن😎🙃اگر حال دارین یه فاتحه برا تمام مادرانی فوت شدن بفرستین دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃 سلام آسمان جانم خدا قوت🌺 میخوام خاطره عقدمون برای همگروه هام بگم اینکه عاقد وقتی سومین بار خطبه رو خوند همه منتظر بودیم این همسر جانم زیر لفظی رو بهم بده اما مگه میداد همین طوری نشسته بود بعد وقتی مادر همسر جان دیدن کاری نمیکنه😐 صداش زدنو گفت زیر لفظی رو بده این بنده خدا هم هول شد بجای اینکه به من زیر لفظی بده بلند شد و رفت پیش عاقد سکه رو به عاقد داد و همه زدیم زیر خنده🤣 قربونش برم عشق منه❤️ 🌸🍃🍃🍃🍃 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خاطره عقد.... 🌸🍃🍃🍃
🕊🕊🕊🕊🕊 روز عقد کنون مون بود و همه کارای مربوط به عقد از خرید حلقه تا گرفتن جواب ازمایش تو همون روز صورت گرفت 😐😂 خلاصه اون روز به شدت خسته بودم و وارد محضر شدیم . بعد از این که عاقد برای سومین بار پرسید عروس خانم وکیلم ؟؟؟ منم از شدت خستگی و استرس بلافاصله گفتم با اجازه بزرگترا بله 😂😂 همون لحظه مادر شوهرم گفتن اوا چقدد زود عروس مگه زیر لفظی نمیخواد ؟؟؟😂🤣 خلاصه من موندم و یه دنیا خجالت و نگاه های پر از خنده فامیل 😥 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
: روز عقد نذر کردم با نامزدم بریم مشهد (بماند که چقدر واستون دعا کردم).... هیچی چند روز بعد نامزدم بلیط گرفت بریم پیش آقا ... حرکت کردیم رفتیم مشهد وقتی رسیدیم من رفتم قسمت زنانه نامزدمم رفت قسمت مردانه بعد من یه کفش دیدم برداشتم گفتم عه این که کفش نامزدم هست رفتم بیرون و با نامزدم تماش گرفتم و وقتی دیدمش نعره میزدم علی کفشت دست منه اونم میزد روی پیشانیش میگفت این کفش کیه من که کفشم پاهامه قیافه من😐😐😐 نامزدم😏😳😳 هیچی دیگه از جمع بیرون اومدم و توی هتل دائم تو افق محو بودم😂😂😂 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d من آسمان هستم مدیر کانال... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100