eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
12.4هزار دنبال‌کننده
41.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
#عشق_بارانی_7 قسمت هفتم با حالت زاری گفتم: چرا مامان اذیتم میکنی چرا همش حرفتو عوض میکنی تو همین چ
قسمت هشتم خانوادم باهام بد کردن، منم به خودم قول داده بودم کاری کنم که بفهمن باران چیزیو که بخواد بهش میرسه ... زخم زدن بهم، زخم میزدم بهشون به وقتش مادرم گوشی رو آورد سمتم گفت رضاست. _گفت بهش میگم گفتی نمی‌خوایش... باور نمیکنه میگه باید از زبون باران بشنوم گوشیو گرفتم صداش لرز انداخت به جونم تنها پناهم بود توی اون بی پناهی اما الان وقتش نبود بهم گفت باران مگه نگفتی هرچی شد بگیم همو می‌خوایم زدی زیر حرفت ... دلم میخواست بهش بگم مجبور بودم بگم نمی‌خوامت تا از اون جهنم خلاص شم ولی مامانم کنارم بود فقط گفتم من دیگه نمی خوامت... صداش لرز داشت گفت کاش منم مثل تو دهن بین بودم و گوشیو قطع کرد . دلم براش رفت کاش می فهمید دست خودم نبود که ... یک هفته گذشت مامانم توی این یک هفته مثل یک بچه دو ساله همش کنارم بود و تنهام نمیذاشت دوستام میومدن دیدنم اما من یک مرده متحرک بودم فقط درد جسمیم خوب شده بود ظهر روز ۲۶ فروردین ۹۷ مامانم رفت حموم و منم آماده شدم برای فرار کردن.... از خونه زدم بیرون دم در بودم که صدای جیغش اومد که جیغ میزد بااااارااان دلم ریش شد خواستم برگردم اما یاد تیمارستان و بد قولی هاش افتادم و رفتم برای همیشه و قسم خوردم تا به رضا نرسم برنگردم توی این خونه... وضعم مناسب نبود اینقدر عجله ای آماده شده بودم و آشفته بود بدون کیف بدون پول و بدون گوشی فقط تونسته بودم شناسنامه و کارت ملیمو بردارم و فرار کنم. رفتم سمت یک مغازه و گفتم ببخشید آقا من کیفمو زدن میشه گوشی بدین زنگ بزنم بیان دنبالم... گوشیشو گرفتم شاید ده بار شماره رضارو گرفتم ولی جواب نداد چندجا رفتم و همین بهانه رو آوردم تا بلاخره جواب داد بهش گفتم بیاد جای حرم چون نمی‌تونستم جلوی صاحب گوشی واضح براش حرف بزنم... اونم فکر کرده بود سرکاریه و نیومده بود رفتم توی نماز خونه پاساژ ...سمت یک خانومه رفتم..و معلوم بود زائره همون بهانه رو آوردم گوشیشو بهم داد زنگ زدم و دور از خانومه واسش توضیح دادم و ازش خواستم جواب مامانمو نده خانومه اومد سمتم و یک تراول بهم داد و گفت دخترم برو خونتون اینجا نمون ان شاالله دزد کیفت پیدا میشه... لبخندی زدم به مهربونیش و از اونجا اومدم بیرون پولشو انداختم صندوق صدقه و با دیدن رضا رفتم سمتش.... ادامه دارد... 🍃...@Sofreyedel...🍃