#سیاستهای_دوران_نامزدی
#کادو دادن خیلی خوبه اما 👈 حد و اندازه داره...
❌به هیچ وجه قرار نیست همون روزهای اول همه پس اندازتون رو بدید ادکلن و #پیراهن مارک دار و کیف پول چرم گاومیش! و کفش پوست مار بخرید!! 😐
👈بازی را یادتان نرود👉
🔺اول باید او برای شما کادو بخره، اولین کادو و دومی و #سومی رو که خرید شما هم دست به جیب بشید..
👈یک هدیه پایینتر از هدیه طرف مثل یه کتاب یا خودکار یا خودنویس بخرید یا یک شاخه گل..
اولین کادو به هیچ وجه نباید گرانقیمت و آنچنانی باشه. بعدها کلی وقت دارید تا براش کادوهای گرانقیمت و برند و مارک دار بخرید.
💯روز تولدش رو ھم لطفا منفجر نکنید!
یک تبریک #سادہ با یک کادوی کوچیک کافیه..
#نازگل(ادمین کانال):
دوستان عزیز منتظر چالش ها و عبرت و درد دل شما هستم😉
آیدی من👇
@Nazgolliiii
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
رویدادی تکان دهندە "
🌸مردی می گوید مثل همیشە با همسرم جر و بحثمان شد و عصبانی شدم ، سرش داد زدم تا اینکە بهش گفتم: وجود تو در زندگیم هیچ معنی ندارە ، کاری کە تو برام میکنی هر خدمتکاری هم باشە میتونە واسم انجام بدە!!
همسرم با چشمهای پر از اشک نگاهی بهم انداخت و فوراً بە اتاق دیگە رفت و من هم لم دادم و بی خیال همە چیز خوابیدم ...
فردا کە بیدار شدم همسرم بدنش سرد بوود تا رسوندمش بیمارستان کار از کار گذشتە بود و جونشو از دست دادە بود ، بلە جسدشو دفن کردیم وخیلی چیز ها رو احساس نکردم 😔
درستە یە کم غمگین بودم ولی میگفتم یکی دو روز دیگە فراموشش میکنم ...!
بعد از مراسم عزا برگشتم خونە ولی احساس میکردم دلم تو یە قفس بزرگ زندانیە ، احساس میکردم دارن سینەم رو فشار میدن ، جای خالی بزرگی رو تو خونە حس میکردم ، احساس میکردم دیوارها دارن بە هم نزدیک میشن !
بعد از دو روز عزاداری هم تموم شد
فرداش دیر بیدار شدم واسە رفتن بە سر کار ، وقتی دیدم همسرم نیست تازە یادم افتاد کە دیگە اون نیست کە صبحها زود از خواب بیدارم کنە ، دیگە تا ابد واسە رفتن بە سر کار باید رو پای خودم وایسم.
با دردی ملموس و آرام اولین چیزی کە احساس کردم این بود
دیگە تلفن ها و احوالپرسی های روزانە نموند ، نیازمندیهای خونە تموم شد
اینو برام بیار
اینو میخوایم
اینم تموم شد کە کسی بگە ناهار چی میخوری واست بپزم!!
بە خودم میگفتم اون زنگ زدنها بیزار کنندە بودند ولی نە ، یادم اومد کە از روی دوست داشتن من بود ...!
کلمات لطیفش رو بە یاد دارم ولی هیچ وقت بە زیبایی باهاشون برخورد نمیکردم ، پیش دوستهام میرفتم میخواستم فراموشش کنم ولی وقتی می اومدم خونە خیلی هوا خواه دیدن خندەهاش بودم.
میوە و خوراکی می آوردم خونە منتظر بودم کسی بیاد بگە چرا فلان چیز رو نیاوردی ، یە خونەی سرد و بی حس
وقتی می اومدم دیگە از جلوی در بوی غذا نمی اومد.
اون وقتهایی کە می اومدم خونە خوشامد گویی هاش رو حرفای سرد میدونستم ولی الان تمنای یک خوشامد گوییش رو دارم ...
خونە بی روح شدە ، خاموش شبیە گورستان شدە ، دقیقە ها تو خونە مثل ساعتها شدن نمیگذرند ...
خدایا روزانە چند ساعت تنهاش میگذاشتم بدون اینکە بە احساساتش توجە کنم ، چقدر محدودش میکردم و بە خوشیهای خودم فکر میکردم و بدون توجە بە چیزی کە اون دوست داشت
چیزهایی رو می پسندیدم کە خودم دوست داشتم نە اینکە اون دوست داشتە باشە ...
بە شدت دعا میکردم و اشک میریختم کە یکدفعە همسرم دستشو رو شونە هام گذاشت وگفت پاشو نماز صبحە!😍
خدایا شکرت کە این تنها یک خواب بود تند دستهاشو گرفتم هنوز چشمهاش پر از اشک بود ، با بغض گفتم: ای بهترین زن دنیا دوستت دارم زندگی بی تو سختە ، عزیزم دیگە گریە نکن این اشکها چیە؟
گفت نفس نفس می زنی دلتنگ شدم ، نکنە چیزیت بشە ، میدونستم خواب بد دیدی ...!
آگاه باشید از گوهری کە زیر دستتونە و تقوا داشتەباشید ، همسر خوب بهترین نعمت دنیاست.
#نازگل(ادمین کانال):
دوستان عزیز منتظر چالش ها و عبرت و درد دل شما هستم😉
آیدی من👇
@Nazgolliiii
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃