02_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
16.23M
#قسمت_دوم
🌟#حقایقیپنهانکهشایدبخواهیدبدانید🌟
زندگی پس از زندگی👇👇
#استادامینیخواه🍃
مکاشفه ای از اون دنیا برای استاد امینی خواه شده که تا به حال به این شکل برای کسی نشده. و یا بنده که مدیر کانال هستم نشنیدم.🌸
به همه شما اعضا محترم کانال توصیه میکنم گوش کنید. خیلی روی حال دل و رفتارهاتون تاثیر میگذاره🙏
#الطاف_الهی
#قسمت_دوم
نویسنده: لواسانی
مهین خانم سریع خودش رو رسوند به در حیاط قفل دومی در رو کشید و با صدای بلند گفت
آقا غلام دخترت به من پناه آورده منم چون مسلمونم بهش پناه دادم به در حیاط من لگد نزن
بابام فریاد کشید
منم اینجا میشینم تا اون شوهر بی غیرتت بیاد و تکلیف تو رو که دختر من رو تو خونت جا دادی روشن کنه
بی غیرت شوهر من نیست تو هستی که دنبال سر دخترت میکنی
بابام عصبانی شد و محکم محکم با لگد زد به در بر اثر لگد های بابام دلشت در باز میشد که مهین خانم بهم گفت
زود باش از نردبون برو بالا پشت بوم و از اونجا یه راه فراری برای خودت پیدا کن الانه که در حیاط ما بشکنه تو بری من نردبون رو میخوابونم که بابات نفهمه
سریع پلههای نردبون رو دوتا یکی کردم و خودم رو رسوندم به پشت بوم و سینه خیز تا وسطهای پشت بوم خودم رو کشوندم. نگاهی به اطرفم انداختم که ببینم از کدوم طرف میتونم راه فرار پیدا کنم. که صدای مریم خانم زن همسایمون رو شنیدم
زهره بیا اینجا
برگشتم سمت مریم خانم و با هم از راه پله خونشون اومدیم پایین و مریم خانم در اتاق مادر شوهرش روباز کرد و به من گفت
برو پیش عزیز آقا بشین نگران چیزی هم نباش.
رو به عزیز آقایی که یه روسری ململ سفید که زیر گلوش رو سنجاق زده بود و یه پیراهن بلند آستین بلندم تنش بود گفتم
سلام
به گرمی جواب گرفت
سلام دختر خوبم حالت چطوره؟
آهی کشیدم و گفتم
صدای بابام رو که میشنوید به نظرتون با یه همچین پدری میتونه حالم خوب باشه
لبخند ملیحی زد
آره که میتونه خوب باشه
بستگی داره خودت چطوری به قظایا نگاه کنی...
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم