06_Mostanade_Soti_Shonood_Aminikhaah.ir.mp3
17.64M
#قسمت_ششم
🌟#حقایقیپنهانکهشایدبخواهیدبدانید🌟
زندگی پس از زندگی👇👇
#استادامینیخواه🍃
مکاشفه ای از اون دنیا برای استاد امینی خواه شده که تا به حال به این شکل برای کسی نشده. و یا بنده که مدیر کانال هستم نشنیدم.🌸
به همه شما اعضا محترم کانال توصیه میکنم گوش کنید. خیلی روی حال دل و رفتارهاتون تاثیر میگذاره🙏
#بهفرمانرهبریباحضوریپرشوردرانتخاباتشرکتمیکنیم✅
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
#الطاف_الهی
#قسمت_ششم
نویسنده: لواسانی
ولی همچنان بابام گلوی من رو فشار میده که محمود آقا پرید تو اتاق و بابای من رو گرفت پرت کرد کنار
دستش که از روی گلو برداشته شد سرم گیج رفت و پخش زمین شدم و افتادم به سرفه کردن و نفس کشیدن برام سخت شده مامانم من رو نشوند و مریم خانمم با چادرش من رو باد میزنه. منصوره با یه لیوان آب جلوم ایستاد و رو کرد به مریم خانم
_آب ولرم آوردم
مریم خانم لیوان رو گذاشت در دهن من
_یه کم بخور حالت بهتر میشه
کمی از آب رو خوردم و صورتم رو برگردوندم
همراه سرفههای پی در پی گفتم
_نمیخوام
محمود آقا بابام رو از اتاق برد بیرون
مامانم رفت از آشپز خونه روغن زیتون آورد و آروم آروم شروع کرد گلوی من رو ماساژ دادن
کمی حالم بهتر شد رو کردم به مامانم
_بابا من رو هم بِکُشه من زن اون مرتیکه نمیشم
مامانم زد زیر گریه
_آخه چرا به روزگار من همچین میکنین چه کار نا به جایی انجام دادم که باید اینطور تاوان پس بدم
_چرا گریه میکنی مامان. به عاقبت منم فکر کن من از این مرتیکه حالم بهم میخوره نمیخوامش
مامانم رو کرد به مریم خانم
_تو یه چیزی بگو هیچ کدومشون از خر شیطون پیاده نمیشن
مریم خانم آهی کشید
_والا چی بگم کبری خانم از طرفی زهره درست میگه بیست و دو سال فاصله سنی خیلی زیاده اونم مردی که زن داره از یه طرفم یه وقت دیدی اسماعیل آقا بلایی سر زهره بیاره مریم خانم نگاهش رو داد به من
_حالا تو به خاطر مادرت کوتاه بیا
نگاهم رو دادم به مانانم که داره مثل ابر بهار اشک میریزه. دلم براش سوخت. بیچاره این چندمین باره که شاهد کتک خوردن من از بابام سر منوچهرِ
جمعهها و روزهایی تعطیل داستان نداریم