eitaa logo
ملک سلیمان
3.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
29 فایل
اینجا با استفاده از آیات قرآن و احادیث و روایات معصومین و کلام بزرگان دینی یاد میگیری که چطوری حال دلت و، وضع مالیت خوب بشه👌 https://eitaa.com/joinchat/4132962888Ce54afeabfb تبلیغات شما پذیرفته میشود👇👇 https://eitaa.com/joinchat/4173332642Cacf0e5f1fb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ تاریخ همیشه درحال تکرار است! مصعب‌بن‌زبیر/محمد الجولانی 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
همراهان گرامی بابت اختلال در اینترنت نویسنده نمیتونن آنلاین بشن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعه‌ای که در اسارت تکفیری ‌ها حاضر نشد دست از عشق به اهل بیت علیهم السلام بکشد… 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
🔴 / از تجمع و تحرکات چند هزار نفری تروریست‌های جیش العدل در پشت مرزهای سیستان بلوچستان نباید غافل شد... 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
🔻بیش از ۲ هزار سرباز سوری در عراق مستقر می‌شوند 🔹️فرماندار الرطبه اعلام کرد وزارت دفاع عراق دستوراتی را برای واحدهای نظامی استان الانبار در راستای احداث اردوگاهی با صدها چادر برای اسکان ۲ هزار و ۱۵۰ سرباز سوری صادر کرده است. 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
نویسنده: لواسانی محمود آقا نگاهی به بابام انداخت _ببخشید اسماعیل آقا یخورده بیست و دو سال تفاوت سن زیاد نیست بابام اصلا از این حرف محمود آقا خوشش نیمود قیافش عبوس شد و جواب داد _شما منو چهر رو ندید خیلی سرحال و سر زنده است _الان آره ولی ده سال دیگه چی اون موقع دختر تو جوون و اون میشه میانسال و بعدشم پیری بابام دلخور جواب داد محمود آقا شما طرف کی هستی من یا این دختر نادونم _والا اسماعیل آقا من حق میگم _نمیخواد شما حق بگی من خودم صلاح بچه‌م رو بهتر میدونم محمود آقا رو کرد به مریم خانم _بریم خانم مریم خانم ایستاد که برند محمود آقا رو به بابام گفت من به زهره خانم قول دادم که شما کاری باهاش نداری شما هم حرف من رو زمین ننداز و اذیتش نکن بابام سرش رو انداخت بالا _من کاری بهش ندارم محمود آقا و مریم خانم خدا حافظی کردن رفتن منم به احترامشون تو چهار چوب در ایستادم تا از در حیاط رفتن بیرون که یک مرتبه بی هوا سرم به عقب برگشت و درد بدی رو از کشیده شدن موهام حس کردم تا اومدم به خودم بیام بابام منو چرخوند و تکیه داد به دیوار دستش رو گذاشت روی گلو من و فشار داد و با غیض گفت آبروی منو مبری بی شرف، منو چهر میاد میری بیرون بعدم فرار میکنی میری خونه همسایه از بس گلوم رو محکم فشار میده نفس کشیدن برام سخت شده دستهام رو آوردم بالا که دستش رو از گلوم رها کنم ولی زورم بهش نمیرسه صدای جیغ و داد و التماس مامانم به گوشن خورد که ولش کن خفش کردی... ادامه دارد کپی حرام⛔️ جمعه‌ها و روزهای تعزیل واستان نداریم امشب یه قسمت دیگه از داستان رو داریم
نویسنده: لواسانی ولی همچنان بابام گلوی من رو فشار میده که محمود آقا پرید تو اتاق و بابای من رو گرفت پرت کرد کنار دستش که از روی گلو برداشته شد سرم گیج رفت و پخش زمین شدم و افتادم به سرفه کردن و نفس کشیدن برام سخت شده مامانم من رو نشوند و مریم خانمم با چادرش من رو باد میزنه. منصوره با یه لیوان آب جلوم ایستاد و رو کرد به مریم خانم _آب ولرم آوردم مریم خانم لیوان رو گذاشت در دهن من _یه کم بخور حالت بهتر میشه کمی از آب رو خوردم و صورتم رو برگردوندم همراه سرفه‌‌های پی در پی گفتم _نمیخوام محمود آقا بابام رو از اتاق برد بیرون مامانم رفت از آشپز خونه روغن زیتون آورد و آروم آروم شروع کرد گلوی من رو ماساژ دادن کمی حالم بهتر شد رو کردم به مامانم _بابا من رو هم بِکُشه من زن اون مرتیکه نمیشم مامانم زد زیر گریه _آخه چرا به روزگار من همچین میکنین چه کار نا به جایی انجام دادم که باید اینطور تاوان پس بدم _چرا گریه میکنی مامان. به عاقبت منم فکر کن من از این مرتیکه حالم بهم میخوره نمیخوامش مامانم رو کرد به مریم خانم _تو یه چیزی بگو هیچ کدومشون از خر شیطون پیاده نمیشن مریم خانم آهی کشید _والا چی بگم کبری خانم از طرفی زهره درست میگه بیست و دو سال فاصله سنی خیلی زیاده اونم مردی که زن داره از یه طرفم یه وقت دیدی اسماعیل آقا بلایی سر زهره بیاره مریم خانم نگاهش رو داد به من _حالا تو به خاطر مادرت کوتاه بیا نگاهم رو دادم به مانانم که داره مثل ابر بهار اشک میریزه. دلم براش سوخت. بیچاره این چندمین باره که شاهد کتک خوردن من از بابام سر منوچهرِ جمعه‌ها و روزهایی تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋شاهکارقرائت من سوره:طه🦋 :11الی13 :الاستاد:حامدشاکرنژاد ایرانی سعی کنید قران انیس و مونستان باشد ، نه زینت دکورها وطاقچه های منزلتان شود ،بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. شهید سید مجتبی علمدار شهادت آرزومه🕊💚🌷🖤 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
❤️ سلام بر آن حقیقتی که با ظهورش، هر چه باطل است رنگ خواهد باخت و زمین و زمان را حیاتی نو خواهد بخشید 🌤 🌹 🍃┅🦋🍃┅─╮ @shahidma ╰─┅🍃🦋🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ من آدمی نيستم كه با لالايی دشمن خوابم ببره.. خيليا با لبخند دشمن خاطرشون جمع ميشه! 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
️ بر شانۀ حرم برف می‌بارد 🔹 سرد است اما دلها به وجود خورشید رضوی گرم است. 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدئوی که با تیتر "مدارس سوریه از این به بعد اینجوریه" در حال انتشار است فضای عمومی مدارس دخترانه در کلانشهر ادلب با ۱.۵ میلیون نفر جمعیت زیر نظر هیئت تحریر الشام 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
28.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر واقعی؛ آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام حاج آقا کاشانی 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
🔹🍃🌹🍃🔹 ﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃 🍃🌹🍃🔹ـــــــــــــــــــــــ 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 🍃🌹🍃🔹ــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا علی ابن موسی: اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🔹🍃🌹🍃🔹
🕊◍⃟♥️🕊 هر روز را بایاد شهدا آغاز کنیم 🌷 سرباز وظیفه ژاندارمری سابق شهید قربانعلی بیدهندی ✍ فرازی از وصیتنامه این شهید عزیز ☑️ علی وار زیستن و حسین وار شهیدشدن را دوست دارم. الگوهای جاوید یک مؤمن، از بندهای هوی وهوس رستن است و من این الگو را نیزدوست داشتم. ☑️ عزیزان این را می دانید که هر کس معامله ای را انجام دهد و سود ببرد خرسند و خوشنود است و من معامله ای انجام دادم نه با مخلوق بلکه با خالق و خدای خویش. خریدار خداست و فروشنده من حقیر، مورد معامله جان و مال این گناهکار و سودآن بهشت است. چه کسی به عهدش در این معامله از خدا وفادارتر است و خواهد بود؟ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکلیفی که پیامبر بر دوشمان گذاشته 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف اصلی ۵۰ دقیقه بیانات رهبر انقلاب درباره قضایای سوریه در ۵ دقیقه 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاصیت تبری حاج آقا موسوی مطلق 🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی شهید مدافع حرم معز غلامی برای امام زمان عج؛ 📌در آخر این قصه نبردیست که پیروز در این واقعه مردیست و ما منتظر آمدنش لحظه شماریم...🌺🍃🌸🍃 🌤 🌺🍃🌸🍃 @Solomon110 🌸🍃🌺🍃
ساکت سرم رو انداختم پایین مریم خانم دستشو گذاشت روی پام تکون داد _ساکتی زهره جان می‌دونی سکوت علامت رضایته! ناراحت سرم رو گرفتم بالا _نه من راضی نیستم ولی طاقت اشک‌ ریختن‌های مامانمم ندارم نچی کرد _سر دوراهی موندن خیلی بده ولی بالاخره بشین پیش خودت فکر کن ببین با این ازدواج مخالفت کنی بابات بزنه یه بلایی سرت در بیاره بهتره یا اینکه قبول کنی زن آقا بهروز بشی. شایدم برات بد نشه مامانم نگذاشت من جواب بدم گفت _من با اسماعیل زندگی کردم خیلی یه دنده است و حرف حرف خودشه گاهی وقتا حتی اگر براش بد هم بشه کار خودشو انجام میده اگه بزنه بلایی سرتو در بیاره من چه خاکی به سرم بریزم کوتاه بیا و به این ازدواج رضایت بده آهی کشیدم و تو دلم گفتم ای کاش عزیز آقا از من قول نگرفته بود که رازش را نگم و الان همه چی رو اینجا می‌گفتم و خودم رو راحت می‌کردم اما قول دادم و نمی‌تونم. بهتره فعلاً طبق خواسته مامانم اجازه بدم بیان تا یه راهی برای فرار از این ازدواج پیدا کنم نگاهی انداختم به مامانم و مریم خانم _هر کاری خودتون صلاح می‌دونید بکنید مامانم دستمو گرفت _الهی خیر ببینی مادر پس بگم بیاد با نارضایتی سر تکون دادم _باشه بگو بیاد دیگه مریم خانم ایستاد رو کرده به مامانم _خدا را شکر که به خیر و خوبی تموم شد منم برم خونه مامانمم به احترامش بلند شد _خیلی زحمت کشیدی ان‌شالله برات جبران کنم نه بابا چه زحمتی وظیفه‌مِ بازم اگه کاری بود صدام کن از دستم بر بیاد براتون انجام میدم _الهی خیر ببینی باشه چشم اگه کاری داشتی مزاحمت میشیم مریم خانم خداحافظی کرد و رفت ادامه دارد کپی حرام⛔️ توجه توجه👇👇
سلام روز همگی بخیر عزیزان داستان الطاف الهی رو بنده روزی یک قسمت اونم شبها میگذارم👆👆