34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ برای کسانی که در مورد ماجرای سقیفه شبهه دارن، پیشنهاد میدیم این کار تولیدی مون رو به هیچ وجه از دست ندن. صفر تا صد این ماجرا بیان شده، حتما ببینین و برای دیگران هم ارسال کنین، ممنون میشیم 👌🌷
#فاطمیه #ایام_فاطمیه #حضرت_زهرا سلام الله علیها
🆔 @pedarefetneh | پدرفتنه
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🤲❤️
🌹🇮🇷🌹
✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾
https://eitaa.com/i_eslamshahrr
34.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ برای کسانی که در مورد ماجرای سقیفه شبهه دارن، پیشنهاد میدیم این کار تولیدی مون رو به هیچ وجه از دست ندن. صفر تا صد این ماجرا بیان شده، حتما ببینین و برای دیگران هم ارسال کنین، ممنون میشیم 👌🌷
#فاطمیه #ایام_فاطمیه #حضرت_زهرا سلام الله علیها
🆔 @pedarefetneh | پدرفتنه
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🤲❤️
🌹🇮🇷🌹
✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾
https://eitaa.com/i_eslamshahrr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 اگر حاجت مهم داری برو در خانه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
#یا_باب_الحوائج
🔸حجت الاسلام فرحزاد
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧿ذکری بینظیر برای استجابت دعا..
📿ذکر مخصوص صلوات حضرت زهرا(سلامالله علیها)
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ🤲
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
39.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ وقتی فرمانده ایرانی خودش را جای فرمانده تکفیریها جا میزند
قسمتی از خاطرات و لحظات عجیب رزمندگان ایران در سوریه
🚫 روایت تکاندهنده از ازدواج اجباری دختر ۱۲ ساله سوری با فرمانده داعشی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞اعترافات آمریکاییها به آنچه که در سوریه انجام دادند
‼️توصیه میشود ببینید تا به حقیقت خیلی از قضایا پی ببرید...
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
💚💕💚💕
💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕
💚💕💚💕💚💕💚
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#خدای_مهربان_من❤️
✍نویسنده #لواسانی
#قسمت_۵۶۵
_باشه بریم
خوشحال رو کردم به سوسن
_قبول کردن میریم
سوسن نگاهش رو داد بالا
خدا رو شکر ولی ایکاش آریو هم اینجا بود میبردیمش
_ان شاالله دفعه دیگه که اومدن ایران حتما قم هم میبریمش
رسیدیم کنار ماشین هامون سوار شدیم یه چند دقیقه ای که حرکت کردیم خواب چشمهای من رو گرفت رو کردم به علی
خواستم بهش بگم که دشب رو بیدار بودم که علی تبسمی زد
_میدونم دیشب نخوابیدی صندلی رو بخوابون راحت بگیر بخواب.
سر چرخوندم سمت بچهها که علی گفت
من هوای مهدی و زهرا رو دارم بخواب. صندلی رو خوابوندم و دراز کشید و چشمم رو گذاشتم روی هم خوابم رفت و گذر زمان رو متوجه نشدم.
با صدای علی که میگه
سحر جان عوارضی رو رد کردیم نمیخوای بیدار شی
چشمم رو باز کردم خمیازه ای کشیدم صدای زهرا به گوشم خورد
_مامان تو خواب بودی با بابا یه عالمه شعر خوندیم
صندلی رو صاف کردم و رو کردم سمتشون
_عه چه خوب حالا برگشتنِ منم باهاتون شعر میخونم.
علی ماشین رو پارک کرد تو پارکینک همگی پیاده شدیم و قدم برداشتیم سمت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها علی و محمد رفتن سمت وضوخونه آقایون ما هم اومدیم سمت وضو خونه خانم ها وضو گرفتیم اومدیم کفشهامون رو تحویل کفشداری دادیم و وارد حرم شدیم چشمم که افتاد به ضریح خانم دستم رو گذاشتم روی سینم
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فاطِمَهَ وَخَدِیجَهَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَرَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ؛
پایان
کپی حرام⛔️
💚💕💚💕💚💕💚💕💚
#الطاف_الهی
#قسمت_دوم
نویسنده: لواسانی
مهین خانم سریع خودش رو رسوند به در حیاط قفل دومی در رو کشید و با صدای بلند گفت
آقا غلام دخترت به من پناه آورده منم چون مسلمونم بهش پناه دادم به در حیاط من لگد نزن
بابام فریاد کشید
منم اینجا میشینم تا اون شوهر بی غیرتت بیاد و تکلیف تو رو که دختر من رو تو خونت جا دادی روشن کنه
بی غیرت شوهر من نیست تو هستی که دنبال سر دخترت میکنی
بابام عصبانی شد و محکم محکم با لگد زد به در بر اثر لگد های بابام دلشت در باز میشد که مهین خانم بهم گفت
زود باش از نردبون برو بالا پشت بوم و از اونجا یه راه فراری برای خودت پیدا کن الانه که در حیاط ما بشکنه تو بری من نردبون رو میخوابونم که بابات نفهمه
سریع پلههای نردبون رو دوتا یکی کردم و خودم رو رسوندم به پشت بوم و سینه خیز تا وسطهای پشت بوم خودم رو کشوندم. نگاهی به اطرفم انداختم که ببینم از کدوم طرف میتونم راه فرار پیدا کنم. که صدای مریم خانم زن همسایمون رو شنیدم
زهره بیا اینجا
برگشتم سمت مریم خانم و با هم از راه پله خونشون اومدیم پایین و مریم خانم در اتاق مادر شوهرش روباز کرد و به من گفت
برو پیش عزیز آقا بشین نگران چیزی هم نباش.
رو به عزیز آقایی که یه روسری ململ سفید که زیر گلوش رو سنجاق زده بود و یه پیراهن بلند آستین بلندم تنش بود گفتم
سلام
به گرمی جواب گرفت
سلام دختر خوبم حالت چطوره؟
آهی کشیدم و گفتم
صدای بابام رو که میشنوید به نظرتون با یه همچین پدری میتونه حالم خوب باشه
لبخند ملیحی زد
آره که میتونه خوب باشه
بستگی داره خودت چطوری به قظایا نگاه کنی...
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ صدای بهشتی روح نواز آیات ملکوتی
🔻 نیکی به والدین
🍃 ذڪر نٻڪ❤️
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
﷽
✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🥀🥀🥀🥀
🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿
🥀🥀🥀🥀
السلام علیک یا علی ابن موسی:
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ
🥀🥀🥀🥀
#امام_زمان #صبح_بخیر #سلام
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
همینقدر مهربون🥲🥺
وقتی حسینیه امام خمینی به احترام خانومها صورتی میشه💞
#امام_خامنه_اى
🥀🥀🥀🥀🥀
♨️در انباشتی از ترافیک خبری، یک خبر کم رنگ دیده شد:
🔹2 روز قبل فرزندی از بیشه شیران ایران زمین، قائمشهرِ مازندران با مهار وزنه 262 کیلوگرم در دوضرب به نشان مدال طلای جهان رسید
🔹علیرضا یوسفی قهرمان جهان قبل از زدن وزنه :
یا پدر من
یا بابا
حیدر بابا قربون زینبت برم من
یا ابوالفضل
یا الله
یا علی مدد
یا غیرت ایرانی....
سرت سلامت پهلوان
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بحثی دربارهٔ دعا و استجابت آن
👤آیت الله علامه جعفری
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ملتی که پشتوانه اش عالم غیب باشد شکست ندارد
👤حجت الاسلام عالی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیانکار کسی است که خودش را از دست میدهد هرچند تمامی دنیا را به دست بیاورد
👤علی صفایی حائری
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
#الطاف_الهی
#قسمت_سوم
نویسنده: لواسانی
با دست اشاره کرد کنارش
_بیا بشین
چارهای نداشتم چون اصلا نمیتونستم برم بیرون قدم برداشتم و نشستم کنار عزیز آقا
نگاهی بهم انداخت
_به نظر دختر مومن و خوبی میای میخوام یه رازی رو برات بگم که خوبه بدونی ولی باید قول بدی به کسی نگی مخصوصا که هیچ وقت به هیچ کسی نگی من بهت گفتم
کنجکاو شدم ببینم عزیز آقا چی میخواد بگه بهش گفتم
_مطمئن باشید که هیچ وقت به هیچکسی نمیگم که شما بهم چی گفتی
عزیز آقا صحبت میکرد و من با دقت گوش میکردم باور این حرفها خیلی برام سخت بود. من که از ترس رفتارهای بابام طپش قلب گرفته بودم حالا دیگه با شنیدن این حرفها طوری قلبم میزد که فکر میکردم الان قلبم از توی سینهم میفته بیرون. ولی با شناختی که از عزیز آقا داشتم باورم شد که همه حرفهاش درسته.
سرو صدای بابام خوابید ولی من هنوز جرات نمیکنم برم بیرون.
مریم خانم اومد تو چهار چوب در اتاق ایستاد و نگاهش رو داد به من
_زهره جان محمود آقا اومده میگه بهت بگم بیای باهم بریم خونتون ضامن میشه که بابات کتکت نزنه
دلم نمیخواد برم ولی دیگه صاحب خونه میگه بیا برو باید گوش کنم
با ترس و لرز بلند شدم از عزیز آقا خدا حافظی کردم مریم خانم نگاهی به من انداخت
محمود بلدِ چه جوری با بابات صحبت کنه و آرومش کنه
باشه ای گفتم و با مریم خانم و شوهرش آقا محمود اومدیم در خونمون مریم خانم زنگ زد منیره در رو باز کرد محمود آقا بهش گفت
_برو به بابات بگو محمود اومده
منیره رفت تو خونه پشت سرش مامانم اومد بیرون بعد از سلام و احوالپرسی تعارفشون کرد تو خونه
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چراغ حرم
👤حجت الاسلام پناهیان
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آقایان دل هاتون قوی باشه
👤استاد مستجاب الدعواتی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥باید مهیای ظهور باشیم...
👤آیت الله ناصری دولت آبادی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توبه
👤آیت الله مجتهدی تهرانی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سوز دل قنبر
👤شیخ حسین انصاریان
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برای خدا
👤استاد حاج مهدی توکلی
🌺🍃🌸🍃
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌤
🌺🍃🌸🍃
@Solomon110
🌸🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب استفتائات مراجع تقلید درباره بوتاکس چیست؟ پرسش و پاسخ ازمراجع تقلید
نکته:برخی کارهای زیبایی اگر ضرر قابل توجهی ندارد از نظر شرعی حرام نیست اما اگر زینت محسوب می شود باید از نامحرم پوشیده شود.
https://www.aparat.com/v/c21g310
هرسه تا مون وارد خونه شدیم بابام محمود آقا و مریم خانم رو تحویل گرفت و سلام و احوالپرسی گرمی کرد. ولی رو به من اخم غلیظی کرد و گفت
ای جونم مرگ شده خیره سر، بهت نگفتم بمون خونه امروز قراره منوچهر بیاد اینجا
ساکت سرم رو انداختم پایین محمود آقا رو کرد به بابام
_اسماعیل آقا ما اومدیم ضمانت زهره خانم رو کنیم شما هم بزرگی کن و روی ما رو زمین ننداز
بابام تعارفشون کرد
_بفرمایید بشینید با هم حرف بزنیم
مریم خانم و محمود آقا نشستن بابام رو کرد بهشون
_این دختر داره آبروی من رو میبره یه خواستگار براش اومده که از هر لحاظی که بگی خوبه میگه من نمیخوامش چرا چون پسر یهلا قبا بتول خانم یه روزی خواستگارش بوده.
خیلی دلم میخواد واقعیت رو بگم ولی جرات نمیکنم حرف بزنم
مریم خانم رو کرد به من
زهره جان چرا میگی این خواستگارت رو نمیخوای ما که ندیدیمش ولی وقتی پدرت میگه خوبه پس حتما خوبه دیگه.
گرچه حرف زدنم برام عواقب داره ولی ساکت موندم ممکنه برام بدتر بشه سرم رو بلند کرد
_آخه مریم خانم منوچهر هم بیست و دو سال از من بزرگتره و هم زن داره
مریم خانم چشمهاش گرد شد و هینی کشید نگاهش رو داد به بابام و کشدار گفت
_آقا اسماعیل زهره راست میگه
بابام کلافه سری تکون داد
راست میگه ولی همه چی رو نمیگه اولا که منوچهر از زن اولش صاحب بچه نشده و میخواد زن بگیره که بچه دار بشه و زنش هم میدونه و راضیه دوما اگر سنش زیاده در عوض کلی مال و منال داره که میتونه یه زندگی راحت و خوبی رو برای زهره فراهم کنه.
نمی دونم این دختر من چه مرگشِ که داره لگد به بخت خودش میزنه
ادامه دارد
کپی حرام⛔️
جمعهها و روزهای تعطیل داستان نداریم