eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
371 عکس
190 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5872789322494641454.mp3
زمان: حجم: 1.32M
🎵 حداقل سالی یک بار انجام بدیم! 🔺پیشنهادی مهم برای نوروز 🎤 حجت الاسلام علیرضا پناهیان #پیشنهاد_دانلود #کلیپ_صوتی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف نه صبر به دل مانده نه در سینه قرارم بگذار چو آتش ز جگر شعله برآرم گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم بگذار که من چشم به پایت بگذارم یک لحظه بزن بر رخ من خنده که یک عمر با یاد لبت خنده کنان اشک ببارم خجلت کشم از دیده و از گریه عمرم گر پیشتر از آمدنت جان بسپارم بگذاشته ام بر روی خاک حرمت رو شاید گنه از چهره بشوئی به غبارم حیف از تو عزیزی که منت یار بخوانم لیکن چه کنم جز تو کسی یار ندارم شامم شده تاریک تر از صبح قیامت روزم شده بی روی تو همچون شب تارم ای منتظر منتظران یوسف زهرا پائیزه شده بی گل روی تو بهارم دادند مرا دیده که روی تو ببینم بی دیدن رخسار تو با دیده چه کارم شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام مشکل گشای کارها باب الحوائج ذکر توسّل های ما باب الحوائج دارد هوای شیعه را باب الحوائج پیوسته می گوئیم «یا باب الحوائج» «پر می کشد دل های ما تا کاظمینش امشب عجب دارد تماشا کاظمینش» عیسای اهل البیت موسای کلیم است مانند بابایش کریم ابن الکریم است بین دعاهایش غریبه هم سهیم است بابای سلطان خراسان از قدیم است «دارد دمی مثل مسیحا کظم غیظش عبد خدا می سازد او با کظم غیظش» از هر بلایی شیعه ها را حفظ کرده زیر عبای خویش ما را حفظ کرده در سینه اش علم خدا را حفظ کرده اعجازهای انبیا را حفظ کرده «با یک نگاهش زیر و رو شد بُشر حافی مجذوب حُسن خُلق او شد بُشر حافی» آقای ما در کنج زندان چارده سال محروم از خورشید تابان چارده سال آزرده، زخمی، مو پریشان چارده سال مثل هزاران سال بود آن چارده سال «خلّصنی یارب گفتنش از حد گذشته پیداست در زندان به آقا بد گذشته» یک بار نه... بلکه هزاران بار افتاد در لحظه ی برخاستن بسیار افتاد دستش ز روی شانه ی دیوار افتاد آن لحظه یاد مادرش انگار افتاد «زنجیرها تاب و توانش را گرفتند یک عدّه ای نامرد امانش را گرفتند» یک تخته ی در عهده دار بردنش بود هر چند که زنجیرها دور از تنش بود اما هنوز آثار آن بر گردنش بود شکر خدا که بر تنش پیراهنش بود «دیگر سر او زیر دست و پا نیفتاد بر دختر او چشم خیلی ها نیفتاد» شاعر/ محمد فردوسی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام اگرچه بسته زنجیر و در اسیری بود به دست بسته به دنبال دستگیری بود نبود باب حوائج اسیر زندان ها ...همیشه پشت درخانه اش فقیری بود نبود دخترکش تا به او کند تکیه اسیر پای شکسته به وقت پیری بود چقدر لاغر و زخمی شد و شکست آخر شبیه اینکه گلاب از گلی بگیری بود به روی تخته تنش را غلام ها بردند عجب مراسم تشییع کم نظیری بود برای بی کفنی گریه می کند کفنت همان که سهم تنش کهنه حصیری بود شاعر/ محسن حنیفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
🏳️ بر همه مسلمان و شیعیان عالم، مبارک 🔺رباعی تا داشته‌ام فقط تو را داشته‌ام با نام تو قد و قامت افراشته‌ام بوی صلوات می‌دهد دستانم از بس که گل محمدی کاشته‌ام شاعر/ سعید بیابانکی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام باید حسین دم بزند از فضائلت وقتی حسینی است تمام خصائلت تعبیرهای ما همه محدود و نارساست در شرح بی‌کرانی اوصاف کاملت بی‌شک در آن به غیر جمال حسین نیست آیینه‌ای اگر بگذاری مقابلت ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه غم می‌بری ز قلب همه با شمایلت در آستانۀ تو گدایی بهانه است دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت با زورق شکستۀ دل، سال‌های سال پهلو گرفته‌ایم حوالی ساحلت «چشم امید عالم و آدم به دست توست باب الحسین هستی و پرچم به دست توست» تو آمدی و روشنی روز و شب شدی از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت الگوی بندگی و وقار و ادب شدی هم چشم‌های روشنت آیینۀ رجاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم تو اسوۀ زهیر و حبیب و وَهب شدی در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست فرزند مرتضایی و شیر عرب شدی «فرمانده سپاهی و آب آور حسین ای نافذ البصیره ترین یاور حسین» فردوس دل همیشه اسیر خیال توست حتی نگاه آینه محو جمال توست تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی این آب نیست زمزمه‌های زلال توست ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر تنها بیان مختصری از کمال توست در محضر امام تو تسلیم محضی و والاترین خصائل تو امتثال توست فردا همه به منزلتت غبطه می‌خورند فردا تمام عرش خدا زیر بال توست باب الحوائجی و اجابت به دست تو تنها بخواه، عالم هستی مجال توست «بی‌شک خدا سرشته تو را از گل حسین سقای با فضیلت و دریادل حسین» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام نور حق می‌دمد از مشرق سجادۀ تو چه شکوهی‌ست در این زندگی سادۀ تو می رود از نظرش جنت و مُلک و ملکوت آن‌که از روز نخستین شده دلدادۀ تو هر کسی معجزۀ عشق تو را باور کرد می‌شود بنده ولی بندۀ آزادۀ تو با کرامات نگاهت دل هر عاشق را می‌برد سمت خدا، روشنی جادۀ تو «آمدی تا به جهان نور یقین برگردد نور ایمان و سعادت به زمین برگردد» خاک با مقدم تو عطر بهاران دارد دیدۀ روشن تو رحمت باران دارد مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را کعبه از لطف مسیحایی تو جان دارد هر کسی در دل او نور ولایت جاری‌ست به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد از نگاه تو که اعجاز و یقین می‌بارد چشم‌هایت چقدر تازه مسلمان دارد آیه آیه کلمات تو همه روشنی‌اند خط به خط مصحف تو جلوۀ قرآن دارد لحظاتت همه از نور خدا لبریزند مگر این شوق الهی تو پایان دارد «شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده» با تو هر لحظۀ من بوی خدا می‌گیرد عطر تسبیح و مناجات و دعا می‌گیرد بچشان بر دل من طعم عبودیت را سجده‌هایم به نگاه تو بها می‌گیرد تو ولی نعمت و من عبد تو هستم مولا رحمت واسعه‌ات دست مرا می‌گیرد تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن عشق از گوشۀ چشمان تو پا می‌گیرد آن‌قدر بنده نوازی که دل چون من هم عاقبت تذکرۀ کرب‌وبلا می‌گیرد «از تو بر گردن اسلام چه دِینی مانده‌ست با فداکاری تو شور حسینی مانده‌ست» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام عشقت میان سینۀ من پا گرفته شکر خدا که چشم تو ما را گرفته دریاب دل‌ها را تو با گوشه ‌نگاهی حالا که کار عاشقی بالا گرفته عمریست‌ آقاجان دلم از دست رفته پائین پای مرقدت مأوا گرفته سرو رشید جنت المأوای ارباب شش‌گوشه هم با نور تو معنا گرفته از کودکی آوارۀ کوی تو هستم دست دلم را حضرت زهرا گرفته «مانند جدت رحمةٌ للعالمینی حیف است دست خالی ما را نبینی» بالاتر از حد تصورها کمالت دل می‌برد از اهل جنت هم خیالت صبح ازل چشمان مبهوت ملائک بودند شیدای تماشای جمالت می‌جوشد از خاک قدم‌های تو زمزم کوثر شراب خانگی لایزالت کی می‌شود با بال ‌های این چنینی پرواز تا اوج شکوه بی‌مثالت آن‌جا که بال جبرئیل آتش گرفته بام نخست پر کشیدن‌های بالت خُلقاً و خَلقاً، منطقاً (مثل) رسولی دیگر چه گویم از تو و خوی و خصالت وقتی که تکبیرت طنین‌انداز می‌شد می‌گفت لیلا مادرت: شیرم حلالت «می‌ریزد از عطر نگاهت یاس، آقا تنها تویی هم‌قامت عباس، آقا» هر صبح بر لب نغمۀ تکبیر داری تو آفتابی، صبح عالمگیر داری با حلقه‌های گیسوی پر پیچ و تابت صد کاروان دل در تب زنجیر داری از لهجه‌ات عطر خدا می‌بارد آقا هر گاه بر لب نغمۀ تکبیر داری از میمنه تا میسره می‌پاشد از هم وقتی که در دستان خود شمشیر داری باید برایت ذوالفقاری دست و پا کرد حیدر شدی و هیبتی چون شیر داری «از هیبت چشم تو دشمن می‌گریزد پلکی بزن تا عالمی بر هم بریزد» حالا که خاکم را سرشته دست‌هایت بگذار تا باشم همیشه خاک پایت بال و پری می‌خواهم امشب از تو آقا تا که تمام عمر باشم در هوایت آه ای اذان‌گوی سحرهای مدینه یاد نبی را زنده می‌سازد صدایت ای آفتاب کربلای حضرت عشق بگذار باشم زائر پایین پایت «عمریست از مهر تو در دل توشه دارم شوق طواف مرقد شش‌گوشه دارم» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی‌جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست «پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست» سنگ در دستش از اعجاز قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خواست نفس پنج تن آل عبا برمی‌خواست ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته... بی‌نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت: «شاه شمشادقدان، خسرو شیرین‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان» زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن‌زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامۀ احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آن‌گونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت به هم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی‌هاشم را شاعر/ مسعود یوسف‌پور با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام ای خدا جلوه و نبی‌مرآت مرتضی‌خصلت و حسین ‌صفات انبیا در جلال تو شده محو اولیا بر جمال تو همه مات... ز تو نازد همیشه حلم و رضا به تو بالد هماره صوم و صلات نام حق را ز عزم توست بقا باغ دین را ز خون توست حیات جان اهل صلات قربانت اَشهَدُ اَنّ قَد اَقَمتَ صلات... از تو آنی دلم جدا نشود با توام با تو، در حیات و ممات مدح تو در زبان آل رسول بهترین سوره، خوش‌ترین آیات... «دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست» به جلال نبی به ذات خدا که تویی آفتاب برج هُدی... نعت تو بر زبان دشمن و دوست مدح تو ذکر اهل ارض و سما ناخلف ‌زادۀ ابوسفیان که دلش بود پر ز بغض شما کرد روزی سؤال از یاران که خلافت که را بود اولی همه از بیم جان خود گفتند: کاین جلال و شرف تو راست سزا گفت نه، باللّه این مقام بُوَد حق فرزند یوسف زهرا... همچو ختم رُسُل به خلق حَسَن همچو آل ثقف به رخ زیبا هم سخاوت ز دست او جاری هم شجاعت ز تیغ او پیدا گفت فضل تو دشمنت؛ «اَلفَضل، هِیَ ما تَشهَدُ بِهِ الاَعدا»... «دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست» ای به نام خوش تو، احیا دل ای که دل با تو و تویی با دل همچو زندان ز مقدم یوسف با صفای تو شد مصفا دل... دل ز دست پدر بری آن‌سان که برد از رسول، زهرا، دل... با چنین حُسن احمدی زیبد که بری از علی اعلا، دل حرم خاص توست از رفعت چون خداوند حق تعالی، دل جُسته بر درگهت توسّل، جان یافته از رخت تجلّا، دل... حق به خون تو تا ابد زنده‌ست از محبّت چنان‌که احیا دل «دین حق را بقا، ز مکتب توست اَوَلَسنا عَلَی الحق از لب توست» شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف عالم شده لبریز ز بوی گل نرگس ای ماه بزن خنده به روی گل نرگس جبریل زند بال به سوی گل نرگس فردوس شده زائر کوی گل نرگس «ای منتظران شاخه نباتی بفرستید نذر گل نرگس صلواتی بفرستید» در بزم سحر شمس به جای قمر آمد و ز غار حرا باز رسول دگر آمد طوبای امید نبوی را ثمر آمد ای منتظران منتظران منتظر آمد «این یوسف زهراست شتابید حضورش باشید همه منتظر روز ظهورش» دامان جهان باغ گل یاس شد امشب صبحی که خبر داده اند آغاز شد امشب با دست خداوند گره باز شد امشب رازی که خدا گفته ابراز شد امشب «جان هدیه بیارید برای گل نرگس ریزید گل و لاله به پای گل نرگس» در بزم خدا بوی خوش عود مبارک بر بحر شرف گوهر مقصود مبارک لطف و کرم حضرت معبود مبارک دیدار رخ مهدی موعود مبارک «بُشرا که امام شهدا عید گرفته تبریک بگویید خدا عید گرفته» عید است ولی عید جهان بشریت برگشته به تن روح و روان بشریت جان داده خدا باز به جان بشریت این بیت شده ورد زبان بشریت «ای مردم عالم ره توحید بگیرید امشب شب مهدیست همه عید بگیرید» باشد همه جا از گل نرگس سخن امشب نام خوش مهدی شده نقل دهن امشب نرگس شده بر نرگس خود بوسه زن امشب جان دو جهان است به دست حسن امشب «این یوسف زهراست که با شور و حلاوت قرآن به سر دست پدر کرده تلاوت» این است که پیغامبرانند سپاهش عیسی به دم احمدی اوست نگاهش پیغمبر و زهرا و علی چشم به راهش آیند همه مردم عالم به پناهش «از بس که جهان غرق شده در یم نورش انگار خبر میرسد از صبح ظهورش» یا رب چه شود زآن گل نرگس خبر آید آن یار سفر کرده ما از سفر آید شام سیه غیبت کبری به سر آید امید همه منتظران منتظر آید «از مکه رسد مژده که هنگام سرور است پایان فراق آمده هنگام ظهور است» شاعر/ ناشناس با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی! تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی! به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی به جمال، وارث کوثری، به خدا محمد دیگری به روایتی خود حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی! بلغ‌العلی به کمال تو، کشف‌الدجی به جمال تو به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی شده پر دو چشم در ازل، یکی از شراب و یکی عسل نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته قرابتی تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی زد اگر کسی در ِخانه‌ات، دل ماست کرده بهانه‌ات همه جا گرفته نشانه‌ات، به چه حسرتی، به چه حالتی! نه مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن ز درت بیا و ردم نکن، تو که آستان سخاوتی شاعر/ قاسم صرافان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |