eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
316 عکس
165 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه السلام کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته‌ست صراط را ز همین راه مستقیم گرفته‌ست تو از عشیرهٔ عشقی، تو از قبیلهٔ قبله که عطر، مرقدت از جنّة ‌النعیم گرفته‌ست گدای کوی تو امروزه نیستم من و، دانی سرم به خاک درت، اُنس از قدیم گرفته‌ست همیشه سفرهٔ دل باز کرده‌ام به حضورت که فیض باز شدن غنچه از نسیم گرفته‌ست همیشه عبد حقیر است در برابر معبود به جز تو کی سِمَت عبد، با عظیم گرفته‌ست بر این بهشت مجسّم قَسَم که زائر صحنت به کف براتِ نجاتِ خود از جحیم گرفته‌ست مَلَک غبار، ز قبر تو تا نَرُفته نرَفته در این مقام، فلک خویش را مقیم گرفته‌ست چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم؟ که هر کبوتر تو ذکر «یا کریم» گرفته‌ست کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر که رنگ و بو حرم تو، از آن حریم گرفته‌ست شاعر/ علی انسانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه‌السلام ای آن ‌که نور عشق و شرف در جبین توست روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست... مهر رسولِ نور تو را برده سوی نور این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست در یاری رسول خدا، جان دشمنان، آتش گرفته از نفس آتشین توست بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع تا گفت مصطفی که شب آخرین توست ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین از چه به خاکِ غم، سر شور آفرین توست از آن زمان که ریخته خونت به روی خاک صحرای لاله‌زار اُحد شرمگین توست... از اشک فاطمه ز دل خاک گل دمید آنجا که بین خاک تن نازنین توست... شاعر/ سیدهاشم وفایی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه‌السلام حمزه که جان عالم و آدم فدای او لب باز می کنم که بگویم رثای او مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود شیر خدا و شیر نبی فارس العرب در انتهای جاده ی مردانگی، ادب هم یکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها هم آشنای بی کسی اهل دردها هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود شب های مکه شاهد جود و کرامتش گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش او صاحب تمام صفات حمیده بود دل را به نور حضرت حق پروریده بود الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش یعنی زبانزد همه می شد عبادتش در آسمان مکه ی دلها ستاره بود بر قلبهای خسته امیدی دوباره بود بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار شد آسمان روشن آن روز تارِ تار آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت حمزه در آن میانه که گرم قتال شد کم کم برای حمله ی‌ دشمن مجال شد آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند تا نیزه ای به سینه ی آن نازنین زدند حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست لبریز زخم بود و جراحت دل نبی از دست رفته بود همه حاصل نبی میدان خروش ناله‌ی‌ واویلتا گرفت عالم برای غربت حمزه عزا گرفت جانم فدای پیکر پاک و مطهرش جانم فدای زخم فراوان پیکرش اما هنوز غربت آن روز مانده بود داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد آهی ز داغ لاله¬ی پرپر کشید و بعد پیمانه های صبر دل او که جوش رفت آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت اما دلم گرفته از اندوه دیگری دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری زینب غروب واقعه را غرق خون که دید از خیمه تا حوالی گودال می دوید ناگاه دید در دل گودال قتلگاه درخون تپیده پیکر سردار بی سپاه پس با زبان پُر گله آن بضعه‌ی‌ بتول رو کرد بر مدینه که یا أیها الرسول این کشته‌ی‌ فتاده به هامون حسین توست این صید دست و پا زده در خون حسین توست شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
506.2K
🎵سبک عزاداری علیه‌السلام 🔺هیئتی/ زمینه شده زار و حزین، از این غم مصطفی که شد غلطان به خون، تن حمزه، خدا! 🔸ملائک در احد غرق نوایند علی و فاطمه صاحب عزایند واویلتا واویلا (4) تو مثل مرتضی، شدی شیر خدا میان دشمنان، پناه مصطفی 🔸تو باب حاجتی ای مرد میدان شده نام تو آقای شهیدان واویلتا واویلا (4) کنار جسم تو، صفیّه تا رسید ندیده پیکرت، ولی از غم خمید 🔸امان از زینب و آن عصر و گودال امان از آن تنی که گشته پامال واویلتا واویلا (4) با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
🏴 شهادت علیه السلام، تسلیت دلم هواى بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق شاعر/ پروانه غریبی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم در دین و علم این همه منصب نداشتیم نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است از قال باقر است، از اين قال صادق است با گوشه نگاه تو زائر درست شد با روضه خوانی تو شعائر درست شد از ذوق توست این همه شاعر درست شد از قطره ای ز علم تو جابر درست شد هرکس بدون توست به محشر معطل است توحید ما طفیلی درس مفضل است شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود از آنهمه چقدر برای تو یار بود؟ دردت یکی نبود، غمت بیشمار بود مثل علی همیشه به چشم تو خار بود پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی بیش از سه چار شیعه، تنوری نداشتی خفاش های نیمه شب تار آمدند تو در نماز، در پی پیکار آمدند مانند دزد از سر دیوار آمدند اینگونه در مدینه همه بار آمدند بر روی خاک از نفس افتاده می کشند اینها ز زیر پای تو سجاده می کشند در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت آتش گرفته است دری در برابرت اما نبود پشت در خانه همسرت پیچیده است ناله "ای وای مادرت" این حال و روز و صحنه برای تو آشناست در کوچه پابرهنه... برای تو آشناست در کوچه دست بسته... علی بود و فاطمه تنها، غریب، خسته... علی بود و فاطمه در بین خون نشسته... علی بود و فاطمه با پهلویی شکسته... علی بود و فاطمه آنكه فرشته بود پی هم نشينی اش آمد به گوش ناله فضه خذینی اش شاعر/ محمد رسولی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام فقیر بذل نگاه تو یا ولی الله اسیر زلف سیاه تو یا ولی الله به انتظار پناه تو یا ولی الله نشسته بر سر راه تو یا ولی الله تویی کریم کریمان و ذوالکرم هستی تو سرپناه من و خانواده‌ام هستی حدیث فضل تو اذکار هر شب شیعه همیشه نام قشنگ تو بر لب شیعه تویی رئیس بلاعزل مذهب شیعه الا امیر و علمدار مکتب شیعه! به لطف کرسی درس تو جعفری شده‌ام من از دعای شما بوده حیدری شده‌ام تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا اصول دینی و قرآن ناطقی مولا و ماورای تمام حقایقی مولا تویی که پیر و مراد نوابغی مولا دو دست خالی من هم دخیل احسان ات سرم فدای تو و «جابر بن حیان» ات خوشا به حال دلی که فقط اسیر تو شد اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد خوشا به حال کسی که «ابوبصیر» تو شد میان آن همه، شاگرد سربه زیر تو شد هر آنکه سوی تو آمد اداره‌اش کردی کسی که زائرتان شد «زراره» اش کردی ششم ستارۀ دنباله‌دار زهرایی ششم مربی فقه و اصول دنیایی دلیل خلق زمین، بلکه آسمان‌هایی تو که مقرب محبوب حق تعالی‌یی فقط نه جان جهان و جهان جان هستی هماره مرجع تقلید شیعیان هستی بیا و پای دلم را به خانه‌ات وا کن «حضور می‌طلبم، سینه را مصفا کن» ز شوق دیدۀ من را شبیه دریا کن تنور خانۀ خود را سپس مهیا کن حلال مهر شما قطره قطرۀ خونم خلیل نار تو هستم ز نسل «هارونم» شبی که خانه‌ات آقا پر از خطر شده بود شبی که قلب حزینت پر از شرر شده بود شبی که مادر مظلومه نوحه گر شده بود شبی که دشمنت از بام حمله ور شده بود تو رو به قبله و گرم خدا خدا بودی میان نافله‌ات غرق ربنا بودی به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت به جبر فرصت کوتاه گفتگویت سوخت شبیه تشنه لب کربلا گلویت سوخت سر برهنه، بدون عصا کجا رفتی؟ به دست بسته ولیّ خدا کجا رفتی؟ میان کوچه رسیدی به زحمت افتادی «کشید بند طناب و به سرعت افتادی» کنار مرکب دشمن به شدت افتادی عزیز حضرت زهرا به صورت افتادی ببین که آخر عمری چه بر سرت آمد صدای نالۀ جانسوز مادرت امد شاعر/ علیرضا خاکساری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام رسانده ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا آستان احسانت که غرق نور اجابت کنی دقایق را بر این کویر ترک خورده‌ی دلِ خسته ببار جرعه ای از کوثر حقایق را مرید صبح نگاه تو می برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ نگاه لطف تو آقا به دل بها داده و با رضای تو دارم رضای خالق را «تویی که ضامن صبح سعادتم هستی تویی که روشنی هر عبادتم هستی» پر از شمیم بهشت است منبرت آقا به برکت نفحات معطرت آقا هنوز عطر ملیح محمدی دارد گُلِ دمیده ز لب های أطهرت آقا شبیه حضرت خاتم مدینة العلمی شنیدنی ست کرامات محضرت آقا و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند رهین مکتب اندیشه گسترت آقا «نگاه روشنت آقا ستاره پرور بود شکوه بی بدل تو زُراره پرور بود» تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می شد دلیل ها همه با عشق مستند می شد تو آمدی پر و بالی دهی به دل هامان به پای درس تو هفت آسمان رصد می شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی الی الابد می شد «جهان نشسته سر سفره‌ی روایاتت شهود می چکد از جلوه زار میقاتت» سر ارادت ما و غبار صحن بقیع همان حریم بهشتی همان بهشت بدیع همان دیار الهی که از نسیم خوشش شده ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع «و یطعمون علی حبّه ...» نمایان است کرانه های کرامت چه بی کران و وسیع گدائی حرمت اعتبار هر عاشق امید ماست توسل در این سرای رفیع چه غم ز غربت دنیا و حسرت عقبا نگاه روشنتان تا برای ماست شفیع کلید معرفت این جا ارادت و عشق است سر ارادت ما و غبار صحن بقیع «مگیر از دل من یارب این سعادت را گدائی حرم اهل بیت عصمت را» غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکسته‌ی من حرف های ناگفته دل شکسته‌ی من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد «چه می شود همه‌ی عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم» شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام گوشه ای از حرای حجره ی خویش نیمه شب ها، خدا خدا می کرد طبق رسمی که ارث مادر بود مردم شهر را دعا می کرد هر ملک در دل آرزویش بود بشنود سوز ربنایش را آرزو داشت لحظه ای بوسد مهر و تسبیح کربلایش را هر زمان دل شکسته تر می شد "فاطمه اشفعی لنا" می خواند زیرلب با صدای بغض آلود روضه تلخ کوچه را می خواند عاقبت در یکی از آن شب ها دل او را به درد آوردند بی نمازان شهر پیغمبر سرسجاده دوره اش کردند پیرمرد قبیله ما را در دل شب، کشان کشان بردند با طنابی که دور دستش بود پشت مرکب، کشان کشان بردند ناجوانمردهای بی انصاف سن وسالی گذشته از آقا !؟ می شود لااقل نگهدارید حرمت گیسوی سپیدش را پابرهنه، بدون عمامه روح اسلام را کجا بردید؟ سالخورده ترین امامم را بی عبا و عصا کجا بردید؟ نکشیدش، مگر نمی بینید!؟ زانویش ناتوان و خسته شده چقدر گریه کرده او، نکند؟! حرمت مادرش شکسته شده ای سواره! نفس نفس زدنش علت روشن کهن سالی است بس که آقای ما زمین خورده!؟ در نگاه تو برق خوشحالی است جگرم تیر می کشد آقا چه بلاهایی آمده به سرت! تو فقط خیزران نخورده ای و شمر و خُولی نبوده دور و برت به خدا خاک بر دهانم باد شعر آقا کجا و شمر کجا!؟ حرف خُولی چرا وسط آمد؟ سرتان را کسی نبرد آقا به گمانم شما دلت می خواست شعر را سمت کربلا ببری دل آشفتهٔ محبان را با خودت پای نیزه ها ببری شک ندارم شما دلت می خواست بیت ها را پر از سپیده کنی گریه هایت اگر امان بدهد یادی از حنجره بریده کنی شاعر/ وحيد قاسمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام گر چه در خاک رفت، پیکر تو دیگر از تن جدا نشد سر تو دود آتش ز خانه ات بر خواست پشت در جان نداد همسر تو ظلم بر عترتت رسید ولی به اسیری نرفت دختر تو بدنت آب شد ز زهر ولی تازیانه نخورد خواهر تو قامتت گشت خم ولی نشکست پشت تو در غم برادر تو ظلم دیدی و لیک کشته نشد کودک شیرخواره در بر تو سوخت قلبت ولی نشد صد چاک تن فرزند در برابر تو زهر دادند بر تو لیک نخورد چوب کین بر لب مطهر تو سوخت پا تا سرت ز زهر ولی پاره پاره نگشت پیکر تو می سزد در غم تو گریه کند چشم شیعه به جد اطهر تو بوده یک عمر در عزای حسین اشک، جاری ز دیدهٔ تر تو شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام آتشی باز فراهم شده و بر در خورد دست زهرا وسط عرش به روی سر خورد بی عبا بود که در کوچه کشیدند او را پسر حضرت حیدر به غرورش بر خورد چند باری پی مرکب نفسش بند آمد چند باری وسط کوچه زمین، با سر خورد به همه اهل جهان موی سفیدش می گفت: چه قدر خون دل از کینه ی این لشکر خورد داشت با آن همه اندوه، تجسم می کرد غصه هایی که در این شهرِ بلا، حیدر خورد بی قرار است چرا او؛ نکند تازه شده داغ آن ضربه ی آنروز که بر مادر خورد خانه ی سوخته اش ارثیه از خیمه گه ِ کشته ای بود که بر حنجره او خنجر خورد شاعر/ محمد حسین رحیمیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام غریب و بی کس و تنها و بی هوا بردند عزیز فاطمه را نیمه شب کجا بردند شدند از در و دیوار وارد و او را غریب از سر سجادهء دعا بردند امام محترم و سالخورده ی ما را پیاده، پای برهنه ز کوچه ها بردند عزیز فاطمه را در کمال بی ادبی بدون مرکب و عمامه و عبا بردند حدیث آتش و در، در مدینه تکراریست امام را اگر از بین شعله ها بردند طناب بوده و یا اینکه نه نمی دانم ولی غریب همانند مرتضی بردند دلا بسوز که آن شب امام صادق را به ضرب طعنه و الفاظ ناروا بردند دوباره حرمت آل علی شکست اینجا که با کمال جسارت امام را بردند میان مجلس او ذاکران دل ما را به روضه بعد مدینه به کربلا بردند غریب کشته شدی ای عزیز دل اما کجا دگر سرتان را به نیزه ها بردند غمی که کشته همه اهل بیت را این است که معجر از سر ناموس کبریا بردند شاعر/ مهدی مقیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |