eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
316 عکس
165 ویدیو
2 فایل
•{﷽}• اینجا مطالبی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. 🌹 اگه کاری داشتید، درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده کیست این زن، اینکه با تیغ زبان آتشینش روبه‌روی صاحبان سبحه و زر ایستاده گرچه از دشمن فراوان زخم خورده داغ دیده مثل کوهی باز هم الله‌اکبر، ایستاده گاه بالای سر سرهای بی‌تن گریه کرده گاه بالای سرِ تن‌های بی‌سر ایستاده در کلامش خشم و آرامش تو گویی تواَمانند آری آری آن طرف انگار حیدر ایستاده کیست این زن، زینب کبراست یا زهرای ثانی این‌که در این مسجد بی‌بام و بی‌در ایستاده زن مگو، بنت‌الجلال اخت‌الوقاری آسمانی مثل کوه محکمی پشت برادر ایستاده با وجود آن همه زخم زبان از اهل کوفه راست‌قامت عین عباس دلاور ایستاده خم به ابرویش نیامد از ملامت‌های دشمن بر سر حکم الهی چون پیمبر ایستاده کیست این زن، این‌که چون سروی میان آتش و دود با وجود آن همه داغ مکرر ایستاده شام، تاریک است و خیل کوفیان در شب شناور زینب اما مثل ماهی روی منبر ایستاده زینب است این دختر حیدر که از مردان عالم آری آری، یک سر و گردن فراتر ایستاده پرچم شاه شهیدان تا ابد بالاست بالا بر سر پیمان خود تا صبح محشر ایستاده شاعر/ سعید بیابانکی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت گذشته چند صباحی ز روز عاشورا همان حماسه، که جاوید خوانده‌اند او را همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق به همره اُسرا، می‌روند شهر به شهر سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر «چهل ستاره» که بر نیزه می‌درخشیدند به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند طناب ظلم کجا، اهل‌بیت نور کجا؟ سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟ هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا نصیب آینه‌ها سنگ بود، در همه جا نسیم، بدرقه می‌کرد آن عزیزان را صبا، مشاهده می‌کرد برگ‌ریزان را نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی و خنده بر لبش، از شورِ عافیت‌سوزی... چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند :: ز حد گذشته پس از کربلا جسارتشان که هست زینب آزاده در اسارتشان گذار قافله یک شب کنار دِیْر افتاد شبی که عاقبت آن اتفاقِ خیر افتاد حَرامیان، همه شُربِ مُدام می‌کردند به نام فتح و ظفر، می به جام می‌کردند اگرچه شب، شبِ سنگین و تلخ و تاری بود سَرِ مقدّسِ خورشید، در کناری بود سری که جلوهٔ «والشّمس» بود در رویش سری که معنی «واللّیل» بود گیسویش سری، که با نَفَس قدسیان مصاحب بود کنار سایهٔ دیوارِ «دِیْر راهب» بود سری، که از همهٔ کائنات، دل می‌برد شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد سکوت بود و سیاهی و نیمهٔ شب بود صدای روشنِ تسبیح و ذکر یا رب بود صدای بال زدن، از فرشته می‌آمد به خطّ نور ز بالا نوشته می‌آمد شگفت‌منظره‌ای دید، دیده چون وا کرد برون ز دِیْر شد و زیر لب، خدایا کرد میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت از او نشانیِ فرماندهٔ سپاه گرفت رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست اگر تو را، ز محبّت نشان و بویی هست دلم به عشقِ جمالی جمیل، پابند است دلم به جلوهٔ خورشید، آرزومند است یک امشبی، «سَرِ خورشید» را به من بدهید به من، اجازهٔ از خود رها شدن بدهید دلم هواییِ دیدارِ این سَرِ پاک است سری، که شاهد او، آسمان و افلاک است بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟ سرِ بریدهٔ یحیی که نیست، پس سَرِ کیست؟ جواب داد که این سر، سری‌ست شهرآشوب به خون نشسته‌تر از آفتاب وقت غروب سر کسی‌ست، که شوریده بر امیر، ای مرد! خیالِ دولتْ پرورده در ضمیر، ای مرد! تو بر زیارتِ این سر، اگر نظر داری بیار، آنچه پس‌اندازِ سیم و زر داری جواب داد که این زر، در آستین من است بده امانت ما را، که عشق، دین من است به چشمِ همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است هزار سکهٔ زر، نذرِ یک نظر عشق است بگو: که صاحب این سر، چه نام داشته است؟ چقدر نزد شما، احترام داشته است؟ جواب داد که این سر، که آفتاب جَلی‌ست گلاب گلشن «زهرا» و یادگار «علی»‌ست سَرِ بریدهٔ فرزند حیدر است، این سر سَرِ حسین، عزیز پیمبر است، این سر... گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را خدای زیر و زبر می‌کند جهان تو را به دِیْر رفت و به همراه خود، گلاب آورد ز اشک دیدهٔ خود، یک دو چشمه آب آورد غبار راه از آیینه پاک کرد و نشست کشیده آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت... دوباره صحبت موسی و طور، گل می‌کرد درخت طیّبهٔ عشق و نور، گل می‌کرد خطاب کرد به آن سر: که ای جلال خدا! اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت کلیم، چون تو بیانی چنین فصیح نداشت چو گل جدا ز چمن با کدام دشنه شدی؟ برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟ هزار حیف، که در کربلا نبودم من رکاب‌دار سپاهِ شما، نبودم من ز پیشگاه جلال تو، عذرخواهم من تو خود پناه جهانی و بی‌پناهم من به احترام تو، «اسلام» را پذیرفتم رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم دلم در این دلِ شب، روشن است همچون ماه به نورِ «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَ الله» فدایِ خون‌جگری‌های جَدِّ اطهر تو فدای مکتب پاک و شهیدپرور تو «شهادتینِ» مرا، بهترین گواه تویی که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی... من حقیر کجا و صحابی تو کجا؟ شکسته بال و پرم، هم‌رکابی تو کجا؟ نه حُسن سابقه دارم نه مثل ایشانم فقط، ز دربدری‌های تو، پریشانم به استغاثه سرِ راهت آمدم، رحمی «فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی» بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز «که جز ولای توأم نیست هیچ دست‌آویز»... نگاه مِهر تو شد، مُهرِ کارنامهٔ من گلاب ریخت غمت در بهارنامهٔ من من از تمامی عمر امشبم تبرّک شد ز فیض بوسه به رویت، لبم تبرّک شد «شفق» اگرچه رثای تو از دل و جان گفت حکایت از سر و سامان عشق «عُمّان» گفت شاعر/ محمدجواد غفورزاده با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت آن شب که آسمان خدا بی‌ستاره بود مردی حضور فاجعه را در نظاره بود سهم کبوتران حرم، از حرامیان بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود در سوگ خیمه‌های عطش، زار می‌گریست مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود زخمی که تا همیشه به نای رباب بود از شور نینوایی یک گاهواره بود می‌دوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه انگشتری که همسفر گوشواره بود :: از کوچه‌های شب‌زدهٔ کوفه می‌گذشت پیکی روان به جانب دارالاماره بود از دشت لاله‌پوش خبرهای تازه داشت مردی که نعل مرکب او خون‌نگاره بود فریاد زد: امیر! در آن گرم‌گاه خون آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمه‌ها، در معرض هجوم هزاران سواره‌ بود خورشید سربریده غروبی نمی‌شناخت بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود :: روزی که رفت این خبر شوم تا به شام چشم فرشته‌های خدا پرستاره بود بانگ اذان بلند نمی‌شد ز مأذنی آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود با ضربه‌ای که حادثه بر طبل می‌نواخت فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»‌ها آن روز در بد آمدن استخاره بود شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب میدان پایکوبی هر باده‌خواره بود یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند گویی که در تدارک عیشی هماره بود! تعداد زخم گرچه ز هفتاد می‌گذشت اما شمار زخم زبان بی‌شماره بود... شاعر/ محمدعلی مجاهدی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت با دستِ بسته است ولی دست‌بسته نیست زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست هرچند سر به‌ زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام كرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه‌ ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد او زینب است، معجرش از هم گسسته نیست شاعر/ مجید تال با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو من به تو دوخته‌ام دیده، تو بر من، از نی یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو اُسرا با من و رأس شهدا با تو به نی چشم تاریخ ندیده‌ست سپاه من و تو روی تو ماه من و ماهِ تو عباس امّا ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من، تا دانند که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو هر دو نَستوه چو کوهیم برِ سیل امّا عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو... «مدّعی خواست که از بیخ کند ریشهٔ ما» بی‌خبر زآن که غروب است پگاه من و تو شاعر/ علی انسانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام 🔺بیداری اسلامی مدینه، بصره، کوفه، شام، حتی مکه خوابیده‌ست نشانی نیست از اسلام و هر چه هست پوسیده‌ست! حسینِ صبح! در این شبکده برخاستی تنها یزیدِ خواب، از بیداری چشم تو ترسیده‌ست در این بازار بی‌رونق خریداری ندارد حق دریغا هر که را دیدی به جیب سکه چسبیده‌ست شکوه خون تو شمشیر را تسلیم کرد اما هنوز آن عارف بالله در میدان تردید است چه خونی خرج بیداری این اسلام خواهی کرد بهای این همه روشنگری‌ها، خون خورشید است صدای تیز حق را خنجر باطل نمی‌بُرَّد صدایی را که سرتاپا لباس رزم پوشیده‌ست نمی‌داند «صدای شمس» را هرگز غروبی نیست نمی‌بیند حسین از هر طرف بر خاک تابیده‌ست حسین است این درخت سربلند قرن‌ها گریه حسین است این که از چشم زمین خشک جوشیده‌ست شاعر/ جعفر عباسی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟ هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده! هلال و ظهر و سرِ نیزه و تلاوت قرآن مصیبتی‌ست که ما دیده‌ایم و کس نشنیده روا نبود که از هم جدا شویم من و تو چرا سر تو ز من زودتر به کوفه رسیده؟ دو روز پیش، جبین تو را به سنگ شکستند چرا ز صورتت امروز خون تازه چکیده؟... کنار محمل، دستم نمی‌رسد به سر نی مرا ببخش که قدّم ز بار غصه خمیده به نیزه‌دار بگو چند گام پیش‌تر آید که چند بوسه بگیرم از این گلوی بریده شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺ایام اسارت شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم با نگاه لطف زهرا مبتلای زینبیم برکت یک عمر گریه بر برادرهای او لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم کربلا از ابتدا تا انتها میدان اوست از محرم تا صفر غرق عزای زینبیم در نماز وتر دست گریه کن‌ها را گرفت ما حسینی گشته از فیض دعای زینبیم رازق چشم تر عشاق تنها زینب است اشک اگر داریم مرهون عطای زینبیم از نجف تا کربلا هر سال جمع زائران میهمان سفره ی صحن و سرای زینبیم روز محشر لحظه «یوم یفر من اخیه » با نشان «سینه زن» تحت لوای زینبیم هر مدافع تا زمین افتاد با خونش نوشت تا نفس در سینه‌ها باقی است پای زینبیم کثرت ایرانیان لشکرش معلوم کرد بیش از هر قوم دیگر ما فدای زینبیم او اسارت رفت تا دین خدا احیا شود ما مسلمانان رنج و غصه‌های زینبیم تازیانه خورد اما چادرش را پس گرفت‌ تا ابد حیران این حجب و حیای زینبیم شاعر/ مصطفی هاشمی نسب با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف جمعه شد تا باز جای خالی تو حس شود تا شقایق باز دلتنگ گل نرگس شود آفتاب پشت ابرم! نام تو دارم به لب خواستم نور تو گرمی بخش این مجلس شود لحظه ای ما را به خود گر واگذاری... وای ما بی نگاه کیمیا گرها طلا هم مس شود درد معمولا عیار عشق را بالا برد هجر باعث میشود تا عاشقی خالص شود راه اصحاب تو با اصحاب عاشورا یکی است ندبه ها باید که عاشورا شود وارث شود با نگاهت مست می باید، گریبان چاک کرد تا که آخر قصه ی ما نیز چون عابس شود شاعر/ محسن حنیفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف ما را دلی­ ست چون تن لزران بیدها ای سروقد بیا و بیاور نویدها! بازآ و با نسیم نگاه بهاری ­ ات جانی دوباره بخش به ما ناامیدها ما جمعه را به شوق تو، تعطیل کرده ­ ایم ای روز بازگشت تو آغاز عیدها بازآ که خلق را نکشاند به سوی خویش بازار پرفریب مراد و مریدها برگرد تا زمین و زمان را رها کنند چپ ­ ها و راست ­ ها و سیاه و سفیدها بسیار دسته ­ گل که برای تو چیده ­ ایم این خاک، غرقه است به خون شهیدها خون حسین می چکد از نیزه ­ ها هنوز برگرد و انتقام بگیر از یزیدها شاعر/ افشین علا با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف نفس ها ناله های زار شد، آیا نمی آیی؟ جگرها شعله های نار شد، آیا نمی آیی؟ پناه مؤمنین! از مؤمنین حالی نمی پرسی؟ امام شیعه! شیعه خوار شد، آیا نمی آیی؟ جهانّ کفر از بابی و از صهیون و وهّابی فقط با شیعه در پیکار شد، آیا نمی آیی؟ به جرم شیعه بودن، ای بسا بی پا و دست و سر هزاران میثم تمّار شد، آیا نمی آیی؟ جهان گردیده پر از عمرو عاص و از معاویّه علی بی مالک و عمّار شد، آیا نمی آیی؟ علی از چاه های کوفه هم گردیده تنها تر هزاران غصّه با او یار شد، آیا نمی آیی؟ به دشواری غم های علی از فتنة امّت به شیعه زندگی دشوار شد، آیا نمی آیی؟ به شیعه چارده قرن آنچه شد تا دامن محشر میان آن در و دیوار شد، آیا نمی آیی؟ تو می دانی چرا در روز روشن بین آن کوچه جهان در چشم زهرا تار شد، آیا نمی آیی؟ چه سرها که یزیدی ها بریدند از حسینی ها دوباره کربلا تکرار شد، آیا نمی آیی؟ به قرآن چارده قرن است از آل ابوسفیان به آل فاطمه آزار شد، آیا نمی آیی؟ پس از قتل شه آزاد مردان، عمّه ات زینب اسیر کوچه و بازار شد، آیا نمی آیی؟ شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
🏴 شهادت علیه السلام، تسلیت فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی خود را بشکن که در بر خلق تو را عزت ندهند تا به خواری نرسی شاعر/ امید خیاطی فرد 🔺امام سجاد علیه‌ السلام می فرمایند: [خداوندا] مرا هیچ عزت آشکاری مبخش، جز اینکه به همان اندازه در من ذلِّت پنهان پدید آورى! « وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا » 📚 صحیفه سجادیه | دعای مکارم الاخلاق با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |