#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
دیگر نفس نمانده که آب از سرم گذشت
کار از به خون نشستن چشم ترم گذشت
من التماس ماندن و تو شوق رفتنی
پیداست آنچه بر دل غم پرورم گذشت
پنجاه و چند سال کنارت، نفس نفس
این لحظه های باتو، مگو: «خواهرم! گذشت»
یک آن تمام خاطره هایی که داشتیم
با آخرین نگاه تو از خاطرم گذشت
آتش زدی به خیمه قلبم، چه آتشی!
کار از به باد دادن خاکسترم گذشت
آهسته تر برو که دلم شور می زند
رفتی و باد از طرف معجرم گذشت
من ماندم و مصیبت از دست دادنت
خورشید ماند و سایه ی تو از سرم گذشت
دیدم بریدن نفس قتلگاه را
باور کنم و یا نشود باورم، گذشت
شاعر/ عباس_همتی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
نگاهِ من به دَر و، دیده اشکبار تو است
نگاهِ من به دَر و، دل در انتظار تو است
نگاهِ من به دَر اما چه بی اثر شده است
که بعد شام دو چشمم کبودتر شده است
کسی نمانده بگِرید به حال غربت من
اگر چه دیر شد اما رسید نوبت من
دوباره پیرهنت را به سینه چسباندم
بیا که چشم به راهِ رسیدنت ماندم
بیا به بستر مرگم که مانده سوسویم
چه گرم می زند این آفتاب بر رویم
بیا که با تو بگویم غم نهفته ی خویش
حدیث در به دری قصه نگفته ی خویش
بیا ببین ز فراغت نفس شماری را
به جای جای تنم جای یادگاری را
نداد مهلتم آن تازیانه تا بوسم
هزارو نهصدو پنجاه زخم کاری را
حرامی و حرمت بود و ناقه ای عریان
ولی دو چشم غریبم ندید یاری را
نمی رود ز خیالم که دید چشم رباب
به پیش محمل خود طفل نی سواری را
دوباره پیروهنت را به سینه چسباندم
دوباره چشم به راه رسیدنت ماندم
چه حیف شد که نمردم کنار پیکر تو
برای آن همه زخمی که داشت حنجر تو
شاعر/ ناشناس
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
تب کردم از فراغ تو ای یار سرجدا
یک دم کنار بستر این غمزده بیا
موی سفید قامت خم گریه ی مدام
دارم به پیکرم زفراغت نشانه ها
عمداً مرا مقابل تو بر زمین زدند
عمدا تو را زدند به پیش نگاه ما
من مانده ام چگونه بدون تو زنده ام
دست مرا بگیر و ببر این شکسته را
یادت که هست سفره ی احسان یثربم؟
زینب کجا و فصه ی خیرات نان کجا؟!
بی تو نفس برای من از زخم بدتر است
وقتی حسین نیست دگر زندگی چرا؟!
شاعر/ سید پوریا هاشمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺دوبیتی
همه رفتند و من جا ماندم ای دوست
ز بخت بد به دنيا ماندم ای دوست
چرا رفتی مرا با خود نبردی
ببين بعد تو تنها ماندم ای دوست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بيا اين ساعت آخر كنارم
كه روی زانوی تو سر گذارم
دعا كن زودتر جان بر لب آيد
كه ديگر طاقت ماندن ندارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ببين از داغ تو خيلی شكستم
شكستم گر چنين از پا نشستم
شكسته دشمنت از بس دلم را
چنان گشتم كه نشناسی كه هستم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لباس تو در آغوشم برادر
صدايت مانده در گوشم برادر
تو ماندی بی كفن در خاكِ صحرا
چگونه من كفن پوشم برادر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرا كابوس شمشير و تن تو
تماشای به غارت بردن تو
تو را سر نيزه ها بردند و مانده
برای من فقط پيراهن تو
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دلم هر روز سوی نيزه ميرفت
كه خونت در گلوی نيزه ميرفت
چه ميشد مثل سرهای شهيدان
سر من هم به روی نيزه ميرفت
شاعر/ ناشناس
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بیتو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت
از دلم پرس که اینگونه زمینگیر نبود
آه از درد اسیری که به همراهی اشک
جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود
با تو میخواستم از کرببلا برگردم
با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود
گرچه با اشک مرا از تو جدا میکردند
رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود
خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم
به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود...
مردمی عهد شکستند که گوش دلشان
آن قَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود
لحظهای کاش! پس از داغ مرا میدیدی
تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود
شاعر/ حسین دارند
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را
و سر دادند بیتو تارها آهنگ هجران را
نبی را بر فراز کوه نور احساس میکردم
دمی که میشنیدم از لبت آیات قرآن را
همانهایی که ما را متهم بر کفر میکردند
پس از این آیهها، با اشک فهمیدند جریان را
و هجده آینه بر نیزه میدیدیم، اما آه
هجوم سنگها برچید این آیینهبندان را
شکوه موجهای سهمگینِ خطبههای من
برای صخره معنا کرد دریای خروشان را
بدنها بر زمین، سرها به نیزه، کاروان در بند
فقط در «کوفه» دعوت میکنند اینگونه مهمان را!...
شاعر/ سیدمحمد بابامیری
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال...
من از نواحی «اللهُ نور» میآیم
من از زیارت سر در تنور میآیم
من از مشاهدهٔ مسجدالحرام وفا
من از طواف حریم حضور میآیم
درون سینهام، اشراق وادی سیناست
من از مجاورت کوه طور میآیم
سفیر گلشن قدسم، همای اوج شرف
شکسته بال و پر، اما صبور میآیم
هزار مرتبه نزدیک بود جان بدهم
اگرچه زنده ز آفاق دور میآیم
ضمیر روشنم آیینهٔ فریباییست
و نقش خاطر من آنچه هست، زیباییست
سرود درد به احوال خسته میخوانم
نماز نافلهام را، نشسته میخوانم...
ز باغ با خود، عطر شکوفه آوردم
پیام خون و شرف را به کوفه آوردم
سِپُرد کشتی صبرم، عنان به موج آن روز
صدای شیون مردم گرفت، اوج آن روز
چو لب گشودم و فرمان «اُسکُتوا» دادم
به شکوهِ پنجره بستم، به اشک رو دادم
به کوفه دشمن دیرین سپر به قهر افکند
سکوت، سایهٔ سنگین به روی شهر افکند
میان آن همه خاکستر فراموشی
صدای زنگ جرسها، گرفت خاموشی
چو من به مردم پیمانشکن، سخن گفتم
صدا صدای علی بود، من سخن گفتم ...
هلا جماعت نیرنگباز، گریه کنید
چو شمع کُشته، بسوزید و باز گریه کنید
اگر به عرش برآید خروشِ خشم شما
خداکند نشود خشک، اشک چشم شما
شما که دامن حق را ز کف رها کردید
شما که رشتهٔ خود را دوباره وا کردید
شما که سبزهٔ روییده روی مُردابید
شما که دشمن بیداری و گرانخوابید
شما ز چشمهٔ خورشید دور میمانید
شما به نقرهٔ آذین گور میمانید
شما که روبروی داغ لاله اِستادید
چه تحفهای پی فردای خود فرستادید؟
شما که سست نهادید و زشت رفتارید
به شعله شعلهٔ خشم خدا گرفتارید
عذاب و لعنت جاوید مستحَقّ شماست
بهجای خنده، بگریید، گریه حَقّ شماست
شما که سینه به نیرنگ و رنگ آلودید
شما که دامن خود را به ننگ آلودید
دریغ، این شب حسرت سحر نمیگردد
به جوی، آبروی رفته برنمیگردد
به خون نشست دل از ظلم بیدریغ شما
شکست نخل نبوت به دست و تیغ شما
شما که سید اهل بهشت را کشتید
چراغ صاعقهٔ سرنوشت را کشتید
گرفت پرده به رخ آفتاب و خم شد ماه
چو ریخت خونِ جگرگوشهٔ رسول الله...
به جای سود ز سودای خود زیان بُردید
امید و عاطفه را نیز از میان بردید
شما که سکّهٔ ذلت به نامتان خوردهست
کجا شمیم وفا بر مشامتان خوردهست؟
شما که در چمن وحی آتش افروزید
در آتشی که بر افروختید میسوزید
چه ظلمها که در آن دشتِ لالهگون کردید
چه نازنین جگری از رسول، خون کردید
چه غنچهها که دل آزرده در حجاب شدند
به جرم پردهنشینی ز شرم آب شدند
از این مصیبت و غم آسمان نشست به خون
زمین محیط بلا شد، زمان نشست به خون
فضا اگر چه پر از نالههای زارِ شماست
شکنجههای الهی در انتظار شماست
مصیبت از سرتان سایه کم نخواهد کرد
کسی به یاریتان، قد علم نخواهد کرد
شمیم رحمت حق بر مشامتان مَرِساد
و قال عَزَّوَجَل: رَبّکُم لَبِالمِرصادِ
سخن رسید به اینجا که ماهِ من سَر زد
کبوتر دلم از شوق دیدنش پر زد
هلال یک شبهام را به من نشان دادند
دوباره نور به این چشم خونفشان دادند...
به کاروان شقایق به یاسهای کبود
نسیم عاطفه از یار مهربان دادند
دوباره در رگ من خون تازه جاری شد
دوباره قلب صبور مرا تکان دادند
دوباره عشق به تاراج هوشم آمده بود
صدای قاری قرآن به گوشم آمده بود
به شوق آنکه به باغ بنفشه سر بزند
دوباره همسفر گلفروشم آمده بود
صدای روحنوازش غم از دلم میبرد
اگرچه کوه غمی روی دوشم آمده بود
دلم چو محمل من روشن است میدانم
صدا صدای حسین من است، میدانم
هلال یکشبهٔ من که روبروی منی!
که آگه از دل تنگ و بهانهجوی منی!...
خوش است گرد ملال از رخ تو پاک کنم
خدا نکرده گریبان صبر چاک کنم
بیا که چهرهٔ ماهت غم از دلم بِبَرد
ز موجخیز حوادث به ساحلم بِبَرد...
شبی که خواهر تو در نماز نافله بود
تو باز، گوشهٔ چشمت به سوی قافله بود
چو خار، با گل یاسین سَرِ مقابله داشت
سهساله دختر تو پایِ پُر ز آبله داشت...
امام آینهها طوقِ گُل به گردن داشت
امیـر قافـلهٔ نور غُل به گردن داشت
مصیبتی که دلِ «سَهلِ ساعدی» خون شد
ز غصه نخل وفا مثل بید مجنون شد
برای دیدن ما صف نمیزدند ای کاش
میان گریهٔ ما کف نمیزدند ای کاش...
کویر، نورِ تو را دید و دشت زر گردید
سر تو آینهگردانِ طشت زر گردید
الا مسافر کُنج تنور و دِیْر بیا
مُصاحب دل زینب! سفر بخیر بیا
اگر چه آیتی از دلبریست گیسویت
چه روی داده که خاکستریست گیسویت؟
سکوت در رَبَذه از ابیذران هیهات
لب و تلاوت قرآن و خیزران هیهات
خدا کند پس از این آفتاب شرم کند
عطش بنوشد و از روی آب شرم کند
ستارهای پس از این اتفاق سر نزند
«شفق» نتابد و ماه از محاق سر نزند
شاعر/ محمدجواد غفورزاده
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها
اندوه پرستو، غم بیبالوپریها
من ماندم و هشتاد و چهار آیۀ عصمت
در سایۀ آوارگی و دربهدریها...
من خواهر خورشید به خون خفتۀ عشقم
باید که بگیرم خبر از همسفریها
در این شب تاریک خدایا! کمکم کن
تا راه به جایی ببرد، راهبریها
خون شهدا ریخت، در این دشت بلاخیز
تا خشک شود ریشۀ بیدادگریها
تا صاعقۀ ظلم و ستم را ببرد باد
تبدیل به فریاد شد این نوحهگریها
ای خون شما آبروی چشمۀ توحید
ای چشم شما آینۀ حقنگریها
عباس علمدار! تو همت کن و برخیز
تا سهم شقایق نشود خون جگریها
ای ماه شب چارده، امشب به کجایی؟
جان بر لب من آمده از بیخبریها...
شاعر/ محمدجواد غفورزاده
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
تو بخوان باز بخوان باز که از لبهایت
صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد
چقدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد
خیزران بر لب تو میزند آتش بر دل
میکشم آه که این آه کشیدن دارد
گاه گاه از دل آشفتۀ خود میپرسم
غنچهای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟
عید قربان شده و نوبت تو شد اما
خنجر این بار چرا قصد بریدن دارد؟
کاروان تو کجا و من خسته اما
دل من هم به خدا شوق رسیدن دارد
شاعر/ سیدمحمدرضا شرافت
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺رباعی برای ایام اسارت
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
آن لحظه که زینب به اسارت میرفت
بر نیزه سر بریدهای آه کشید
شاعر/ میلاد عرفان پور
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق
به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق
به همره اُسرا، میروند شهر به شهر
سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر
ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر
به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر
«چهل ستاره» که بر نیزه میدرخشیدند
به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند
طناب ظلم کجا، اهلبیت نور کجا؟
سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟
هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا
نصیب آینهها سنگ بود، در همه جا
نسیم، بدرقه میکرد آن عزیزان را
صبا، مشاهده میکرد برگریزان را
نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید
صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید
سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی
و خنده بر لبش، از شورِ عافیتسوزی...
چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند
چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند
::
ز حد گذشته پس از کربلا جسارتشان
که هست زینب آزاده در اسارتشان
گذار قافله یک شب کنار دِیْر افتاد
شبی که عاقبت آن اتفاقِ خیر افتاد
حَرامیان، همه شُربِ مُدام میکردند
به نام فتح و ظفر، می به جام میکردند
اگرچه شب، شبِ سنگین و تلخ و تاری بود
سَرِ مقدّسِ خورشید، در کناری بود
سری که جلوهٔ «والشّمس» بود در رویش
سری که معنی «واللّیل» بود گیسویش
سری، که با نَفَس قدسیان مصاحب بود
کنار سایهٔ دیوارِ «دِیْر راهب» بود
سری، که از همهٔ کائنات، دل میبرد
شعاع نوری از آن سر، به چشم راهب خورد
سکوت بود و سیاهی و نیمهٔ شب بود
صدای روشنِ تسبیح و ذکر یا رب بود
صدای بال زدن، از فرشته میآمد
به خطّ نور ز بالا نوشته میآمد
شگفتمنظرهای دید، دیده چون وا کرد
برون ز دِیْر شد و زیر لب، خدایا کرد
میان راه نگهبان بر او چو راه گرفت
از او نشانیِ فرماندهٔ سپاه گرفت
رسید و گفت مرا در دل آرزویی هست
اگر تو را، ز محبّت نشان و بویی هست
دلم به عشقِ جمالی جمیل، پابند است
دلم به جلوهٔ خورشید، آرزومند است
یک امشبی، «سَرِ خورشید» را به من بدهید
به من، اجازهٔ از خود رها شدن بدهید
دلم هواییِ دیدارِ این سَرِ پاک است
سری، که شاهد او، آسمان و افلاک است
بگو که این سر دور از بدن ز پیکر کیست؟
سرِ بریدهٔ یحیی که نیست، پس سَرِ کیست؟
جواب داد که این سر، سریست شهرآشوب
به خون نشستهتر از آفتاب وقت غروب
سر کسیست، که شوریده بر امیر، ای مرد!
خیالِ دولتْ پرورده در ضمیر، ای مرد!
تو بر زیارتِ این سر، اگر نظر داری
بیار، آنچه پساندازِ سیم و زر داری
جواب داد که این زر، در آستین من است
بده امانت ما را، که عشق، دین من است
به چشمِ همچو تویی، گرچه سیم و زر عشق است
هزار سکهٔ زر، نذرِ یک نظر عشق است
بگو: که صاحب این سر، چه نام داشته است؟
چقدر نزد شما، احترام داشته است؟
جواب داد که این سر، که آفتاب جَلیست
گلاب گلشن «زهرا» و یادگار «علی»ست
سَرِ بریدهٔ فرزند حیدر است، این سر
سَرِ حسین، عزیز پیمبر است، این سر...
گرفت و گفت خدا بشکند، دهان تو را
خدای زیر و زبر میکند جهان تو را
به دِیْر رفت و به همراه خود، گلاب آورد
ز اشک دیدهٔ خود، یک دو چشمه آب آورد
غبار راه از آیینه پاک کرد و نشست
کشیده آه ز دل، سینه چاک کرد و نشست
سری، که نور خدا داشت، در حریر گرفت
فضای دِیْر از او، عطر دلپذیر گرفت...
دوباره صحبت موسی و طور، گل میکرد
درخت طیّبهٔ عشق و نور، گل میکرد
خطاب کرد به آن سر: که ای جلال خدا!
اسیر مهر تو شد، دل جدا و دیده جدا
جلال و قدر تو را، حضرت مسیح نداشت
کلیم، چون تو بیانی چنین فصیح نداشت
چو گل جدا ز چمن با کدام دشنه شدی؟
برای دیدن جانان، چقدر تشنه شدی؟
هزار حیف، که در کربلا نبودم من
رکابدار سپاهِ شما، نبودم من
ز پیشگاه جلال تو، عذرخواهم من
تو خود پناه جهانی و بیپناهم من
به احترام تو، «اسلام» را پذیرفتم
رها ز ننگ شدم، نام را پذیرفتم
دلم در این دلِ شب، روشن است همچون ماه
به نورِ «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَ الله»
فدایِ خونجگریهای جَدِّ اطهر تو
فدای مکتب پاک و شهیدپرور تو
«شهادتینِ» مرا، بهترین گواه تویی
که چلچراغ هدایت، دلیل راه تویی...
من حقیر کجا و صحابی تو کجا؟
شکسته بال و پرم، همرکابی تو کجا؟
نه حُسن سابقه دارم نه مثل ایشانم
فقط، ز دربدریهای تو، پریشانم
به استغاثه سرِ راهت آمدم، رحمی
«فقیر و خسته به درگاهت آمدم، رحمی»
بگیر دست مرا، ای بزرگوار عزیز
«که جز ولای توأم نیست هیچ دستآویز»...
نگاه مِهر تو شد، مُهرِ کارنامهٔ من
گلاب ریخت غمت در بهارنامهٔ من
من از تمامی عمر امشبم تبرّک شد
ز فیض بوسه به رویت، لبم تبرّک شد
«شفق» اگرچه رثای تو از دل و جان گفت
حکایت از سر و سامان عشق «عُمّان» گفت
شاعر/ محمدجواد غفورزاده
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
سهم کبوتران حرم، از حرامیان
بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود
در سوگ خیمههای عطش، زار میگریست
مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود
زخمی که تا همیشه به نای رباب بود
از شور نینوایی یک گاهواره بود
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
::
از کوچههای شبزدهٔ کوفه میگذشت
پیکی روان به جانب دارالاماره بود
از دشت لالهپوش خبرهای تازه داشت
مردی که نعل مرکب او خوننگاره بود
فریاد زد: امیر! در آن گرمگاه خون
آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود
خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمهها،
در معرض هجوم هزاران سواره بود
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود
::
روزی که رفت این خبر شوم تا به شام
چشم فرشتههای خدا پرستاره بود
بانگ اذان بلند نمیشد ز مأذنی
آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود
با ضربهای که حادثه بر طبل مینواخت
فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود
راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب
میدان پایکوبی هر بادهخواره بود
یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند
گویی که در تدارک عیشی هماره بود!
تعداد زخم گرچه ز هفتاد میگذشت
اما شمار زخم زبان بیشماره بود...
شاعر/ محمدعلی مجاهدی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو
من به تو دوختهام دیده، تو بر من، از نی
یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو
اُسرا با من و رأس شهدا با تو به نی
چشم تاریخ ندیدهست سپاه من و تو
روی تو ماه من و ماهِ تو عباس امّا
ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو
آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من، تا دانند
که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو
هر دو نَستوه چو کوهیم برِ سیل امّا
عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو...
«مدّعی خواست که از بیخ کند ریشهٔ ما»
بیخبر زآن که غروب است پگاه من و تو
شاعر/ علی انسانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
هلال و ظهر و سرِ نیزه و تلاوت قرآن
مصیبتیست که ما دیدهایم و کس نشنیده
روا نبود که از هم جدا شویم من و تو
چرا سر تو ز من زودتر به کوفه رسیده؟
دو روز پیش، جبین تو را به سنگ شکستند
چرا ز صورتت امروز خون تازه چکیده؟...
کنار محمل، دستم نمیرسد به سر نی
مرا ببخش که قدّم ز بار غصه خمیده
به نیزهدار بگو چند گام پیشتر آید
که چند بوسه بگیرم از این گلوی بریده
شاعر/ غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مناجات_امام_حسین علیه السلام
🔺دوبیتی پیاده روی اربعین
کبوتر میشوم تا آستانت
پرستویم به شوق آسمانت
سفر کردم من از دلبستگیها
که باشم خاک راه کاروانت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره اشک و روضه، شور و هیأت
هوای پر زدن، شوق زیارت
اگر تا کربلا رفتی دل من
مشو راضی به کمتر از شهادت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نگاهی کن به چشم بیقرارم
که بارانیتر از ابر بهارم
فقط یک آرزو در سینه مانده
هوای دیدن ششگوشه دارم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه بارانی دو چشم آسمان است
چه طوفانی دل این کاروان است
کنار قبر سالار شهیدان
همه جمعند و زینب روضهخوان است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺دوبیتی ایام اربعین
دلِ خون، حالِ خسته، اشکِ جاری
غریبی، بیپناهی، بیقراری
اسارت، آهِ غربت، روی نیلی
چهل روز و هزاران یادگاری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مرثیه_حضرت_سکینه سلام الله علیها
🔺دوبیتی ایام اربعین
نگاه ابری اش دارد زمینه
شده دلتنگ مهتاب مدینه
پس از یک اربعین، سر باز کرده
کنار علقمه بغض سکینه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺دوبیتی ایام اربعین
نوای ناله و غمها رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه...
شاعر/ یوسف رحیمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها کردم
گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم
ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم
به یادم مانده آن روزی که میجستم تو را اما
تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها کردم
تو را ای آشنایِ دل اگر نشناختم آن روز
مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم
تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم اما
برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم
بهسان شمع، آبم کرد بانگ آبآب تو
اگرچه تشنه بودم چشمههای چشم وا کردم
میان خیمههای سوخته همچون دلم آن شب
نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم
شکسته جای مُهرت را، ز بیمهری به نی دیدم
شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم
ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل
سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی کردم
شاعر/ علی انسانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
ز نینوای تو رفتم چو نی، نوا کردم
چنان که بادیهها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم
ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه نالهها کردم
طواف پیکر بیسر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بیتن به نیزهها کردم
نتیجه دادن خونت به عهدهٔ من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
به نیزه، خواندنِ قرآنِ تو رُبود دلم
اگرچه سوختم از غم ولی صفا کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم...
شاعر/ سیدرضا مؤید
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
ما را که غیر داغ غمت بر جبین نبود
نگذشت لحظهای که دل ما غمین نبود
هرچند آسمان به صبوری چو ما ندید
ما را غمی نبود که اندر کمین نبود
راهی اگر نداشت به آزادی و امید
رنج اسارت، این همه شورآفرین نبود
ای آفتابِ محمل زینب! کسی چو من
از خرمن زیارت تو خوشهچین نبود
تقدیر با سر تو مرا همسفر نبود
در این سفر، مقدّر من غیر از این نبود
گر از نگاه گرم تو آتش نمیگرفت
در شام و کوفه، خطبهٔ من آتشین نبود
در حیرتم که بیتو چرا زندهام هنوز
عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود
ده روزهٔ فراق تو عمری به ما گذشت
یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود
شاعر/ محمدجواد غفورزاده
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
آنچه از من خواستی با کاروان آوردهام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آوردهام
از در و دیوار عالم فتنه میبارید و من
بیپناهان را بدین دارالامان آوردهام
اندر این ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدینجا با فغان آوردهام
تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آوردهام
قصهٔ ویرانه شام ار نپرسی خوشتر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آوردهام
دیده بودم تشنگی از دل قرارت برده بود
از برایت دامنی اشک روان آوردهام
تا به دشت نینوا بهرت عزاداری کنم
یک نیستان ناله و آه و فغان آوردهام
تا نثارت سازم و گردم بلاگردان تو
در کف خود از برایت نقد جان آوردهام
تا دل مهرآفرینت را نرنجانم ز درد
گوشهای از درد دل را بر زبان آوردهام
شاعر/ محمدعلی مجاهدی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔺ایام اسارت
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
برخیز تا رویم برادر، که خواهرت
تنها به سوی روضهٔ مادر، نمیرود
سوز گلوی خشک تو! اندر لب فرات
ما را زِ یاد تا لب کوثر نمیرود
تا گوشهٔ لحد شودم جا، ز خاطرم
کنج تنور خولی کافر نمیرود
بزم یزید و طشت زر و چوب خیزران
هرگز ز یاد زینب مضطر نمیرود...
شاعر/ جودی خراسانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
🗂 فهرست #اشعار_کانال، به شرح ذیل می باشد:
🔺راهنما/ برای استفاده از مطالب بیشتر و سهولت در جستجو حتماً از #هشتگ استفاده کنید. آنهایی که هشتگ ندارند، به زودی فعال می شوند.
📜 اشعار پیامبر و امامان:
#مدح_حضرت_محمد (ص)
#مدح_مرثیه_حضرت_محمد (ص)
#مرثیه_حضرت_محمد (ص)
#مدح_امیرالمؤمنین (ع)
#مدح_مرثیه_امیرالمؤمنین (ع)
#مرثیه_امیرالمؤمنین (ع)
#مدح_امام_حسن_مجتبی (ع)
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی (ع)
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی (ع)
#مدح_امام_حسین (ع)
#مدح_مرثیه_امام_حسین (ع)
#مرثیه_امام_حسین (ع)
#مناجات_امام_حسین (ع)
#مدح_امام_سجاد (ع)
#مدح_مرثیه_امام_سجاد (ع)
#مرثیه_امام_سجاد (ع)
#مدح_امام_باقر (ع)
#مدح_مرثیه_امام_باقر (ع)
#مرثیه_امام_باقر (ع)
#مدح_امام_صادق (ع)
#مدح_مرثیه_امام_صادق (ع)
#مرثیه_امام_صادق (ع)
#مدح_امام_کاظم (ع)
#مدح_مرثیه_امام_کاظم (ع)
#مرثیه_امام_کاظم (ع)
#مدح_امام_رضا (ع)
#مدح_مرثیه_امام_رضا (ع)
#مرثیه_امام_رضا (ع)
#مناجات_امام_رضا (ع)
#مدح_امام_جواد (ع)
#مدح_مرثیه_امام_جواد (ع)
#مرثیه_امام_جواد (ع)
#مدح_امام_هادی (ع)
#مدح_مرثیه_امام_هادی (ع)
مرثیه_امام_هادی (ع)
#مدح_امام_حسن_عسکری (ع)
#مدح_مرثیه_امام_حسن_عسکری (ع)
#مرثیه_امام_حسن_عسکری (ع)
#مدح_امام_زمان (عج)
#مناجات_امام_زمان (عج)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜 اشعار بانوان اهل بیت:
#مدح_حضرت_خدیجه (س)
#ازدواج_حضرت_محمد_حضرت_خدیجه (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_خدیجه (س)
#مرثیه_حضرت_خدیجه (س)
#مدح_حضرت_زهرا (س)
#ازدواج_امیرالمؤمنین_حضرت_زهرا (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا (س)
#مرثیه_حضرت_زهرا (س)
#مدح_مرثیه_حضرت_ام_البنین (س)
#مرثیه_حضرت_ام_البنین (س)
#مدح_حضرت_زینب (س)
#مدح_مرثيه_حضرت_زينب (س)
#مرثیه_حضرت_زینب (س)
#مدح_مرثيه_حضرت_رقیه (س)
#مرثیه_حضرت_رقیه (س)
#مدح_مرثیه_حضرت_ام_کلثوم (س)
مرثیه_حضرت_ام_کلثوم (س)
مدح_مرثيه_حضرت_رباب (س)
مرثیه_حضرت_رباب (س)
#مدح_مرثيه_حضرت_سکینه (س)
#مرثیه_حضرت_سکینه (س)
#مدح_حضرت_معصومه (س)
#مدح_مرثیه_حضرت_معصومه (س)
#مرثیه_حضرت_معصومه (س)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜 اشعار شهیدان کربلا:
#مدح_مرثیه_حضرت_مسلم (ع)
#مرثیه_حضرت_مسلم (ع)
#مدح_مرثيه_فرزندان_حضرت_زينب (ع)
مرثيه_فرزندان_حضرت_زينب (ع)
#مدح_اصحاب_امام_حسین (ع)
#مدح_مرثیه_اصحاب_امام_حسین (ع)
مرثیه_اصحاب_امام_حسین (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_عبدالله (ع)
مرثیه_حضرت_عبدالله (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_قاسم (ع)
#مرثیه_حضرت_قاسم (ع)
مدح_حضرت_علی_اصغر (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر (ع)
#مدح_حضرت_علی_اکبر (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر (ع)
#مدح_حضرت_عباس (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_عباس (ع)
#مرثیه_حضرت_عباس (ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜 اشعار خاندان اهل بیت:
#مدح_مرثیه_حضرت_حمزه (ع)
مرثیه_حضرت_حمزه (ع)
مرثیه_حضرت_محسن (ع)
#مدح_حضرت_عبدالعظیم (ع)
#مدح_مرثیه_حضرت_عبدالعظیم (ع)
مرثیه_حضرت_عبدالعظیم (ع)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📜 اشعار متفرقه:
#مقاومت_اسلامی
#وحدت_اسلامی
#اشعار_کاربردی
#اشعار_متفرقه
#اشعار_پندیات
عروسی_مذهبی
#مجلس_ترحیم
#عید_فطر
عید_مبعث
#عید_غدیر
عید_قربان
روز_عرفه
#روز_مباهله
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
📜🎵 اشعار و سبکهایی که هشتگ مشترک دارند:
#مناجات_با_خدا [هم شعر و هم سبک]
#تخریب_قبور_بقیع [هم شعر و هم سبک]
#میثاق_با_امام_شهدا [هم شعر و هم سبک]
#استکبار_ستیزی [هم شعر و هم سبک]
#ورودیه_کاروان_امام_حسین (ع) [هم شعر و هم سبک]
🌀 #فهرست_کانال به مرور کامل می شود.
⚠️فعلاً هشتگ های فعال موجود هستن.
فهرست سبکها و فیش ها در ادامه 👇
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله عليها
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
هفتاد و دو ستاره، افتاده بود بر خاک
خورشید گریه میکرد، سوگ ستارهها را
دیدم زنی چنان موج، بیتاب، خطبه میخواند
از بس که تشنه بودم، نوشیدم آن صدا را
میگفت: ما و شِکوه؟ ما کاشفان شُکریم!
زیباتر از همیشه دیدیم ماجرا را
ما اهلبیتِ نوریم، اهل کِسای تطهیر
ای قوم کور! هرگز نشناختید ما را
با ما وفا نکردید، ای دوستانِ دشمن!
کو آنهمه مروّت! کو آن همه مدارا
ما غیرتیتباریم، تعبیر ذوالفقاریم
در دستِ روشنِ ما، موم است سنگ خارا
ما را شهید میخواست، «سرِّ قَدَر» وگرنه
تغییر میتوان داد، با دستِ ما «قضا» را
صبری جمیل با ماست، صبری صبور و شیرین
ما درد میپسندیم، هرکس اگر دوا را
از آنِ ماست فردا، فتح الفتوحِ خلقت
فردا که رازِ پنهان، خواهد شد آشکارا
در خواب دیدم آن شب، در کربلاست کعبه
در خواب دیدم آن شب، در کربلا «منا» را
دیدم که زمزمِ خون، میجوشد از دلِ خاک
در خواب دیدم آن شب، هم «مروه» هم «صفا» را
قرآنِ شرحهشرحه، بر روی نیزه دیدم
گم کرده بودم آنجا، از بُهت، دست و پا را
با گریههای طفلی گریان پریدم از خواب
تا صبح گشتم آن شب، یکیک خرابهها را
شاعر/ مرتضی امیریاسفندقه
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله عليها
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
چشم بلا کشیدۀ من خونجگر شدهست
از باغ سرخ آینهها، آه چیدهام
ققنوسهای عاطفه را در فراق تو
از شعله شعلههای دلم آفریدهام
از لحظهای که رفتی و دیگر ندیدمت
من کشتۀ وداع تو هستم، شهیدهام
گودال زخم جان به لبم کرد روی تل
بیتابم از فراز و نشیبی که دیدهام...
«بزمی به پا کنید خوارج رسیدهاند»
از این قبیل زخمزبانها شنیدهام
کوهم که ایستادهام و خم نمیشوم
شمشیر زخمخورده ولی آبدیدهام
با آرزوی صبحِ نگاهت، بهشت من!
هر چه مصیبت است به جانم خریدهام
شاعر/ سیدمسیح شاهچراغی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله عليها
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
چه بغضها که گلوی تو را فشرد ولی
صدای گریۀ تو لحظهای شنیده نشد
دلی نبود که همرزم تیغها نشود
گلی نماند که با دست زخم چیده نشد...
به استواری لحن تو در حماسه قسم!
به قامتت که دمی زیر غم خمیده نشد،
قسم به صبر! به داغی که تازه است هنوز
دلی صبورتر از زینب آفریده نشد
شاعر/ مهدیه اکبری
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مناجات_با_خدا
#مرثیه_حضرت_زینب سلام الله علیها
دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم
ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم
به صد امید به سوی تو روی آوردم
به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم
شدم ذلیل گناهم, خودم پشیمانم
ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم
گرفت دست مرا دست مهربانی تو
به دستگیری تو یا مجیر برگشتم
عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده
به حرمت لب مثل کویر… برگشتم
به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود:
ببین برادر زینب که پیر برگشتم
به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین
به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم
ولی برادر زینب همینکه فهمیدم
کفن شده است تنت با حصیر… برگشتم
شاعر/ وحید محمدی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |