eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
316 عکس
163 ویدیو
2 فایل
🔺 اینجا مطالب و محتواهایی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🗂 فهرست ، به شرح ذیل می باشد: 🔺راهنما/ برای استفاده از مطالب بیشتر و سهولت در جستجو حتماً از استفاده کنید. آنهایی که هشتگ ندارند، به زودی فعال می شوند. 📜 اشعار پیامبر و امامان: (ص) (ص) (ص) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) مرثیه_امام_هادی (ع) (ع) (ع) (ع) (عج) (عج) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار بانوان اهل بیت: (س) (ع) (س) (س) (س) (ع) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) مرثیه_حضرت_ام_کلثوم (س) مدح_مرثيه_حضرت_رباب (س) مرثیه_حضرت_رباب (س) (س) (س) (س) (س) (س) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار شهیدان کربلا: (ع) (ع) (ع) مرثيه_فرزندان_حضرت_زينب (ع) (ع) (ع) مرثیه_اصحاب_امام_حسین (ع) (ع) مرثیه_حضرت_عبدالله (ع) (ع) (ع) مدح_حضرت_علی_اصغر (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار خاندان اهل بیت: (ع) مرثیه_حضرت_حمزه (ع) مرثیه_حضرت_محسن (ع) (ع) (ع) مرثیه_حضرت_عبدالعظیم (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار متفرقه: عروسی_مذهبی عید_مبعث عید_قربان روز_عرفه ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 📜🎵 اشعار و سبکهایی که هشتگ مشترک دارند: [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] (ع) [هم شعر و هم سبک] 🌀 به مرور کامل می شود. ⚠️فعلاً هشتگ های فعال موجود هستن. فهرست سبکها و فیش ها در ادامه 👇
علیه السلام به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یکدم صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل که کشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را بیا و این دم آخر به من ده قطرۀ آبی که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام قدمش ناگهان شتاب گرفت طرفش رفت و ظرف آب گرفت آب را بر روی زمین تا ریخت در همان لحظه قلب زهرا ریخت روضه کوتاه نکته سر بسته حجره تاریک حجره در بسته جگری رفته رفته سم می خورد قصۀ تازه ای رقم می خورد عرش را ناله ای تکان می داد تشنه ای روی خاک جان می داد زهر بی تاب کردش از داخل سوخت تا آب کردش از داخل مثل اکبر شده ولی بهتر ظاهر جسمش از علی بهتر این جوان آن جوان تفاوت داشت زخم زهر و سنان تفاوت داشت این جوان پیکرش که سالم بود جگرش نه سرش که سالم بود موقع دفن لااقل سر داشت بدنش می شد از زمین برداشت به تنش پای نیزه باز نشد در نهایت عبا نیاز نشد بگذرم؟ نگذرم؟ نمی دانم وسط چند روضه حیرانم تا بفهمم گریز آخر را می روم بیت های دیگر را تشنه در آفتاب بنویسم از زبان رباب بنویسم آدم تشنه تار می بیند همه جا را بخار می بیند بدتر اینکه غبار هم باشد یک بیابان سوار هم باشد تازه حالا حساب کن دورش چند تا نیزه دار هم باشد در میان هجوم نامردان خواهری بی قرار هم باشد و ببیند که تیر با لبخند باز کرده هزار و نهصد و چند... شاعر/ علی زمانیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام لب تشنه بود، تشنه ی یک جرعه آب بود مردی که درد های دلش بی حساب بود پا می کشید گوشه ی حجره به روی خاک پروانه وار غرق تب و التهاب بود از بسکه شعله ور شده بود آتش دلش حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود در ازدحام و هلهله ی نا نجیب ها فریاد استغاثه ی او بی جواب بود یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد هر چند آب دادن تشنه ثواب بود آخر شبیه جد غریبش شهید شد آری دعای خسته دلان مستجاب بود غربت برای آل علی تازگی نداشت در آن دیار کشتن مظلوم باب بود اما فدای بی کفن دشت کربلا آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود هم نعل تازه بر بدنش ردّ پا گذاشت هم داغدیده ی شرر آفتاب بود شاعر/ یوسف رحیمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام مرهم حریف زخم زبان‌ها نمی‌شود اصلاً جگر که سوخت مداوا نمی‌شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه‌هات هیچ مدارا نمی‌شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی‌شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مَپیچ با دست و پا زدن گره‌ات وا نمی‌شود گیسو مکش به خاک؛ دلی زیر و رو شود در این اتاق عاطفه پیدا نمی‌شود با ضرب دست و پا زدنت طشت می‌زنند جز هلهله جواب مهیا نمی‌شود با غربتی که هست تو غارت نمی‌شوی نیزه به جای جای تنت جا نمی‌شود خوبیِ پشت‌بام همین است ای غریب! پای کسی به سینه تو وا نمی‌شود شاعر/ علی اکبر لطیفیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام میان حجره چنان ناله از جفا می‌زد که سوز ناله‌اش آتش به ماسوا می‌زد به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت و لیک داد، ز بیداد آشنا می‌زد شرار زهر ز یک‌سو، لهیب غم یک‌سوی به جان و پیکرش آتش، جدا جدا می‌زد... صدای نالۀ وِی هی ضعیف‌تر می‌شد که پیک مرگ بر او از جنان صلا می‌زد برون حجره همه پای‌کوب و دست‌افشان درون حجره یکی بود و دست و پا می‌زد ستاده بود و جواد الائمّه جان می‌داد از او بپرس که زخم زبان چرا می‌زد شاعر/ علی انسانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی سایه‌سار خلقی اما پیکرت در آفتاب... سرپناه عالمی و بی‌پناه عالمی در مقاماتت از اسماعیل هم بالاتری تشنه‌ای اما نداری غیر اشکت زمزمی خط به خط روضه‌ها در بیت بیت نوحه‌ها گشتم و بالاتر از داغت ندیدم ماتمی گرچه دلخونی ولیکن شوق دیدار پدر بر تمام زخم‌هایت می‌گذارد مرهمی شاعر/ فاطمه معصومی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام افتاده بين حجره و آبش نمی دهند می گويد آب آب و جوابش نمی دهند اين قوم جاهلی که به دست امام خويش آب از برای کسب ثوابش نمی دهند حاجت به آبِ روی زمين ريختن نبود يک رو به قبله را که عذابش نمی دهند از بسکه کف زدند و شده هلهله به پا ماندم درون خانه عروسی است يا عزا در کودکی ای آنکه زدی مشت بر زمين حالا به جاش آمده زهرا بيا ببين تو از شنيده های غمش قد خميده ای اکنون ببين هرآنچه که قبلا شنيده ای در پشت درب بسته ی حجره نشسته است يك مادری كه خسته و پهلو شكسته است مادر تلاش كرد ولی درب بسته را دست شكسته اش نتوانست وا كند اين پشت در نشسته يا افتاده از نفس دستش بلند شد پسرش را دعا كند می گفت ای خدا نكند مثل كربلا اين بار هم كسی سری از تن جدا كند آمين فوج فوج كبوتر بلند شد تا سايه ای برای تنت دست و پا كند لب تشنه، دست وپا زده است مانده بی پناه اين حجره جلوه ايست ز گودال قتلگاه شاعر/ ناشناس با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود گره بی کسی تو به خدا وا نشود نیست یک خواهر غمدیده پرستار شما هیچ کس همقدم زینب کبری نشود به لب تشنه ی تو آب گوارا نرسید مقتلت گر چه به جانسوزی صحرا نشود پسر ضامن آهو، تو جوانمرگ شدی مثل تو هیچ کسی وارث زهرا نشود جگر سوخته از زهر تو را طعنه زدند جگر سوخته با خنده مداوا نشود قدرت زهر چه بوده که ز پایت انداخت گفت با خنده دگر ابن رضا پا نشود جان فدای پسرت حضرت هادی که سه روز دید تشییع تن خسته مهیا نشود شاعر/ جواد حیدری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم پیوسته از لبم جان جای سخن برآید... از بی‌وفایی یار، این بود قسمت من من گریه‌کن بمیرم، او خنده‌زن برآید دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم ای مرگ همتی کن تا جان ز تن برآید امروز بین حجره، فردا کنار کوچه فریاد غربت من از این بدن برآید نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من هم ساختن به آتش، هم سوختن برآید از بس‌که رفتم از تاب، از بس‌که گشته‌ام آب فریاد آه آهم از پیرهن برآید جا دارد از غم من هنگام دفن این تن خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید... شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام شب‌نشینانِ فلک چشم ترش را دیدند همه‌شب راز و نیاز سحرش را دیدند تا خدا سیر و سفر داشت همه‌شب، وَز اشک غرق در لاله و گل رهگذرش را دیدند... هر زمان رو به خدا کرد در آن خلوت اُنس او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند... همه سیراب از این چشمۀ رحمت گشتند سائلان بخشش دُرّ و گهرش را دیدند... عمر او آینۀ عمر کم زهرا بود در جوانی همه شوق سفرش را دیدند دود آهش به فلک رفت از آن حجرۀ غم شعله‌های جگر شعله‌ورش را دیدند هرکه پروانۀ شمع غم او شد، هر شب عرشیان سوختن بال و پرش را دیدند... شاعر/ سیدهاشم وفایی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
علیه السلام آن روز کاظمین چو بازار شام شد دنیا برای بار نهم بی‌امام شد دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت آن‌قدر اشک ریخت که چشمش تمام شد جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام در بارش ملائکه خود، بار عام شد تا سایه‌بان شود به تن زهر دیده‌اش خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد... آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد آن روز ذوالفقار علی در نیام شد آتش نشست در جگر کربلایی‌اش یعنی به رسم خون خدا تشنه‌کام شد... شاعر/ عباس احمدی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |