eitaa logo
سوز و ساز | مجتبی حاجی پور
1.3هزار دنبال‌کننده
281 عکس
138 ویدیو
2 فایل
🔺 اینجا مطالب و محتواهایی رو از خودم و دیگران براتون به اشتراک میذارم. امیدوارم به دردتون بخوره. درخدمتم | @SoozosazAdmin
مشاهده در ایتا
دانلود
🗂 فهرست ، به شرح ذیل می باشد: 🔺راهنما/ برای استفاده از مطالب بیشتر و سهولت در جستجو حتماً از استفاده کنید. آنهایی که هشتگ ندارند، به زودی فعال می شوند. 📜 اشعار پیامبر و امامان: (ص) (ص) (ص) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) مرثیه_امام_هادی (ع) (ع) (ع) (ع) (عج) (عج) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار بانوان اهل بیت: (س) (ع) (س) (س) (س) (ع) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) (س) مرثیه_حضرت_ام_کلثوم (س) مدح_مرثيه_حضرت_رباب (س) مرثیه_حضرت_رباب (س) (س) (س) (س) (س) (س) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار شهیدان کربلا: (ع) (ع) (ع) مرثيه_فرزندان_حضرت_زينب (ع) (ع) (ع) مرثیه_اصحاب_امام_حسین (ع) (ع) مرثیه_حضرت_عبدالله (ع) (ع) (ع) مدح_حضرت_علی_اصغر (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار خاندان اهل بیت: (ع) مرثیه_حضرت_حمزه (ع) مرثیه_حضرت_محسن (ع) (ع) (ع) مرثیه_حضرت_عبدالعظیم (ع) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📜 اشعار متفرقه: عروسی_مذهبی عید_مبعث عید_قربان روز_عرفه ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 📜🎵 اشعار و سبکهایی که هشتگ مشترک دارند: [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] [هم شعر و هم سبک] (ع) [هم شعر و هم سبک] 🌀 به مرور کامل می شود. ⚠️فعلاً هشتگ های فعال موجود هستن. فهرست سبکها و فیش ها در ادامه 👇
سلام الله علیها 🔺شعر انقلابی و عدالتخواهانه در مورد اتفاقات اخیر خیمه برپا مکن به دشت سکوت با دلِ همچو لاله شو راهی مثل بلبل ترانه‌ ای سر کن در تمنایِ باغِ آگاهی جامه از تار و پودِ عبرت‌ پوش که جهان دام غفلت رنگ است دلِ چون شیشه را نگهبان باش دامن ظلم شب پر از سنگ است تا بگوید زمانه گاهی از بیم چاله، به چاه می‌ افتد گاه تاریخ در تب غفلت پی بیراهه راه می‌ افتد گاه یک لحظه سهل انگاری خود شروع هزار و یک سختی ست گاه یک انتخاب از سر جهل باعث هشت سال بدبختی ست گاه صد نسخه میدهند اما نسخه ها هیچ یک موثر نیست گاه تدبیر، عین تزویر است چون اساسش هوالمدبر نیست حاصل گوشه گیری مردان میشود سلطۀ مُخَنس ها وای اگر یاری علی نکنیم کار افتد به دست اشعث ها انقلاب آن حقیقت ناب است که فراتر زِ فهم دولت هاست دولت آخر تمام خواهد شد ولی این انقلاب پابرجاست عمرِ دولت چهار سالِ تمام انقلاب، عمر نوح را دارد میشود چون زمینه سازِ ظهور تازه فتحُ الفتوح ها دارد انقلاب آن حقیقتِ ناب است که ندارد در این زمانه شبیه باغِ سبزی که جرعه مینوشد دائم از چشمۀ ولی فقیه آنکه از صولتش به هول و هراس جبهۀ ظلم و جور و خودکامی ست قدرتِ فوقِ هر اَبَر قدرت قدرتِ انقلابِ اسلامی ست در حوادث وَلیِّ ما نه فقط چاره در آن زمینه خواهد کرد حفظ اصلِ نظام اگر باشد رهبر از خود هزینه خواهد کرد یکی از حرف هایِ او این است ای جوانمردهایِ تازه نفس به تلاشِ شماست بر سرکار دولتِ انقلابی آید و بس بعد از آن هم شکوه و شوکتِ ما همه از همتِ شهیدان است از دل آذر، برونسی، زین الدین از علمدار، کاوه، چمران است شب سرانجام رَخت بربندد صبحِ لبریزِ روشنا قطعی ست لحظه ای شک به سینه راه مده وعدۀ نصرتِ خدا قطعی ست روزگاری رسد که ظلم و ستم به فلسطین نمی شود تحمیل بیست سالی فقط زمان باقیست تا رسد روزِ مرگِ اسرائیل چون که ما پیروانِ زهراییم نسلِ زهرا همیشه پیروز است مثلِ روز است روشن این باور که علی آفتابِ هر روز است نان نخورد و نهاد نان هر شب سفرۀ خالیِ فقیران را با دعاهایِ مادرانۀ خود تربیت کرد نسلِ شیران را عملیات هایِ ما در جنگ شد موفق به رمزِ یا زهرا در شبِ حمله قلبِ رزمنده سخنی تازه داشت با زهرا هر شهید انتخابِ زهرا بود دم آخر به دامنش سر داشت که به جایی رسید اگر هرکس همه را از دعایِ مادر داشت همه را مادر آن شبِ آخر یک به یک تا سحر دعا کرده ست به گمانم که شیعه را حتی بین دیوار و در دعا کرده ست خسته بود از مدینه خسته نبود از دعاها برایِ هر فرزند گرچه شب هایِ آخرِ عمرش خون و خون آبه ها نیامد بند مادر از شعله ها رهایی یافت در و دیوارِ خانه باقی بود مادر از دردِ شانه راحت شد قصۀ تازیانه باقی بود... شاعر/ ناشناس با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها لاله ها پژمرد بلبل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ ، مثل باغبان تنها نبود یک مدینه دشمن و یک خانه بی فاطمه بانوی آن خانه کس بجز زینب کبری نبود روی سیلی خورده زهرا شهادت میدهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود نیست جایز خانه کفار را آتش ای مسلمانان مسلمان بود زهرا ، یا نبود ؟ ای جنایت کار ، ای بیدادگر ، رویت سیاه اجر و پاداش رسالت کشتن زهرا نبود مصطفی از تو مودت خواست تو سیلی زدی بی حیا سیلی زدن اجز ذوی القربی نبود ریخت دشمن بر سر زهرا ، ولایت را ببین بارها از پا فتاد و غافل از مولا نبود من نمی گویم چه شد گویند در چشم علی سیل دشمن بود پیدا فاطمه پیدا نبود شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺تقدیم به شهدای آتشنشان پلاسکو و دریادلان نفتکش سانچی که میان دود و آب و آتش و آوار، عاشقانه پر کشيدند دود بود و دود بود و دود بود گل میان آتش نمرود بود شعله می پیچید بر گرد بهار خون دل می خورد تیغ ذوالفقار یک طرف گلبرگ اما بی سپر یک طرف دیوار بود و میخ در میخ یاد صحبت جبریل بود شاهد هر رخصت جبریل بود قلب آهن را محبت نرم کرد میخ از چشمان زینب شرم کرد شعله تا از داغ غربت سرخ شد میخ کم کم از خجالت سرخ شد گفت با دَر رحم کن سویش مرو غنچه دارد، سوی پهلویش مرو حمله طوفان سوی دود شمع کرد هرچه قوت داشت دشمن جمع کرد روز، رنگ تیره ی شب را گرفت مجتبی چشمان زینب را گرفت پای لیلی چشم مجنون می گریست میخ بر سر می زد و خون می گریست جوی خون نه تا به مسجد رود بود دود بود ودود بود و دود بود شاعر / حسن لطفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها ببین می توانی بمانی بمان عزیزم تو خیلی جوانی بمان تو هم مثل من نیمه جانی بمان زمین گیر من، آسمانی، بمان «اگر می شود می توانی بمان» تو نیلوفرانه ترین یاس شهر وجود تو کانون احساس شهر دعا گوی هر قدر نشناس شهر نکش دست از دست دستاس شهر «نباشی، چه آبی چه نانی بمان» چه شد با علی همسفر ماندنت چه شد ماجرای سپر ماندنت چه شد پای حرف پدر ماندنت پس از غصه ی پشت دَر ماندنت «ندارد علی همزبانی بمان» برای علی بی تو بد میشود بدون تو غم بی عدد میشود نرو که غرورم لگد میشود و این سقف، سنگ لحد میشود «تو باید غمم را بدانی بمان» چرا اشک را آبرو میکنی چرا چادرت را رفو میکنی چرا استخوان در گلو میکنی چرا مرگ را آرزو میکنی «چه کم دارد این زندگانی بمان» شاعر/ حامد خاکی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها دیگر کسی نمی ‌زند از بیتِ ما دری از من غریب‌تر نتوان یافت مادری سلمان هم از عیادت من پا کشیده است ای مرگ، لااقل تو به زهرا بزن سری چون شمع، آب گشته ام از آتش فراق دیگر نمانده از من مظلومه پیکری ای کاش بهر یاری ما بود حمزه ای ای کاش یار شیر خدا بود جعفری جز من میان آن همه اولاد انبیا دنیا ستم نکرده به دخت پیمبری تا گشته است دور زمان، چشم روزگار مثل علی غریب ندیده است رهبری جز من به پیش دیده ی گریان همسرش نقش زمین نگشته در خانه همسری پهلویم از فشار شکست و نداشتم جز محسنم به پشت در خانه یاوری من دخت مهربانیم و روی صورتم مانده است جای سیلی دیو ستمگری «میثم!» هنوز داغ پدر بود بر دلم بگذاشتند بر جگرم داغ دیگری شاعر / غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد و ز مهر، کس تسلی آن خسته جان نداد! زهرا ندید محسن و گلچین روزگار گل چید و فیض دیدن بر باغبان داد! میخواست با پسر بدهد جان به پشت در اما چو بی کسی علی دید، جان نداد! در کوچه خواست تا که شود حامی علی دردا که تازیانه ی دشمن امان نداد! هر قهرمان کند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد! شاعر/ قاسم ملکی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها ای تکیه گاه شانه ی بی یاورم مرو ای بوسه گاه زخمی بال و پرم مرو بر زندگی ساده ی نه ساله رحم کن من التماس می کنمت، همسرم مرو روز مرا چو چادر خاکی سیه مکن ای قبله گاه نور بیا از حرم مرو دستم به دامنت، قسمم را قبول کن زهرا به حق اشک دو چشم ترم مرو خیبر شکن ببین که به زانو در آمده بی تو غریب می شوم، ای همسرم مرو باور نمی کنی که بدون تو بی کسم کی می شود جدایی تو باورم مرو سنگ صبور من، بروی بهر درد دل سر تا کمر به چاه فرو می برم مرو تَبت یَداه، آنکه ز ساقه تو را شکست یاس کبود من، گل نیلوفرم مرو زینب شبی لبش در گوشت نهاد و گفت کردم دعا که خوب شوی، مادرم مرو شاعر/ قاسم نعمتی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها اظهار درد دل به زبان آشنا نشد دل شد ز خون لبالب و این غنچه وا نشد آن جا از آن زمان که جدا از تنم شده است یک دم سر من از سر زانو جدا نشد با آن که دست دشمن دون بازویم شکست دیدی که دامن تو ز دستم رها نشد شرمنده ام، حمایت من بی نتیجه ماند دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد بسیار دیده اند که پیران خمیده اند اما یکی چو من به جوانی دو تا نشد از ما کسی سراغ ندارد غریب تر در این میانه درد ز پهلو جدا نشد شاعر / علی انسانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد مادرم او را گرفت و تازیانه پشت هم، هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد دست مادر آخرش واشد، نمی گویم چطور اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد من فقط میدانم آن روز و در آن کوچه، چه شد من فقط دیدم، چرا افتاد مادر، پا نشد حال و روزش فکر می کردم که بهتر می شود هر چه ماندم منتظر، فردا وفرداها... نشد هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود هر چه گشتم، گوشواره آخرش پیدا نشد من عصای پیری مادر شدم در کودکی پیر هجده ساله، جز با تکیه بر من، پا نشد آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند در جهان هرگز امیری این قدر تنها نشد پیش زینب بغض‌هایم در گلویم گیر کرد خواستم زاری کنم پیش حسین، اما نشد چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم سهم یتیمان تو از دنیا نشد خون نشد پاک آخرش از برگ لاله، هر چقدر ریخت بر دست علی آب روان، اسماء، نشد شاعر/ قاسم صرافان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله عليها غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علی مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه‌ای از سورۀ کوثر جدا افتاده بود گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه فاطمه نه بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله عليها نه چون پروانه ام کز سوز غم بال و پرم سوزد من آن شمعم که از شب تا سحر پا تا سرم سوزد همان بهتر نگردد هیچکس نزدیک این بستر که دائم هر کسی آید کنار بسترم سوزد گذارد دست خود بر سینۀ سوزان من زینب ولی من بیم آن دارم که دست دخترم سوزد نه بر محسن نه بر بازو نه بر سینه نه بر پهلو دل من بیشتر بر غصه های شوهرم سوزد مگیر ای رهبر مظلوم زانو در بغل دیگر که این دیدار طاقت سوز جان و پیکرم سوزد... چنان چیدند امت نارسیده میوه دل را که هر گه می کنم یادش ز غم برگ و برم سوزد شاعر/ علی انسانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله عليها آزار داده اند زِ بس در جوانی ام بیزار از جوانی و از زندگانی ام هر شب به یاد ماهِ رُخت تا سحرگهان هر اختری است شاهد اختر فشانی ام بر تیرهای کینه سپر گشت سینه ام آرم گواه پیش تو پشت کمانی ام یاری ز مرگ می طلبم، غربتم ببین امّت پس از تو کرد، عجب قدر دانی ام موی سپید و فصل جوانی خبر دهد کز هجر خود به روز سیه می کشانی ام دیوار می کند کمکم راه می روم دیگر مپرس از من و از ناتوانی ام سوزنده تر ز آتش غم، غربت علی است ای مرگ! مانده ام که ز غم ها رهانی ام شاعر/ علی انسانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها گل بر من و جوانى من گریه مى‌کند بلبل به هم ‌زبانى من گریه مى‌کند من پیر در بهار جوانی شدم که چرخ بر پیری و جوانی من گریه می‌کند از هر نفس که می‌کشم آید شمیم مرگ گویی به زندگانی من گریه می‌کند گر مرگ، روزی آید و مهمان من شود مهمان به میزبانی من گریه می‌کند پژمرده چون گلم که به هر گوشه بلبلی بر روی ارغوانی من گریه می‌کند نخل مدینه شاهد مظلومی من است بر قامت کمانی من گریه می‌کند من آشکار گریه نکردم ولی علی بر گریۀ نهانى من گریه مى‌کند از درد شانه، شانه نشد موى دخترم او هم به ناتوانى من گریه مى‌کند... شاعر/ محمد رستگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها 🔺بمناسبت شهادت حاج قاسم سلیمانی باز آرام و قرار از قلب مضطر می رود گوئیا هم سنگری دارد ز سنگر می رود باز هم از گلسِتان با صفای فاطمه پر شکسته تا خدا جمعی کبوتر می رود هر که قربش بیشتر، آری بلایش بیشتر هر که قربش بیشتر با پا نه، با سر می رود بهترین سر مشق ها را دارد اینجا نوکرش گاه به مقداد و گاهی هم به قنبر می رود از همین سینه زنی رزق شهادت را گرفت آن سبک بالی که حالا سوی دلبر می رود سوختن در مکتب مولا اساس نوکری ست نوکر این آستان قطعا به مادر می رود بار شیشه، آتش و پهلو و بازوی کبود این چنین زهرا به استمداد حیدر می رود ناله می زد: سوختم؛ فضه بیا، فضه بیا محسن شش ماهه ام از دست آخر می رود شاعر/ محمدجواد صادقی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz | .
سلام الله علیها با رفتنش تمامی غم ها به من رسید درد دو ماه فاطمه یکجا به من رسید اول قرار بود که باهم سفر کنیم رفتن به او رسید و تمنا به من رسید بی او شکست خورده ی تاریخ میشدم با فاطمه، ولایت عظمی به من رسید آخر نشد طبیب برایش بیاورم حسرت ز درد ام ابیها به من رسید او رو سپید شد که بلا را به جان خرید خجلت ز روی حضرت طاها به من رسید یادم نمی رود که چگونه تلاش کرد در زیر تازیانه ی اعدا به من رسید در طول زندگانی از خود گذشته اش یا به خدا و یا به نبی یا به من رسید هرچند آستین به دهان ناله می زدند اما صدای زینب کبری به من رسید تقسیم کار خانه به نفع علی نبود وای از دلم که شستن زهرا به من رسید از بس غریب بودم و بی کس به وقت دفن تسلیت از خدای تعالی به من رسید اهل مدینه راحت و آرام خفته اند بیداری همیشه ی شبها به من رسید نه اینکه دست خویش کشیدم به زخم او زخمش ز بسکه بود هویدا به من رسید شاعر/ جواد حيدری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
عجل الله فرجه الشریف سلام الله علیها 🔺شعر انقلابی و عدالتخواهانه در مورد اتفاقات اخیر جمعه ی دیگری رسید از راه باز با عشق بسته ام عهدی با تمام وجود می گویم السلام علیکَ یا مهدی پسر فاطمه نگاهی کن فاطمیه است و دل پر از غوغاست دلمان خون شد از ندیدن تو دلمان خوش به ذکر یا زهراست دوره ی آخر الزمان شده است فتنه ها باز قد عَلَم کرده است شمرها باز هم در این میدان دست عباس را قلم کرده است یابن الزهرا مقابل دشمن شیعه این بار هم مقاوم بود پرچم کربلای این جبهه همه جا دست حاج قاسم بود سرد و گرم چهل بهار و خزان درس آمادگی به ما داده است مرد میدان علم و ایمانیم لشکر حاج قاسم آماده است گام دوم شروع شد با خون حاج قاسم به شاهدان پیوست چقدر آشناست این قصه یک زمینی به آسمان پیوست دشمنان بی هوا زدن او را رفتنش نیز مثل فاطمه بود دست افتاده ی دلاور ما راوی روضه های علقمه بود تشنه ی انتقام بودیم و باز با داغ، امتحان دادیم با شهیدان آسمانیمان همه جا لحظه لحظه جان دادیم بین آغوش یک هواپیما هم وطن های ما شهید شدن ما که شرمنده ی شهیدانیم ولی آنها چه رو سپید شدن به خدا امتحان سختی بود وسط این همه پریشانی چه بگویم که در دل ما نیست داغشان کمتر از سلیمانی داغ اگر هست یادمان نرود نقشه‌ی جبهه‌ی مقابل چیست؟ خون هم‌ نوع ماست روی زمین خوب دقت کنیم قاتل کیست گیرم آن اشتباه رخ داده ما نباید که اشتباه کنیم ما نباید سپیدی حق را با ذغال عدو سیاه کنیم جبهه ی خشم را بکوب ولی جبهه بچه های خود را نه ریشه خصم را بِبُر اما شاخه ی زیر پایه ی خود را زلزله، سیل، جنگ، آبادی امنیت، اقتدار، آرامش هر کجا کار بر زمین مانده هم سپاه آمدست، هم ارتش گرچه غمگین داغ هم وطنیم گرچه این داغ، سخت و جان فرساست آتش جنگ را کِه روشن کرد بانی این جنایت امریکاست بوی بال فرشته می آید این نفسهای آخر دیو است سیلی محکمی زدیم اما هدف بعدمان تلاویوست سیلی آبدار آن شب بود تازه آغاز یک بسم الله انتقامی که گفته شد یعنی شرتان از زمین شود کوتاه راهتان جز فرار از اینجا نیست با سپاه علی در افتادید آی سگهای هار این دفعه گیر شیران حیدر افتادید خون فرمانده کار خود را کرد همه جای جهان پر از غوغاست کوری چشم دشمنان وطن روزهای زوال امریکاست روزگار افول شیطان است آخر قصه این نخواهد بود مطمئنیم شیعه خواهد دید این جهان را بدون آل سعود کور شد چشم دشمنان امروز انقلاب از همیشه پویا تر پرچمی که همیشه بالا بود می رود لحظه لحظه بالاتر سبز و سرخ و سفید یک رنگیم زیر یک پرچمیم، یک دستیم حرف قوم و نژاد و مذهب نیست ما به یک انقلاب دل بستیم عده ای از خواص همواره نان این انقلاب را خوردند در بزنگاه فتنه ها اما سر از اردوی کین در آوردند هم وطن، یاور علی برخیز لحظه ی انتخاب را دریاب انقلابی بمان و با هر رأی جبهه ی انقلاب را دریاب حیف از این آسمان آبی که در پس ابر آفتابی نیست زخم‌ها خورده‌ایم پی در پی از مدیری که انقلابی نیست ما علیه فساد جنگیدیم باید این نکته را به یاد آورد انقلاب امام سالم بود انتخاب غلط فساد آورد با تمام فسادها اما مانده است انقلاب پاینده اندکی صبر، صبح نزدیک است بی گمان مال ماست آینده نکند باز یادمان برود همه در بیعت ولی هستیم قاتل دشمن است وحدت ما همه فرمانبر علی هستیم نهضتی که به ما رسید امروز از مدینه شروع شد، از دَر پشت دَر مادرم زمین افتاد تا بماند قیام پیغمبر فتنه گرها به صحنه آمده اند آی یاران مسیر گم نشود در دل هُرم آتشِ فتنه خنکای غدیر گم نشود فتنه از هر طرف هجوم آورد خانه هم باز در خطر افتاد شیعه هر بار بی تفاوت ماند آتش آمد به جان دَر افتاد گفتم از دَر، چه شد که چشمانم مثل ابر بهار می بارند شهدا روزی شهادت را از همین فاطمیه ها دارند غم از این بیشتر که جان رسول دلش از جور دشمن آزرده است دست حیدر طناب پیچ است و فاطمه پشت دَر زمین خورده است چه بویم که بغض سنگین است آنچه باید نمی شد، آخر شد غم از این بیشتر که در خانه رو بگیرد زن از محارم خود شاعر/ ناشناس اجرا شده توسط: سیدرضا نریمانی | نماز جمعه تهران با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها عجب به عهد رسول خدا وفا کردند فزون ز حد توان بر علی جفا کردند به جای لاله و گل بار هیزم آوردند شراره هدیه به ناموس کبریا کردند هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت که قصد سوختن خانة خدا کردند به جای مزد رسالت زدند فاطمه را نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان چگونه فاطمه را از علی جدا کردند چهار کودک معصوم در دل دشمن به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند علی ولی خدا را که جان احمد بود پی رضایت شیطان دون رها کردند خدا گواست قلم شرم می کند «میثم» از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند عجب به عهد رسول خدا وفا کردند فزون ز حد توان بر علی جفا کردند به جای لاله و گل بار هیزم آوردند شراره هدیه به ناموس کبریا کردند هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت که قصد سوختن خانة خدا کردند به جای مزد رسالت زدند فاطمه را نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان چگونه فاطمه را از علی جدا کردند چهار کودک معصوم در دل دشمن به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند علی ولی خدا را که جان احمد بود پی رضایت شیطان دون رها کردند خدا گواست قلم شرم می کند "میثم" از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها هجده بهار رفت زمین شرمسار توست این آخرین تبسم سرخ بهار توست آغوش خاك‌های زمین منزل تو نیست دست خدا برآمده در انتظارتوست ماه كبود روی نپوشانی از علی دریای تو همیشه دلش بی‌قرار توست باور نمی‌كنم كه تو دور از دل منی هرجا دلی شكست همان جا مزار توست بانوی آب‌های جهان آبروی ما از اشك تو،عبادت تو، اعتبار توست ... شاعر/ فاطمه نوری با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها بی ‌تو یافاطمه با محنت دنیا چه كنم؟ وای، با این‌همه غم، بی‌كس و تنها چه كنم... بی تو دنیاست مرا، هم‌چو كویری سوزان دور، از سایه‌ات ای شاخۀ طوبی چه كنم؟ آتش فتنه ز خاموشی تو روشن شد در چنین مهلكه، ای بضعۀ طاها چه كنم؟ من به دریای غمت كشتی طوفان‌زده‌ام پای بندم به تو و، غرق به دریا؛ چه كنم؟* در دل شب، ز یتیمان تو پنهان گریم گر صدایم شنود زینب كبری، چه كنم؟ گر محمد نِگرَد سینۀ مجروح تو را یا كند روی كبود تو تماشا، چه كنم؟ شاعر/ حبیب چایچیان با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها کاش حنانه ی من لب به سخن باز کند گره از کار من و بند کفن باز کند دست از جان خودم شستم و او را شستم ترسم این بود که این زخم دهن باز کند خاطرم هست پرش را سپرم کرد مگر ریسمان لااقل ازگردن من باز کند تازه دیدم وَرم بازوی او را اما کاش آغوش خودش را به حسن باز کند چون که صورت به کف پاش نهاده است حسین پلک زخمی شده را مطمئنا باز کند وای اگر باز بگوید که بُنی، ذبحوک روضه را با دم پر سوز و محن باز کند حرزی از بوسه به دور گلوی یوسف بست وای از گرگ که با چنگ زدن باز کند شاعر/ محسن حنیفی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها برگشا مهر خموشی از زبانت ای بقیع جای زهرا را بگو با زائرانت ای بقیع دیده گریان ما را بنگر و با ما بگو در کجا خوابیده آن آرام جانت ای بقیع لطف کن گم کرده ما را نشان ما بده بشکن این مهر خموشی از زبانت ای بقیع گر دهی بر من نشان از قبر زهرا تا ابد بر ندارم سر ز خاک آستانت ای بقیع گفت مولا راز این مطلب مگو با هیچکس خوب بیرون آمدی از امتحانت ای بقیع گر نداری اذن از مولا که سازی برملا لااقل با ما بگو از داستانت ای بقیع فاطمه با پهلوی بشکسته شد مهمان تو ده خبر ما را ز حال میهمانت ای بقیع شاعر/ سیدمحمد خسرو نژاد با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟ در این سه ماه، آب شدم، امتحان شدم با هر صدای سرفه ی تو نصف جان شدم با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند باید کمک کنم، کمرت درد می کند آیینه ی پراز ترکم، احتیاط کن فکری به حال و روز بدِ کائنات کن تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد ازدست تو، به آه شکایت بیاورم نگذاشتی طبیب برایت بیاورم با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم جارو نکش! که فاطمه جان درد می کشم دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم جارو نکش! که عطربهشت ست می بری روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری باغ بدون غنچه و گل دلنواز نیست ویرانه را به خانه تکانی نیاز نیست گیرم که گرد گیری امروز هم گذشت... فصل بهار آمد و این سوز هم گذشت... آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی زهرا به جای نان، غم ما را درست کن حلوای ختم شیرخدا را درست کن مبهوت و مات ماندم از این مِهر مادری دست شکسته جانب دستاس می بری جان ِعلی بگو که تو با این همه تبت شانه زدی چگونه به گیسوی زینبت شُستی تن حسین وحسن با کدام دست؟ آماده کرده ای تو کفن با کدام دست حرف از کفن شد و جگرت سوخت فاطمه ازتشنگی لب ِ پسرت سوخت فاطمه حرف ازکفن شد و کفنت ناله زد حسین خونابه های پیرهنت ناله زد حسین شاعر/ وحید قاسمی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها هزار بار شکستند رکن مولا را یکی نگفت چرا می‌زنید زهرا را همین که فاطمه‌اش بر روی زمین افتاد سیاه دید علی روی آسمان‌ها را کسی که شیعه بود مادرش بود زهرا خدا گواست که کشتند مادر ما را فراق فاطمه بر کشتن علی بس بود روا نبود ببندند دست مولا را هزار مرتبه نفرین بر آن ستم‌گستر که کشت حامی تنها امام تنها را برای مادر سادات گریه منع شده که بهر گریه گرفته‌است راه صحرا را علی چگونه ببیند بر آن رخ نیلی شرار تابش خورشید و سوز گرما را کنار سایۀ نخلی در آفتاب گریست شب از عناد بریدند نخل خرما را رواست عالمیان جان دهند از این غصه که جای پنجۀ دیو است روی حورا را قسم به سورۀ یاسین و هل‌اتی "میثم" که پیش چشم علی می‌زدند طاها را شاعر/ غلامرضا سازگار با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |
سلام الله علیها دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت سربند یازهرای محسن غرق خون بود سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت باید به یاران شهیدم می رسیدم خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت شب بود ... بعد از شام برگشتم به خانه دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت :: ما عشق را پشت در این خانه دیدیم زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت شاعر/ حسن بیاتانی با "سوز و ساز" همراه باشید: | https://eitaa.com/Soozosaz |