eitaa logo
گذشتۂ سـرخ؛آیندۂ سـبز
8 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
33 فایل
|یـٰارَبَّ الشّهَــــــدٰا| اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه ِالْحُسَیْن❤
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷تنها دختر چادری مدرسه🔹 یکی از همکلاسی‌های شهید نقل می‌کند: نخستین باری که طاهره را با چادر دیدم، تابستان سال 58 بود که ایام تعطیلات به منزل دایی‌اش (حجت‌الاسلام مظلوم) آمده بود، چند باری به کوچه آمد و با چادری که بر سر داشت، نمی‌توانست بازی کند ولی بازی بچه‌ها را مدیریت می‌کرد، اتفاقاً سال بعد در مدرسه، وقتی او را دیدم، با رفتاری محبت‌آمیز با هم برخورد می‌کردیم، البته چندان با هم صمیمی نشده بودیم، دیدارهای ما لحظه‌ای و موقتی بود. یک روز، دم ظهر بود، می‌خواستم وارد مدرسه بشوم، برای رفتن به مدرسه باید از کوچه پس کوچه‌ها رد می‌شدیم، هنگام ظهر، خلوت بود و من از این خلوتی، احساس ترس و نگرانی کردم، بیشتر نگرانی من تا رسیدن به پیچ‌های کوچه بود، از دور طاهره و ماریا حجازی را دیدم، طاهره برخلاف من و همه بچه ها که با لباس فرم به مدرسه می‌آمدیم، چادر بر سر داشت، احساس خوشحالی و حسی از اطمینان اطمینان به من دست داد، با دیدن او و ماریا ترسم برطرف شد، آن لحظه این سئوال در ذهنم ایجاد شد که معمولاً دانش‌آموزان دختر با لباس فرم و مانتو به مدرسه می‌روند و هیچ کدام چادر سر نمی‌کنند، پس چرا فقط طاهره چادری است؟! آن زمان، تصور این بود که چادر مال آدم‌های بزرگ سال و حداقل میان سال است و خانم‌های بالای 30 یا 40 سال باید چادر سر کنند. این فرهنگِ قبل از انقلاب بود و در ذهن ما رسوخ کرده بود، این در شرایطی بود که برخی از معلمان، به رسم قبل از انقلاب، حجاب اولیه نداشتند، چون هنوز معلم‌ها پاکسازی نشده بودند، این سئوال از سر کوچه تا داخل مدرسه فکرم را به خود مشغول کرد، چادر! مقنعه! اکنون که بیش از سی سال از شهادتش می گذرد، هنوز در این فکرم که چرا طاهره در آن فضا، تنها دختر چادری مدرسه بود. منبع :فارس نیوز 🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈 📚موضوع مرتبط: 🗓مناسبت مرتبط: زمان شهادت
بعد از شهادت محمد حسين، خواب ديدم يك نفر دارد روضه مي خواند. حسين را ديدم، بغلش كردم و زدم زير گريه. سرم را روي شانه اش گذاشتم و گفتم« حسين آقا رفتي و ما را تنها گذاشتي؟» سرم را روي شانه اش بلند كرد و گفت:«نگران نباش من با شما هستم. من با شما هستم.» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
🔹 تواضع فرمانده لشگر مقدس امام حسین(ع) رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می‌زدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصله‌ام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومده‌ای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» یهو بلند شد راست نشست. گفت «حسین خرازی؟ فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین؟» عطر شهدا همراه لحظه هایتان التماس دعا 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
داییش تلفن کرد گفت «حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همینطور نشستین؟ گفتم «نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچیک برداشته، پانسمان می کنه، می آد. گفت شما نمی خواد بیاین. خیلی هم سرحال بود. گفت «چی رو پانسمان کنه؟ دستش قطع شده...»
✍ جای شهید حمید سیاهکالی مرادی🌷 خالی که: اونقدر سینه میزد بهش گفتن کم خودتو اذیت کن می گفت:این سینه نمیسوزه موقع شهادت همه جاش ترکش بود جز سینش 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
💢یک بار هنگامی که بزرگوار حمید سیاهکالی مرادی حدود سه ساله👦 بود پای را دید گفت: پات اوخ شده 😢 💢با زبان بهش گفتم اوخ کرده یک اسلحه پلاستیکی🔫 داشت گفت: میخام برم صدامو آن موقع نفهمیدم که ازتمام وجودش تصمیم گرفته که باصدامهای زمان مبارزه کند👊 بعداز سالها ثابت کرد که با صدامها تا اخرین قطره خونش❣ راوی:از اقوام شهید 🌷 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
همسر شهید سیاهکالی: حمید وقتی نمیتونست بگه ❤دارم، میگفت "یادت باشه، یادت باشه" منم میخندیدم میگفتم "یادم هست، یادم هست" 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
شهید حسن عشوری 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
🌿🌿🌿🌿 هدیه انگشتری رهبری به خانواده شهید الله کرم 🌿🌿🌿🌿 با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند. همرزم هایش می گفتند در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشت. 📚موضوع مرتبط: 📆مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
خوشا به حال خیالی که در مانده و هر چه دارد از آن محل دارد @aarbaeenkarbala
خوشا به حال خیالی که در مانده و هر چه دارد از آن محل دارد