eitaa logo
داستان آمَنو
101 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
408 ویدیو
0 فایل
✓ داستان آمَنو ✓قصه وداستان ✓ اسمهای نیکو برای نوزاد ✓ مطالبی از گناهان کبیره ✓پرواز تا پروردگار ✓زیبایی های دین اسلام••• ∆ ارسال مطالب و داستانها به گروهها و کانال های دیگر مجاز است∆ شماره پیام برای نوشتن پیشنهادات و نظرات شما ۰۹۱۳۳۷۶۷۰۸۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 در يكى از سال ها بر اثر نيامدن باران ، شهر مكّه را بى آبى و خشك سالى فرا گرفته بود، آن چنان كه مردم سخت در مضيقه و تنگناى بى آبى قرار گرفته بودند. لذا بعضى از شخصيّت ها همانند: مالك بن دنيار، ثابت بنانى ، ايّوب سجستانى ، حبيب فارسى و... جهت نيايش و نياز به درگاه خداوند متعال وارد مسجدالحرام شده و كعبه الهى را طواف كردند؛ وليكن هر چه دعا و استغاثه كردند، نتيجه اى حاصل نشد و باران نيامد. در همين بين ، جوانى خوش سيما، غمگين و محزون وارد شد و پس از طواف و زيارت كعبه الهى نزديك آمد و سر به سجده الهى نهاد و چنين اظهار داشت : ((سَيِّدى بِحُبِّك لى إ لاّ سَقَيْتَهُمُ الْغَيْثَ)) ؛ اى مولا و سرورم ! تو را قسم مى دهم به آن محبّت و دوستى كه نسبت به من دارى ، اين مردم را از آب باران سيراب فرما. ناگهان ابرى پديدار شد و همانند دهانه مشگ ، باران بر اهل مكّه و بر آن جمعيّت فرو ريخت . ثابت بنانى گويد: به او گفتم : اى جوان ! از كجا دانستى كه خدايت تو را دوست دارد؟ فرمود: چنانچه خداوند كريم ، مرا دوست نمى داشت ، به زيارت خانه اش ‍ دعوتم نمى كرد؛ پس چون مرا به زيارت خود پذيرفته است ؛ دوستم مى دارد، و به همين جهت وقتى دعا كردم مستجاب شد. پس از آن ، جوان اشعارى را به اين مضمون سرود: هركه پروردگار متعال را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولى در عين حال خود را از ديگران بى نياز نداند، شقىّ و بيچاره است . بنده خدا به غير از تقوا و پرهيزكارى چه چيز ديگرى مى تواند برايش ‍ سودمند باشد؟ با اين كه مى داند تمامى عزّت ها و سعادتمندى ها و خوشبختى ها تنها براى افراد باتقوا و پرهيزكار خواهد بود. ثابت بنانى گويد: پس از آن از اهالى مكّه سؤ ال كردم كه اين جوان كيست ؟ گفتند: او علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب - يعنى امام سجّاد، زين العابدين - عليهم السّلام مى باشد.(1) 1- مستدرك الوسائل : ج 6، ص 209، ح 8، احتجاج طبرسى : ج 2، ص 149، ح 186. منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام سجاد علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 «بسم الله آمنت بالله و توکلت علی الله» ابوحمزه ثمالى: به در خانه على بن الحسين (امام سجاد عليه السلام) آمدم . هنگامى كه امام در حال خارج شدن از منزل بود ، فرمود: بسم الله آمنتُ بالله و توكلتُ علىَ الله سپس امام زين العابدين(ع) فرمود: به راستى بنده چون از منزلش خارج شود شيطان سرِ راهش آيد و هر گاه بسم اللَّه گويد آن دو فرشته (كه همراه اويند) گويند: كفايت شدى و هر گاه گويد آمنت باللَّه ؛ گويند: هدايت شدى و هر گاه گويد: تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ؛ گويند: محفوظ شدى ، و شيطانها از او دورى كنند و شياطين به يكديگر گويند: چه راهى است براى ما به كسى كه هدايت شده و كفايت شده و در حفظ الهى است . منبع:اصول كافى ج ‏6ص 219
علیه السلام میفرمایند: «و نَعُوذُ بِکَ مِن شَماتَةِ الاَعدَاء، وَ مِنَ الفَقرِ إِلی الأَکفَاء، وَ مِن مَعِیشَةٍ فِی شِدَّةٍ، و مَیتَةٍ عَلی غَیرِ عُدَّة» خدایا پناه می بریم به تو از شماتت و شاد شدن دشمنان و از نیازمندی به همانندان خودم و از زندگی در سختی، و از مردن بی توشه سفر.
علیه السلام می فرمایند: الَّلهُم خَفِّض لَهُما صَوتِی، و اَطِب لَهُما کَلامِی، و اَلِن لَهُما عَریکَتِی، و اعطِف عَلَیهِما قَلبی، و صِیِّرنِی بهِما رَفِیقاً، و عَلَیهِما شَفِیقاً»؛(35) بار خدایا در برابر پدر و مادرم صدایم را آهسته، و سخنم را خوشایند و اخلاقم را نرم نما، و دلم را بر آن ها مهربان کن، و من را به ایشان سازگار و بر آنان رحیم گردان.
علیه السلام می فرمایند: بار خدایا اگر پشیمانی به سوی تو توبه است پس من پشیمان ترین پشیمان هایم، و اگر بجا نیاوردن گناه تو، توبه و بازگشت (به سوی تو) است پس من نخستین توبه کنندگانم، و اگر درخواست آمرزش، سبب ریختن گناهان است پس من به درگاه تو از درخواست کنندگان آمرزشم.
هدایت شده از داستان آمَنو
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 «بسم الله آمنت بالله و توکلت علی الله» ابوحمزه ثمالى: به در خانه على بن الحسين (امام سجاد عليه السلام) آمدم . هنگامى كه امام در حال خارج شدن از منزل بود ، فرمود: بسم الله آمنتُ بالله و توكلتُ علىَ الله سپس امام زين العابدين(ع) فرمود: به راستى بنده چون از منزلش خارج شود شيطان سرِ راهش آيد و هر گاه بسم اللَّه گويد آن دو فرشته (كه همراه اويند) گويند: كفايت شدى و هر گاه گويد آمنت باللَّه ؛ گويند: هدايت شدى و هر گاه گويد: تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ؛ گويند: محفوظ شدى ، و شيطانها از او دورى كنند و شياطين به يكديگر گويند: چه راهى است براى ما به كسى كه هدايت شده و كفايت شده و در حفظ الهى است . منبع:اصول كافى ج ‏6ص 219
هدایت شده از داستان آمَنو
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 قافله ای از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همینكه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت كرد و بعد، از مدینه به مقصد مكه به راه افتاد. در بین راه مكه و مدینه، در یكی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد كه سیمای صالحین داشت و با چابكی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به كارها و حوائج اهل قافله بود. در لحظه ی اول او را شناخت. با كمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را كه مشغول خدمت و انجام كارهای شماست می شناسید . - نه، او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ی ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نكرده ایم كه برای ما كاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است كه در كارهای دیگران شركت كند و به آنها كمك بدهد. - معلوم است كه نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یك خادم به كارهای شما رسیدگی كند. - مگر این شخص كیست؟ - این، علی بن الحسین زین العابدین است. جمعیت، آشفته بپاخاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه كاری بود كه شما با ما كردید؟ ! ممكن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بكنیم و مرتكب گناهی بزرگ بشویم.»  امام: «من عمدا شما را كه مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب كردم، زیرا گاهی با كسانی كه مرا می شناسند مسافرت می كنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می كنند، نمی گذارند كه من عهده دار كار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب كنم كه مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می كنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم». [1] [1] . بحار ، جلد 11 (برگرفته از کتاب داستان راستان)
هدایت شده از داستان آمَنو
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 امام علىّ بن الحسين ، حضرت زين العابدين عليه السّلام بسيار به مادر خود احترام مى نمود و لحظه اى از خدمت به او و رعايت حقوقش دريغ نمى كرد. روزى عدّه اى از اصحاب به آن حضرت عرض كردند: ياابن رسول اللّه ! شما بيش از همه ما نسبت به مادرت نيكى و خدمت كرده اى و مى كنى ؛ ولى با اين حال ، يك بار نديده ايم كه با مادرت هم غذا شده باشى ؟ حضرت سجّاد عليه السّلام در جواب ، به اصحاب خويش فرمود: مى ترسم سر سفره اى كنار مادرم بنشينم و بخواهم لقمه اى را بردارم كه او ميل آن را داشته است كه بردارد، و به همين جهت سعى مى كنم كه با او هم غذا نباشم .(1) همچنين به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند: روزى عبّاد بصرى - كه يكى از سران صوفيّه و دراويش بود - در بين راه مكّه ، حضرت سجّاد امام زين العابدين عليه السّلام را ملاقات كرد و گفت : اى علىّ بن الحسين ! تو جهاد و مبارزه با دشمنان و مخالفان را رها كرده اى ، چون كه سخت و طاقت فرسا بود. و به سوى مكّه معظّمه جهت انجام مراسم حجّ حركت كرده اى چون كه ساده و آسان است ؟! و حال آن كه خداوند در قرآن گويد: به درستى كه خداوند از مؤ منين جان و اموالشان را در قبال بهشت خريدارى نموده است تا در راه خدا مقاتله و مبارزه نمايند و بِكُشند و يا كشته شوند ... و در آن جهاد، سعادت عظيم خواهد بود. امام سجّاد عليه السّلام - با كمال متانت و آرامش - فرمود: آيه قرآن را به طور كامل تا پايان آن ادامه بده و بخوان ؟ عبّاد بصرى خواند: توبه كنندگان عابد و شكرگزارانى كه دائم در ركوع و سجود هستند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نگهبان و نگه دارنده احكام و حدود الهى مى باشند امام سجّاد عليه السّلام فرمود: هر زمان چنين افرادى را با اين اوصاف و حالات يافتيم ، قيام و جهاد با آن ها در راه خدا براى نابودى دشمن ، همانا از حجّ و اعمال آن افضل خواهد بود.(2) 1-اعيان الشّيعة : ج 1، ص 634. 2- فروع كافى : ج 5، ص 22، ح 1. منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام سجاد علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
«بسم الله آمنت بالله و توکلت علی الله» ابوحمزه ثمالى: به در خانه على بن الحسين (امام سجاد عليه السلام) آمدم . هنگامى كه امام در حال خارج شدن از منزل بود ، فرمود: بسم الله آمنتُ بالله و توكلتُ علىَ الله سپس امام زين العابدين(ع) فرمود: به راستى بنده چون از منزلش خارج شود شيطان سرِ راهش آيد و هر گاه بسم اللَّه گويد آن دو فرشته (كه همراه اويند) گويند: كفايت شدى و هر گاه گويد آمنت باللَّه ؛ گويند: هدايت شدى و هر گاه گويد: تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ ؛ گويند: محفوظ شدى ، و شيطانها از او دورى كنند و شياطين به يكديگر گويند: چه راهى است براى ما به كسى كه هدايت شده و كفايت شده و در حفظ الهى است . منبع:اصول كافى ج ‏6ص 219
قافله ای از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همینكه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت كرد و بعد، از مدینه به مقصد مكه به راه افتاد. در بین راه مكه و مدینه، در یكی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد كه سیمای صالحین داشت و با چابكی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به كارها و حوائج اهل قافله بود. در لحظه ی اول او را شناخت. با كمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را كه مشغول خدمت و انجام كارهای شماست می شناسید . - نه، او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ی ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نكرده ایم كه برای ما كاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است كه در كارهای دیگران شركت كند و به آنها كمك بدهد. - معلوم است كه نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یك خادم به كارهای شما رسیدگی كند. - مگر این شخص كیست؟ - این، علی بن الحسین زین العابدین است. جمعیت، آشفته بپاخاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه كاری بود كه شما با ما كردید؟ ! ممكن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بكنیم و مرتكب گناهی بزرگ بشویم.»  امام: «من عمدا شما را كه مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب كردم، زیرا گاهی با كسانی كه مرا می شناسند مسافرت می كنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می كنند، نمی گذارند كه من عهده دار كار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب كنم كه مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می كنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم». [1] [1] . بحار ، جلد 11 (برگرفته از کتاب داستان راستان)
امام علىّ بن الحسين ، حضرت زين العابدين عليه السّلام بسيار به مادر خود احترام مى نمود و لحظه اى از خدمت به او و رعايت حقوقش دريغ نمى كرد. روزى عدّه اى از اصحاب به آن حضرت عرض كردند: ياابن رسول اللّه ! شما بيش از همه ما نسبت به مادرت نيكى و خدمت كرده اى و مى كنى ؛ ولى با اين حال ، يك بار نديده ايم كه با مادرت هم غذا شده باشى ؟ حضرت سجّاد عليه السّلام در جواب ، به اصحاب خويش فرمود: مى ترسم سر سفره اى كنار مادرم بنشينم و بخواهم لقمه اى را بردارم كه او ميل آن را داشته است كه بردارد، و به همين جهت سعى مى كنم كه با او هم غذا نباشم .(1)
همچنين به نقل از امام جعفر صادق عليه السّلام حكايت كرده اند: روزى عبّاد بصرى - كه يكى از سران صوفيّه و دراويش بود - در بين راه مكّه ، حضرت سجّاد امام زين العابدين عليه السّلام را ملاقات كرد و گفت : اى علىّ بن الحسين ! تو جهاد و مبارزه با دشمنان و مخالفان را رها كرده اى ، چون كه سخت و طاقت فرسا بود. و به سوى مكّه معظّمه جهت انجام مراسم حجّ حركت كرده اى چون كه ساده و آسان است ؟! و حال آن كه خداوند در قرآن گويد: به درستى كه خداوند از مؤ منين جان و اموالشان را در قبال بهشت خريدارى نموده است تا در راه خدا مقاتله و مبارزه نمايند و بِكُشند و يا كشته شوند ... و در آن جهاد، سعادت عظيم خواهد بود. امام سجّاد عليه السّلام - با كمال متانت و آرامش - فرمود: آيه قرآن را به طور كامل تا پايان آن ادامه بده و بخوان ؟ عبّاد بصرى خواند: توبه كنندگان عابد و شكرگزارانى كه دائم در ركوع و سجود هستند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نگهبان و نگه دارنده احكام و حدود الهى مى باشند امام سجّاد عليه السّلام فرمود: هر زمان چنين افرادى را با اين اوصاف و حالات يافتيم ، قيام و جهاد با آن ها در راه خدا براى نابودى دشمن ، همانا از حجّ و اعمال آن افضل خواهد بود.(2) 1-اعيان الشّيعة : ج 1، ص 634. 2- فروع كافى : ج 5، ص 22، ح 1. منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام سجاد علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی