eitaa logo
داستان آمَنو
101 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
411 ویدیو
0 فایل
✓ داستان آمَنو ✓قصه وداستان ✓ اسمهای نیکو برای نوزاد ✓ مطالبی از گناهان کبیره ✓پرواز تا پروردگار ✓زیبایی های دین اسلام••• ∆ ارسال مطالب و داستانها به گروهها و کانال های دیگر مجاز است∆ شماره پیام برای نوشتن پیشنهادات و نظرات شما ۰۹۱۳۳۷۶۷۰۸۵
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️فراوان دعا کنید‼️ ‼️ برای مردم، ‼️ برای مسلمانان، ‼️ برای خانواده، ‼️ برای فرزندان تان ‼️ وبرای خود مومن از دعای خود ،یکی از این سه بهره را می برد ۱_ یابرای او ذخیره می‌شود ۲_ یا برایش مستجاب می شود ۳_ یا بلایی که مقدر بوده به او برسد،از او دفع می‌شود شهادت علیه السلام ،تسلیت باد
بسم الله الرحمن الرحیم داستان های کوتاه از علیه السلام خشک سالی مکه را فراگرفته بود آن چنان كه مردم سخت در مضيقه و تنگناى بى آبى قرار گرفته بودند. عده از شخصیت های معروف جمع شده بودند وکنار کعبه التماس باران می کردند ،اما اثری نداشت ناگهان جوانى خوش سيما، غمگين و محزون نزديك آمد و سر به سجده الهى نهاد و چنين اظهار داشت : ((سَيِّدى بِحُبِّك لى إ لاّ سَقَيْتَهُمُ الْغَيْثَ)) ؛ اى مولا و سرورم ! تو را قسم مى دهم به آن محبّت و دوستى كه نسبت به من دارى ، اين مردم را از آب باران سيراب فرما. ناگهان ابرى پديدار شد و همانند دهانه مشگ ، باران بر اهل مكّه و بر آن جمعيّت فرو ريخت . پس از آن ، جوان اشعارى را به اين مضمون سرود: هركه پروردگار متعال را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولى در عين حال خود را از ديگران بى نياز نداند، شقىّ و بيچاره است . بنده خدا به غير از تقوا و پرهيزكارى چه چيز ديگرى مى تواند برايش ‍ سودمند باشد؟ با اين كه مى داند تمامى عزّت ها و سعادتمندى ها و خوشبختى ها تنها براى افراد باتقوا و پرهيزكار خواهد بود. ثابت بنانى گويد: از اهالى مكّه سؤ ال كردم كه اين جوان كيست ؟ گفتند: او علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب - يعنى امام سجّاد، زين العابدين - عليهم السّلام مى باشد.(1) 1- مستدرك الوسائل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان های کوتاه از علیه السلام روزى عبّاد بصرى - كه يكى از سران صوفيّه و دراويش بود - در بين راه مكّه ، حضرت سجّاد امام زين العابدين عليه السّلام را ملاقات كرد و گفت : اى علىّ بن الحسين ! تو جهاد و مبارزه با دشمنان و مخالفان را رها كرده اى ، چون كه سخت و طاقت فرسا بود. و به سوى مكّه معظّمه جهت انجام مراسم حجّ حركت كرده اى چون كه ساده و آسان است ؟! و حال آن كه خداوند در قرآن گويد: به درستى كه خداوند از مؤ منين جان و اموالشان را در قبال بهشت خريدارى نموده است تا در راه خدا مقاتله و مبارزه نمايند و بِكُشند و يا كشته شوند ... و در آن جهاد، سعادت عظيم خواهد بود. امام سجّاد عليه السّلام - با كمال متانت و آرامش - فرمود: آيه قرآن را به طور كامل تا پايان آن ادامه بده و بخوان ؟ عبّاد بصرى خواند: توبه كنندگان عابد و شكرگزارانى كه دائم در ركوع و سجود هستند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نگهبان و نگه دارنده احكام و حدود الهى مى باشند امام سجّاد عليه السّلام فرمود: هر زمان چنين افرادى را با اين اوصاف و حالات يافتيم ، قيام و جهاد با آن ها در راه خدا براى نابودى دشمن ، همانا از حجّ و اعمال آن افضل خواهد بود. (فروغ کافی)
بسم الله الرحمن الرحیم داستان هایی کوتاه از علیه السلام طاووس یمانی می گوید: کنار کعبه رفتم مردی را دیدم زیر ناودان خانه خدا نماز می خواند و دعا می کند و اشک می ریزد. نزد او رفتم، دیدم امام سجاد علیه السلام است، گفتم: یابن رسول الله! شما را در چنین حال می بینم با اینکه دارای سه امتیاز مهم هستی که هر کدام از آنها مایه امید و نجات است: فرزند پیامبر هستی. شفاعت جدت شامل حال شما است. مشمول رحمت الهی می باشی. حضرت فرمود: اما فرزند پیامبر بودنم امیدوار کننده نیست. زیرا خداوند می فرماید: فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ ﭘﺲ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪﻩ ﺷﻮﺩ ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻧﻪ ﻣﻴﺎﻧﺸﺎﻥ ﺧﻮﻳﺸﺎﻭﻧﺪﻱ ﻭ ﻧﺴﺒﻲ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻨﺪ ;(101مومنون) شفاعت جدم نیز مایه امید نمی باشد زیرا خداوند می فرمایید: وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَیٰ ﻭ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﭙﺴﻨﺪﺩ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ.(82انبیاء) پیامبر شفاعت نمی کند مگر اشخاص نیک را بنابراین شفاعت مرا از خوف خدا ایمن نمی کند و اما در مورد رحمت پروردگار قرآن می فرماید: إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِّنَ الْمُحْسنِینَ (65 اعراف) رحمت خدا شامل حال نیکوکاران است، من نمی دانم از نیکوکارانم، یا نه.(منظور مقام عالی عصمت است) نتیجه اینکه باید امیدوار بود اما در کنار ایمان و عمل صالح.
بسم الله الرحمن الرحیم داستان هایی کوتاه از علیه السلام مردی به محضر امام سجاد (علیه السلام) آمد و از حال و روزگار دنیای خود شکایت کرد. امام سجاد (علیه السلام) فرمود بیچاره انسان که در هر روز، دستخوش سه مصیبت است که از هیچ یک عبرت نمی گیرد؛ در صورتی که اگر عبرت می گرفت، مصائب دنیا برای او آسان می شد. هر روز که از عمر او می گذرد از عمر او کاسته می گردد، در صورتی که اگر از مال او چیزی کاسته می شد قابل جبران بود، ولی کاهش عمر قابل جبران نیست. هر روز، رزقی که به او می رسد اگر از راه حلال باشد حساب دارد، و اگر از راه حرام باشد عِقاب دارد و این حساب و عِقاب در دادگاه الهی در انتظار او است. مصیبت سوم از همه بزرگ تر است و آن اینکه هر روز که از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند که رهسپار بهشت است یا دوزخ؟ اگر به راستی در فکر این سه مصیبت باشد، گرفتاری های مادی در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد.
🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋🕋 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم داستانهای کوتاه از علیه السلام 🕋📖🕋📖🕋📖🕋📖🕋📖🕋📖 :متوجه شخصی در میان آنان شد که سیمای صالحان داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود. در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: «این شخص راکه مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟» گفتند: «نه، او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح، متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنان کمک بدهد». گفت: «معلوم است که نمی شناسید؛ اگرمی شناختید این طور گستاخ نبودید و هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند!» گفتند: «مگر این شخص کیست؟» گفت: «این، علی بن الحسین زین العابدین است». جمعیت آشفته به پا خاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم!» امام فرمودند: «من عمداً شما را که مرا نمی شناختید برای هم سفری انتخاب کردم؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم، آنان به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند و نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم. از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خود داری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت به رفقا نایل شوم».(1) 1- - بحار الانوار،
هدایت شده از داستان آمَنو
بسم الله الرحمن الرحیم داستان های کوتاه از علیه السلام خشک سالی مکه را فراگرفته بود آن چنان كه مردم سخت در مضيقه و تنگناى بى آبى قرار گرفته بودند. عده از شخصیت های معروف جمع شده بودند وکنار کعبه التماس باران می کردند ،اما اثری نداشت ناگهان جوانى خوش سيما، غمگين و محزون نزديك آمد و سر به سجده الهى نهاد و چنين اظهار داشت : ((سَيِّدى بِحُبِّك لى إ لاّ سَقَيْتَهُمُ الْغَيْثَ)) ؛ اى مولا و سرورم ! تو را قسم مى دهم به آن محبّت و دوستى كه نسبت به من دارى ، اين مردم را از آب باران سيراب فرما. ناگهان ابرى پديدار شد و همانند دهانه مشگ ، باران بر اهل مكّه و بر آن جمعيّت فرو ريخت . پس از آن ، جوان اشعارى را به اين مضمون سرود: هركه پروردگار متعال را بشناسد و عارف به او باشد؛ ولى در عين حال خود را از ديگران بى نياز نداند، شقىّ و بيچاره است . بنده خدا به غير از تقوا و پرهيزكارى چه چيز ديگرى مى تواند برايش ‍ سودمند باشد؟ با اين كه مى داند تمامى عزّت ها و سعادتمندى ها و خوشبختى ها تنها براى افراد باتقوا و پرهيزكار خواهد بود. ثابت بنانى گويد: از اهالى مكّه سؤ ال كردم كه اين جوان كيست ؟ گفتند: او علىّ بن الحسين بن علىّ بن ابى طالب - يعنى امام سجّاد، زين العابدين - عليهم السّلام مى باشد.(1) 1- مستدرك الوسائل