از نماز شروع کنید .
شما هر چقدر به نمازت بها بدی ، تواناییت برای مقابله با گناه بیشتر میشه .
گفتم : خستم
گفت : از رحمت خدا ناامید نشوید (زمر۵۳)
گفتم : هیشکی نمیدونه توی دلم چی میگذره
گفت : خدا حائل است بین انسان و قلبش ( انفال۲۴)
گفتم : غیر از تو کسی رو ندارم
گفت :ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم (ق۱۶)
گفتم : ولی انگار اصلا منو فراموش کردی
گفت : مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم (بقره۱۵۲)
گفتم : تا کی باید صبر کرد ؟
گفت : شما چه میدانید، شاید موعدش
( رستاخیز ) نزدیک باشد (احزاب۶۳) .
‹ یارب کلما ضاق قلبی من هم الدنیا ذکرنی
بأن الصبر جمیل و أنك المُستعان . ›
بارالها هر آن وقت که دلم از غم دنیا گرفت
یادم بیاور که تو یاری دهنده هستی و صبر زیباست !
[ تائب ]
گفتم : خستم گفت : از رحمت خدا ناامید نشوید (زمر۵۳) گفتم : هیشکی نمیدونه توی دلم چی میگذره گفت : خد
_
گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من ِکوچک،
خیلی دوره . تا اون موقع چیکار کنم ؟
گفت : کارهایی را که گفتم انجام دهید
و صبر کنید تا خدا خودش حکم کند (یونس۱۰۹)
گفتم : خیلی خونسردی ! تو خدایی و صبور .
من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک .
یه اشاره کنی تمومه .
گفت : شاید چیزی که شما دوست دارید،
به صلاحتان نباشد (بقره۲۱۶)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛
دلخوشم من به محالات شما آقای امام رضا .
[ تائب ]
آخر شبا یجوری فعل و انفعالاتمون بهم میریزه که میشیم احساسی ترین و بی منطق ترین ورژن خودمون . اون م
فکر کنم یه تصویر دیگه از تسلیم نشدن این شکلی باشه که با امیدِ کمی که تویِ وجودت دوزش کم و زیاد میشه پل میسازی برای آینده ، با زانوی زخمی که درد ازش چکه میکنه قدم بر میداری به جلو ، با قلبی که هزار بار شکسته و هربار یه تیکه ازش گمشده لبخند میزنی ، با روح خستهای که آلوده به غمه هدف تعیین میکنی .
فکر میکنم یه وجه دیگه از تسلیم نشدن این شکلی باشه که با تمام توان ،
[ دنبال قطار زندگی رکاب میزنی ]
چه بخوایم و چه نخوایم
یه روزی میرسه که ملتمسانه و عاجزانه ، چشممون به دهن آدما خشک میشه تا شاید یه صلوات برامون بفرستند ، درحالی که خودمون سالهای سال از زندگیمون رو تو غفلت گذروندیم !!
ابدیت در پیش داریم . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریزانم من از حال و هوای خود ولی بانو ؛
نشستن در هوای این حرم را دوست میدارم
مثل همیشه به یادتونیم :)🌿 .
جملهای که بعد از اتفاق افتادن هر نوع مصیبتی تو ذهنم تکرار میشه متعلقِ به " بازم خداروشکر تو زندگیمون امام حسین داریم " .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو روزی چند بار باید یکی بهم بگه :
الهی ؛ عاملنا بِفضلِک ، لا تُعاملنا بِعدلِک !
خدایا با کَرمت با ما رفتار کن ، نه با عدالتت
که اگه بخوای مو رو از ماست بکشی بیرون
گیرپاژ میکنیم .
نوشتن شده رسمِ ما آدمها .
شاید آنقدر از گفتگو با غریبهها ترسیدهایم که ترجیح میدهیم اعتماد را لای دفترها و کاغذ هایمان پنهان کنیم . کمتر کسی میداند ما چگونه با چنگ و دندان ، به روزگاری چسبیدهایم که عزیزانمان را یکی یکی از ما گرفت ، کمتر کسی میداند با چه همتی فاصلهها را با حرفها و نامهها و عکسها پر کردیم ، کمتر کسی از بغضهای فرو خوردهی ما خبر داشت ؛ ما فقط خندیدیم ، به روزگاری که خندهی ما را دوست نداشت ، به آدمهایی که خندیدن را بلد نبودند ، ما به سوالهای بیجوابِ خودمان هم خندیدیم ، خندیدیم تا صورتِ غمزدۀمان را پُر از لبخند نشان دهیم . [ خندیدیم تا کسی نفهمد چه بر سر قلبِمان آمده است ]
[ تائب ]
؛
تیم ملی امروز ثابت کرد اگه ایرانیِ جماعت یه چیزیو بخواد ، حتی اگر یه قدرت بزرگ جلوش وایساده باشه بهش میرسه و هیچکس هم جلودارش نیست . :))))
[ تائب ]
_ گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من ِکوچک، خیلی دوره . تا اون موقع چیکار کنم ؟ گفت : کارهایی را که گ
_
گفتم : من بندهی کوچیک و ضعیفتم .
اصلا چطور دلت میاد ؟
گفت : خدا نسبت به همهی مردم مهربان است (بقره۱۴۳)
گفتم : دلم گرفته
گفت : مردم به چهچیز دل خوش کردهاند ؟!
باید به فضل و رحمت خدا شاد بود (یونس۵۸)
گفتم : اصلا بیخیال ! توکلت علی الله .
گفت : خدا آنهایی را که توکل میکنند
دوست دارد (آلعمران۱۵۹)
16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه رجب از نیمه گذشت . .
" پیشنهاد دانلود "
- امیرالمومنین علیهم السلام :
در روزگاری هستیم که نه از آنچه
میدانیم بهره میبریم ؛
و نه از آنچه نمیدانیم میپرسیم .
[ تائب ]
نوشتن شده رسمِ ما آدمها . شاید آنقدر از گفتگو با غریبهها ترسیدهایم که ترجیح میدهیم اعتماد را لا
غم یه چیز عادی نیست ؛ غم ، یه آدمِ هزار چهرهست که مدام تغییر شکل میده .
غم چسب میشه و میچسبه روی دهنت تا دیگه نتونی با بودنها حرف بزنی .
غم ، پنبه میشه و میره توی گوشهات تا دیگه نتونی صدای بودنها رو بشنوی . آدمها خلاصه میشن توی پانتومیمهایی که اطرافت اجرا میکنن اما نمیتونی چیزی ازشون حدس بزنی ؛ میشن بازی و نمایش ، میشن تمنای هیچ .
غم ، چشمبند میشه و میافته روی چشمهات تا دیگه نتونی بودنها رو ببینی . که بالأخره میافتی توی سیاهچالهای از تنهایی و دوتا چشمهات به هر نوری غریبه میشن .
غم ، کور و کر و لالت میکنه ، پس بندازش دور . بچسب به خدا ؛ غمایِ کوچیکو برای خودت بزرگ نکن .
[ خدا از غمات خیلی بزرگتره ]