جملهای که بعد از اتفاق افتادن هر نوع مصیبتی تو ذهنم تکرار میشه متعلقِ به " بازم خداروشکر تو زندگیمون امام حسین داریم " .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو روزی چند بار باید یکی بهم بگه :
الهی ؛ عاملنا بِفضلِک ، لا تُعاملنا بِعدلِک !
خدایا با کَرمت با ما رفتار کن ، نه با عدالتت
که اگه بخوای مو رو از ماست بکشی بیرون
گیرپاژ میکنیم .
نوشتن شده رسمِ ما آدمها .
شاید آنقدر از گفتگو با غریبهها ترسیدهایم که ترجیح میدهیم اعتماد را لای دفترها و کاغذ هایمان پنهان کنیم . کمتر کسی میداند ما چگونه با چنگ و دندان ، به روزگاری چسبیدهایم که عزیزانمان را یکی یکی از ما گرفت ، کمتر کسی میداند با چه همتی فاصلهها را با حرفها و نامهها و عکسها پر کردیم ، کمتر کسی از بغضهای فرو خوردهی ما خبر داشت ؛ ما فقط خندیدیم ، به روزگاری که خندهی ما را دوست نداشت ، به آدمهایی که خندیدن را بلد نبودند ، ما به سوالهای بیجوابِ خودمان هم خندیدیم ، خندیدیم تا صورتِ غمزدۀمان را پُر از لبخند نشان دهیم . [ خندیدیم تا کسی نفهمد چه بر سر قلبِمان آمده است ]
[ تائب ]
؛
تیم ملی امروز ثابت کرد اگه ایرانیِ جماعت یه چیزیو بخواد ، حتی اگر یه قدرت بزرگ جلوش وایساده باشه بهش میرسه و هیچکس هم جلودارش نیست . :))))
[ تائب ]
_ گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من ِکوچک، خیلی دوره . تا اون موقع چیکار کنم ؟ گفت : کارهایی را که گ
_
گفتم : من بندهی کوچیک و ضعیفتم .
اصلا چطور دلت میاد ؟
گفت : خدا نسبت به همهی مردم مهربان است (بقره۱۴۳)
گفتم : دلم گرفته
گفت : مردم به چهچیز دل خوش کردهاند ؟!
باید به فضل و رحمت خدا شاد بود (یونس۵۸)
گفتم : اصلا بیخیال ! توکلت علی الله .
گفت : خدا آنهایی را که توکل میکنند
دوست دارد (آلعمران۱۵۹)
16.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه رجب از نیمه گذشت . .
" پیشنهاد دانلود "
- امیرالمومنین علیهم السلام :
در روزگاری هستیم که نه از آنچه
میدانیم بهره میبریم ؛
و نه از آنچه نمیدانیم میپرسیم .
[ تائب ]
نوشتن شده رسمِ ما آدمها . شاید آنقدر از گفتگو با غریبهها ترسیدهایم که ترجیح میدهیم اعتماد را لا
غم یه چیز عادی نیست ؛ غم ، یه آدمِ هزار چهرهست که مدام تغییر شکل میده .
غم چسب میشه و میچسبه روی دهنت تا دیگه نتونی با بودنها حرف بزنی .
غم ، پنبه میشه و میره توی گوشهات تا دیگه نتونی صدای بودنها رو بشنوی . آدمها خلاصه میشن توی پانتومیمهایی که اطرافت اجرا میکنن اما نمیتونی چیزی ازشون حدس بزنی ؛ میشن بازی و نمایش ، میشن تمنای هیچ .
غم ، چشمبند میشه و میافته روی چشمهات تا دیگه نتونی بودنها رو ببینی . که بالأخره میافتی توی سیاهچالهای از تنهایی و دوتا چشمهات به هر نوری غریبه میشن .
غم ، کور و کر و لالت میکنه ، پس بندازش دور . بچسب به خدا ؛ غمایِ کوچیکو برای خودت بزرگ نکن .
[ خدا از غمات خیلی بزرگتره ]
اگر نماز شب بخوانیم ولی صبحش گناه کنیم ، به آسمان نمی رسیم. خوشبخت کسی است که ریشه های گناه را از زندگی خود بِبُرد .
- حاج آقا جاودان
زندان ِمطامیر :
زندانی پلکانی با سقف بسیار کوتاه،
٣٠ متراز سطح زمین پایینتر،
و۴۰ متر از دهانهٔ ورودی دورتر،
زندانیان حبس خود را برروی پله های کمعرض آن میگذراندند که نه قادر به ایستادن بودند و نه قادر به نشستن،
ماهها و سالها فقط میتوانستند به حالت ِ
خمیده بایستند .
پ.ن حالا شما مولای ما، امام ِکاظم ع رو
در همچین جای مفتضحی تصور کنید :))
بمیرم برای دلت یا بابالحوائج . .
[ تائب ]
_ گفتم : من بندهی کوچیک و ضعیفتم . اصلا چطور دلت میاد ؟ گفت : خدا نسبت به همهی مردم مهربان است (بق
_
گفتم : خیلی چاکریم !
ولی اینبار انگار گفت : حواست را خوب
جمع کن ! یادت باشد که بعضی از مردم
خدا را فقط به زبان عبادت میکنند .
اگر خیری به آنها برسد، آرامش پیدا میکنند
و اگر با بلایی امتحان شوند، روی گردان
خواهند شد . بدان که آنها، هم در دنیا و
هم در آخرت متضرر خواهند بود (حج۱۱)
اینطور به نظر میرسد،
که ما در تمام افعالمان
متضرر خواهیم شد؛
مگر آنان که فعلشان
ریشه در عبودیت دارد.
هرچی هم که میشه ، با گذشتن از همهی اتفاقات ، بازم دنبال یه کورسویِ امید میگردم ؛ دنبالِ یه اتفاقِ خوب . دنبالِ جزئیترین و قشنگترین رفتارها از اطرافیانم هستم . دنبال یه حالِ خوب و کوچیک . دنبال یه لبخند که از اعماق وجودم باشه . دنبال خریدنِ گلِ نرگس و دلخوش کردن به بویِ خوبُ زیباییِ خیره کنندش . دنبال کتاب هایی که منُ لا به لایِ صفحاتِ خودشون غرق کنن . دنبال یه چایی زیرِ بارون . دنبال آش خوردن تو هوای سرد . دنبال کشف کردن یه چیز خاص. دنبال یه حال متفاوت .
آدمیزاد با همین دلخوشی هایِ کوچیکش زندست .
به قولِ شهید آوینی ، اینجا سیارهی رنجه ، اینجا اسمش زندگیه ، باید دلخوش کرد به همین جزئیات کوچیک و قشنگ . دلخوشیِ بزرگ که اینا نیست،
[ خوشیِ بزرگ یعنی ظهور ، یعنی دیدنِ امام زمان ، یعنی شهادت . ]
جوری نشه اون دنیا موقع ِحسابرسی نصف ِزندگیمون بدون ِذکر و داشتن ِ
وقتای ارزشمندی که هدر دادیم،
نشون داده بشه .
پیامبرِ خدا بود ؛
اما در بازار که راه میرفت
سخت میشد تشخیص داد
که با کسی فرق کند !
نمیگذاشت کسی دستش را ببوسد ،
میگفت این رسم پادشاهان است ..
میفرمود :
من هم یکی از خودتان هستم .
مثل همه بود و مثل هیچکس نبود
اغلب یک روز در میان روزه میگرفت
و زندگی سادهای داشت
آری ؛ ما پیرو چنین پیامبری هستیم .