هوالعزیز💐
در سر زلف سیاه تو چه سوداست که نیست
وز غم عشق تو در شهر چه غوغاست که نیست
گفتی از لعل من امروز تمنای تو چیست
در دلم زان لب شیرین چه تمناست که نیست
بجز از زلف کژت سلسله جنبان دلم
خم زلف تو گواه من شیداست که نیست
پای بند غم سودای تو مسکین دل من
نتوان گفت که این طلعت زیباست که نیست
در چمن نیست ببالای بلندت سروی
راستی در قد زیبای تو پیداست که نیست
با جمالت نکنم میل تماشای بهار
زانکه در گلشن رویت چه تماشاست که نیست
گر کسی گفت که چون قد تو شمشادی نیست
اگر آن قامت و بالاست بگو راست که نیست
گفتی از نرگس رعنای منت هست شکیب
شاهد حال من آن نرگس رعناست که نیست
ایکه خواجو ز سر زلف تو شد سودائی
در سر زلف سیاه توچه سوداست که نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۶
@TAMASHAGAH
جان جانان من!
سبد سرنوشت مان را لبریز کن از شادی ٫ آرامش و خبرهای خوب
سپاسگزارم ای عشق
سپاسگزارم 🙏
@TAMASHAGAH
194.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅
در تمام کارها خود را به خدا واگذار
که به پناهگاه مطمئن و نیرومندی رسیدهای.
در دعا، با اخلاص پروردگارت را بخوان
که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست
و فراوان از خدا
درخواست خیر و نیکی داشته باش.
وصیت مرا به درستی دریاب
و به سادگی از آن نگذر،
زیرا بهترین سخن آنست که سودمند باشد.
#نهج_البلاغه
نامه ۳۱
@TAMASHAGAH
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕊🤍
چه زیباست
که چون صبح
پیامِ ظفر آریم.
گل سرخ
گل نور
ز باغِ سحر آریم.
چه زیباست
چو خورشید
دُرافشان و درخشان
ز آفاقِ پر از نور
جهان را خبر آریم.
همانگونه که خورشید
بر اورنگ زر آید،
خرد را بستاییم و بر اورنگ زر آریم.
چه زیباست
که با مهر
دل از کینه بشوییم.
چه نیکوست
که با عشق
گل از خار برآریم.
گذرگاه زمان را
سرافراز بپوییم.
شب تار جهان را
فروغ از هنر آریم.
اگر تیغ ببارند،
جز از مهر نگوییم.
وگر تلخ بگویند،
سخن از شکر آریم.
بیایید، بیایید
ازین عالم تاریک
دلافروزتر از صبح
جهانی دگر آریم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕊🤍
#فریدون_مشیری
@TAMASHAGAH
تویی معادل آب
معادل باران
معادل آفتاب از پس ابرهای بارانی
تویی معادل شب
معادل مهتاب
معادل همه ستاره هایی
که رویایی ديرينه ی شان درخشش چشمان تو بوده است ....
#محسن_قریب
@TAMASHAGAH
در تلافی، میوهی شیرین به دامن میدهیم
همچو نخلِ پرثمر سنگی که بر سر میخوریم
#صائبتبریزی
@TAMASHAGAH
مولانا جلالالدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شمارهی ۳۰۶۵
جان و جهان، دوش کجا بودهیی؟
نی غَلَطَم، در دلِ ما بودهیی
دوشْ زِ هَجْرِ تو جَفا دیدهام
ای کِه تو سُلطانِ وَفا بودهیی
آه که من دوش چهسان بودهام
آه که تو دوش کِهرا بودهیی
رَشک بَرَم کاش قَبا بودَمی
چون که در آغوشِ قَبا بودهیی
زَهره ندارم که بگویم تورا
بیمنِ بیچاره چرا بودهیی؟
یارِ سَبُک روح، به وَقتِ گُریز
تیزتَر از بادِ صَبا بودهیی
بیتو مرا رنج و بَلا بَند کرد
باش که تو بَندِ بَلا بودهیی
رنگِ رُخِ خوبِ تو آخِر گُواست
در حَرَمِ لُطفِ خدا بودهیی
رنگْ تو داری، که زِ رنگِ جَهان
پاکی و هم رنگِ بَقا بودهیی
آینهیی، رنگِ تو عکسِ کسیست
تو زِ همه رنگْ جُدا بودهیی
#غزلیاتِ شمسِ تبریزي
@TAMASHAGAH
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥🕊
گفتی بگوی
عاشق و بیمار کیستی؟
من عاشق توام،
تو بگو یار کیستی؟
بستی میان، به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ
جانها فدات
در پی آزار کیستی...؟!
#جامی
📻 #دکتر_کاکاوند
@TAMASHAGAH
🔅🕊
خود میفریبی و بِدان هوشیاری!
و تاب سردیِ اینفضای خودساخته نداری.
این غبارها که خود ندانسته برانگیختهای
از تن بشوی!
به آبِ روان نگر و رها برو
به گیاه نگر و خاموش، ببال
این نیرویی که گاه در تو خود مینماید
این را زنده نگهدار!
📚 #هنوز_در_سفرم
#سهراب_سپهری
@TAMASHAGAH
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅بعضیها میگن رقص علتش چیه؟!
سماع از کجا شروع میشه؟
📻 #دکتر_الهی_قمشه_ای
@TAMASHAGAH