eitaa logo
تماشاگه راز
274 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان میان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت بر این کنج خراب انداختی پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عاشقِ مبتدی كه دنيا حجابش آمد هنوز پخته نبود، عشق ازلی را چون آوردند در ميان جان و دل پنهان بود چون كه در اين جهان محبوب آمد راه با سرّ عشق برد و عشق، خود او را شيفته و مدهوش می داشت " این است خاصیت عشق " https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست گوش کن این صدای دل یک بلبل مست در تمنای گلی است که به او می‌گوید تا ابد لحظه به لحظه دل من با همه مستی و شیدایی و عشق همه تقدیم تو باد🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃🌼 این باد بهار بوستانست یا بوی وصال دوستانست دل می‌برد این خط نگارین گویی خط روی دلستانست گوشم همه روز از انتظارت بر راه و نظر بر آستانست ور بانگ مؤذنی بر‌آید گویم که درای کاروانست با قوت بازوان عشقت سرپنجه صبر ناتوانست حضرت سعدى 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 درود و سلام جانان همراه روزتان تپنده از عشق و بركات خالق زيبايي ها ...✋💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شيخ ابوالحسن خرقانى روزى به اصحاب خود گفت كه چه بهتر بود؟ گفتند: شيخا هم تو بگوى. گفت: دلى كه در وى همه يادكرد او بود دارم دلكى كه با هر انديشه كه داشت جز ياد تو بر صفحۀ خاطر ننگاشت ياد تو چنان فرو گرفتش كه در او گنجايى هيچ چيز ديگر نگذاشت شیخ عبدالرحمن جامی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️ آنچه قبل از دیدار بین عاشق و معشوق اتفاق می‌افتد با آنچه هنگام یا لحظهٔ دیدار اتفاق می‌افتد متفاوت است. مولانا دقیقاً به این نکتهٔ بسیار مهم، ظریف و روانشناختی اشاره می‌کند و می‌گوید که آنچه در لحظهٔ دیدار عاشق و معشوق و در جریان یک عشق حقیقی رخ می‌دهد فارغ از رنگ و بو است. به عبارت ساده‌تر چنین عشقی فارغ از ظواهر دنیوی مثل زیبایی، مقام، ثروت و... است زیرا این موارد جز فرعیّات و ظواهر چیز دیگری نیستند. در واقع این اتصال جانی است که رخ می‌دهد و هر یک در دیگری غرق می‌شود. وحدت عاشق و معشوق در همان لحظه است که اتفاق می‌افتد. گفت مرا: مِهر تو کو رنگ تو کو فرّ تو کو رنگ کجا مانَد و بو ساعت دیدار مرا https://eitaa.com/TAMASHAGAH
من و تو کردن او با حق🍃 گستاخی و صمیمیّت او با خدای سبب شده است که در درون او لحظه هایی بگذرد که در ادبیات عرفانی جهان همتا ندارد: ۱) شبی نماز می کرد. آوازی شنید که «هان! بولحسنو! خواهی که آنچه از تو می دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟» شیخ گفت: ای بار خدایا! خواهی تا آنچه از رحمت تو می دانم و از کرمِ تو می بینم با خلق بگویم تا هیچ کَست سجود نکند؟ آوازی شنید که: نه از تو و نه از من! ۲) گفت: من از آنجا آمده ام. با آنجا دانم شادن. من به دلیل و خبر تو را نپرسم. از حق ندا آمد که «ما بعد از مصطفی ص جبرئیل را به کس نفرستادیم.» گفتم: «تو را بجز جبرئيل خلق است. وَحی القلوب همیشه با من است. ۳) گفت: خدای تعالی دری به من بازگشاد که «من همه خلقِ آسمان و زمین را از گناه عفو کنم إلّا كسی را که دعویِ دوستیِ من کرده بود.» گفتم: « اگر از آن جانب عفو نیست ازین جانب نیز پشیمانی پدید نیست! بکوب تا بکوبیم که ما بدانچه گفته ایم پشیمان نیستیم!» ۴) گفت روی به خدای باز کردم. گفتم: إلاهی، روزِ قیامت داوریِ همه خلق بگسلد آن داوری که میانِ من و توست نگسلد. ۵) و گفت: سه چیز از آنِ من به دستِ خلق مکن: که من جان از تو ها گرفته ام به ملک الموت ندهم. و به روز و به شب با من تویی،کرام الكاتبين در میان چه باید؟ و سؤالِ منکر نخواهم. اگر از نورِ یقینِ تو به ایشان ها دارم تا به تو ایمان نیارند دست باز نگیرم. ۶) گفت: خداوندا، من در دنیا چندان که توانم از کرم تو لاف خواهم زد، فردا هر چه خواهی با من بکن. ۷) روز قیامت خصمِ خلق، خلق است، خصمِ ما خداوند است.چون خصم او بوَد داوری هرگز منقطع نشود. او ما را سخت گرفته است ما او را سخت تر. ۸) گفتم مرا به بهشت امید مده و به دوزخ بیم مکن که این هردو سرای دیگران راست و مرا تویی. ۹) و گفت: گاه گاه گریم از بسياریِ جهد و اندوه و غم که به من رسد از برای این لقمه زقّوم. روی به خدای باز کنم گویم: إلاهی،من از آن که تو فرموده ای این لقمه زقّوم می خورم. اگر می خواهی تا به تو بگذارم. ۱۰) و گفت: حق گفت «بنده من، همه چیز به تو دهم إلّا خداوندی.» گفتم: « خداوندی نیز به بوالحسن دهی هم نخواهد. و این دادن و دهم از میان برگیر که این بیکارگان گویند.» ۱۱) نقل است که گفت: گاهی بهشتِ آراسته پیش بوالحسن آورد. بوالحسن رو به حق ها کند « این را مشتری نیم، مرا تومی بایی!» نویسندگان مقاماتِ ابو الحسن يادآور شده اند که او وقتی درین لحظه های روحانی خویش بود، و با خدا «من» و «تو» می کرد، گاهی جواب می داد، بی آنکه کسی آنجا حاضر باشد: و ازو می آید که کسی نبود با او نشسته و می گفت: «تو مرا چیزی گفتی که درین جهان نیاید.من تو را جوابی گفتم که در هر دو جهان نیاید.» و چنین بسیار بودی و جوابی می دادی و کسی ظاهر نبودی.او عقیده داشته است که نمی توان هم «من» را دید و هم حق را. 📗 نوشته بر دریا از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی_ صفحه ۴۴،۴۵ ،۴۶ ✍ محمد رضا شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
‍ پسر بچه‌ای پرنده‌ی زيبايی داشت و به آن پرنده بسيار دلبسته بود. حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را كنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابيد. اطرافيانش كه از اين همه وابستگی او به پرنده باخبر بودند، از پسرک حسابی كار می‌كشيدند و سوء استفاده می‌کردند. هر وقت پسرک از كار خسته می شد و نمی‌خواست كاری را انجام دهد، او را تهديد می‌كردند كه اگر مطابق میل آنان نباشد پرنده‌اش را از قفس آزاد خواهند كرد، و پسرک با التماس می‌گفت: نه، كاری به پرنده‌ام نداشته باشيد، هر كاری گفتيد انجام می‌دهم. تا اينكه يک روز صبح برادرش او را صدا زد كه برود از چشمه آب بياورد، و او با سختی و كسالت گفت: خسته‌ام و خوابم مياد. برادرش گفت: الان پرنده‌ات را از قفس رها می‌كنم، كه پسرک آرام و محكم گفت: خودم ديشب آزادش كردم رفت... حالا برو بذار راحت بخوابم. با آزادی او خودم هم آزاد شدم. اين حكايت همه ما است. تنها فرق ما، در نوع پرنده‌ای است كه به آن دلبسته‌ايم؛ پرنده بسياری پول‌شان بعضی قدرت‌شان برخی موقعيت‌شان پاره‌ای زيبایی و جمال‌شان برخی عشق‌شان و ..... است خلاصه اینکه، نفس، هر كس را به چيزی بسته‌ و وابسته کرده‌ است. و ترس از رها شدن از آنها سبب شده تا ديگران و گاهی خودمان از خودمان بیگاری بکشیم. پرنده‌ات را آزاد کن... ترک لذت‌ها و شهوت‌ها سخاست هر که در شهوت فرو شد برنخاست 📗مثنوی معنوی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
با تو برهنه خوشترم جامه تن برون کنم تا که کنار لطف تو جان مرا قبا بود ذوق تو زاهدی برد جام تو عارفی کشد وصف تو عالمی کند ذات تو مر مرا بود ✨✨✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم ...! ✨✨✨✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH