eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
جان ِ جانانِ من! ای عشق بی زوال بیکرانم ! ناپایانم! صبح و شام... هر کس به زبانی ،با حس و حالی ،در هر نژادی، با هر راهی، به طریقی... ترا صدا می زند.. ای جان! بشریت را برگردان به روزِ نخست آفرینش فارغ از رنگ و نژاد، مذهب و مکتب .. برگردان به خودت! به آن تنِ واحده ! رها کن از قیل و قال های دروغین ،آداب و عادات پوستین ... سپاسگزارم ای عشق! سپاسگزارم🙏
در خاکی... صبح آمد سیب طلا از باغ طلا آورد. سهراب_سپهری سلاااااام یاران جان روز و روزگارتان متبرک به نگاه مهربان حضرت دوست ،تندرست باشید و سبز💐✋
اگر از رخ براندازی نقابت کنند مردم خیال آفتابت از این پوشیده ای رخ، یار فایز که ترسی شب کسی بیند به خوابت؟ 📚 - دوبیتی ها
صبح وجود را به جز این آفتاب نیست بر ذره ذره وحدت حسنش مقرریست ...
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚☘️ بِنازَم بنازم بر زبان خاکی و اَلقاب خاکی مهرش فزون برهرچه خورشید هزار افسانه میگویند از این اَرباب خاکی
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوی آغوش تو را از نفس گل شنوم گل نو رسته مگر دوش در آغوش تو بود؟
هر که از ساقیِ عشقِ تو چو من باده گرفت، بی خود و بی‌ خرد و بی‌ خبر و حیران شد. حضرت_عطار
غم دل چند توان خورد که ایام نماند گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن دست‌رنجِ تو همان به که شود صرف به کام دانی آخر که به ناکام چه خواهد بودن پیرِ میخانه همی‌خواند معمایی دوش از خطِ جام که فرجام چه خواهد بودن 🔆حافظ
حضرت خیام به زیبایی چرخه زندگی رو توی دو بیت توضیح دادند 🍃🌼 یک چند به کودکی باستاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در آمدیم و بر باد شدیم ...
تا خیال دوست در اسرار ماست چاکری و جانسپاری کار ماست هر کجا شمع بلا افروختند صد هزاران جان عاشق سوختند
‍ ♥️هنوز عشق تو امیدبخشِ جانِ من است ... ✨ خیال آمدنت دیشبم به سر می زد نیامدی که ببینی دلم چه پر می زد ✨به خواب رفتم و نیلوفری بر آب شکفت خیال روی تو نقشی به چشم تر می زد ✨شراب لعل تو می دیدم و دلم می خواست هزار وسوسه ام چنگ در جگر می زد ✨زهی امید که کامی از آن دهان می جست زهی خیال که دستی در آن کمر می زد ✨ دریچه ای به تماشای باغ وا می شد دلم چو مرغ گرفتار بال و پر می زد ✨تمام شب به خیال تو رفت و می دیدم که پشت پرده ی اشکم سپیده سر می زد
💫 ابراهیم ادهم گفت: روزی گفتم: ای پروردگار ! اگر کسی از محبّان را چیزی داده‌ای که دلش پیش از دیدن تو بدان ساکن شده است، در حق من آن را انعام فرمای! چه بی آرامی مرا رنجور گردانیده‌است. پس در خواب دیدم که مرا در حضرت خود بایستانید و گفت: ای ابراهیم! شرم نداری که از من چیزی می خواهی که دلِ تو پیش از لقای من بدان ساکن شود، آیا هیچ مشتاق پیش از دیدنِ دوستِ‌خود ساکن بشود؟ گفتم: ای پروردگار! در دوستی تو حیران شده ام، نمی دانم چه گویم، مرا بیاموز که چه گویم. گفت: بگو: {اللّهم رضِّنی بقضائک و صبَّرنی علی بلائک و اوزِعنی شُکر نَعمائک} (خوشنودی به قضا و صبر در بلا و شکر نعمت‌هایت را به من عطا فرما) احیاء‌علوم‌الدین: امام‌محمد‌غزالی تماشاگه راز💐