هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
#حافظ
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست
گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوست
خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت
خیز تا بر کِلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر
ذکر تسبیح ملک در حلقه زُنار داشت
چشم #حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جَناتُ تَجری تَحتِها اَلانهار داشت
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
گر دهد دستم کشم دردیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردداز اقدام دوست
#حافظ
🔆در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
🔆از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
#حافظ
@TAMASHAGAH
عبوسِ زهد به وجه خُمار ننشیند
مرید خرقه دُردیکَشانِ خوشخویم
#حافظ
هرگز ترشرویی زاهدانِ عبوس در چهره شادِ مستان دُردکَشِ عاشق قرار نمیگیرد. من هوادار و مریدِ رندانِ دُردکَشِ عاشقِ خوشخو هستم.
شاخ نبات حافظ/محمدرضا برزگر خالقی
هوالعزیز💐
🔆دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
🔆وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِی فروش
🔆گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
🔆سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
🔆وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
🔆زهره در رقص آمد و بَرْبَط زنان میگفت نوش
🔆با دلِ خونین لبِ خندان بیاور همچو جام
🔆نی گَرَت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندر خروش
🔆تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
🔆گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش
🔆گوش کن پند ای پسر وز بهرِ دنیا غم مَخور
🔆گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی داشت هوش
🔆در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید
🔆زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
🔆بر بساطِ نکته دانان خودفروشی شرط نیست
🔆یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش
🔆ساقیا مِی ده که رندیهایِ حافظ فهم کرد
🔆آصِفِ صاحب قرانِ جرم بخشِ عیب پوش
#پند
#حافظ
👌👌👌
@TAMASHAGAH
وقتی حضرت موسی از خداوند دیدار طلبید و "لن ترانی "شنید
اورا گفتند: که در گوه بنگر و هنگامی که پروردگار برکوه تجلی کرد
کوه ازمیان برخاست و موسی فریادی کشید و بیهوش افتاد .
بنابراین دیگر کوه درمیان نبود و تجلی حق بود که حضرت موسی را بیهوش کرد و عارفان همه گفته اند که حضرت حق را جز با خویش سر و سودایی نیست .
خود #عاشق است و خود #عشق است و خود #معشوق...
که سازد طرف وصل از حسن شاهی
که با خود عشق ورزد جاودانه
#حافظ
@TAMASHAGAH
🍃🍃🍃
چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش
به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش
کجاست همنفسی؟ تا به شرح عرضه دَهَم
که دل چه میکشد از روزگارِ هجرانش
زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست
ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش
تو خفتهای و نشد عشق را کرانه پدید
تبارک الله از این رَه که نیست پایانش
جمالِ کعبه مگر عذرِ رهروان خواهد
که جانِ زنده دلان سوخت در بیابانش
بدین شکستهٔ بیتُ الحَزَن که میآرد؟
نشان یوسفِ دل از چَهِ زَنَخدانَش
بگیرم آن سرِ زلف و به دستِ خواجه دهم
که سوخت #حافظِ بیدل ز مکر و دستانش
🍃🍃🍃
@TAMASHAGAH