#داستانک_معنوی
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !
👌چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم،
پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد
@Tarbiatmahdav
#داستانک_معنوی
ماهی کوچکی در اقیانوس به ماهی بزرگی گفت: من بدنبال اقیانوسم، ممکن است بگویید اقیانوس کجاست؟
ماهی بزرگ: اقیانوس همین جاست که در آن شنا می کنید.
ماهی کوچک: نه، این که آب است نه اقیانوس و با سرخوردگی دور شد.
همه ما مانند ماهی کوچولوی غافل، در نعمت و برکت نامتناهی غرق هستیم. نعمت در همه جا و همه وقت در انتظار شماست. فقط کافی است آن را به خود متصل کنید.
🌿🍀🌿
شکر نعمت خوشتر از نعمت بود
شکر باره کی سوی نعمت رود
شکر جان نعمت و نعمت چو پوست
زانک شکر آرد ترا تا کوی دوست
نعمت آرد غفلت و شکر انتباه
صید نعمت کن به دام شکر شاه
✍مولانا
📚مثنوی_دفتر_سوم
#داستانک_معنوی
پیامبری مردی نابینا دید.
از او پرسید: چگونه بر نابینایی خود صبر کردهای؟ مرد نابینا گفت: خدا را همیشه بر این نعمتش شکر کردهام که چشمی نداد که بر زیبایی زرق و برق دنیا و زنان شیفته شوم و دل ببندم. خداوند زیبایی خود پشت چشمان نابینایِ من، بر من نشان داد که نیازی به چشم سر بر دیدن آن نبود.
✨حضرت جبرئیل (ع) نازل شد و فرمود: حقتعالی میفرماید: بر این مرد سلام مرا برسان و بگو: من جمال خویش بر این مرد بعد از مرگ نشان خواهم داد، نعمتی که بسیاری از آن محروم خواهند شد.
📗معراج السعاده