دیشب حسابی تحقیر شدم
دیشب بخت با من یار شد تا در معیت برادر عزیزم حاج میثم #مطیعی ساعاتی را در جمع نورانی تعدادی از جانبازان حمله تروریستی انفجار #پیجرها در لبنان بگذرانیم.
اوضاع جسمی شان روبراه نبود، عمدتا صورت چون ماه شان گویی دچار خسوف شده و یک یا هر دو چشم خود را از دست داده بودند، بسیاری به تاسی از علمدار رشید کربلا، دست هایشان هم دچار آسیب شده و اکثرا انگشت سالمی نداشتند و ... .
اما اوضاع روحی شان خوب بود، خوب که چه عرض کنم عجیب بود؛
"علی" که هر دو دست و یک چشمم را تقدیم معبود کرده پیراهن مشکی بلندی به تن داشت، گفت صبح خبر داده اند که پدرم به کاروان شهدای طریق القدس پیوسته، کمی که از او فاصله گرفتیم یکی از دوستانش گفت علی خبر ندارد که پیکر پدرش در اثر اصابت مستقیم موشک، متلاشی شده است. علی، قاری قرآن هم بود و تلاوت زیبایی در ابتدای مراسم داشت که آنرا تقدیم سیدحسن عزیز و پدر تازه شهیدش کرد.
"خلیل" که وضعی مشابه علی داشت و پسر عموی سیدالشهدای مقاومت و رهبر مجاهد حزب الله بود، آرزویش گرفتن انگشتر حضرت آقا بود، میگفت "خاتم سید القائد" را به من برسونید تا جان دوباره ای بگیریم و تا نابودی اسرائیل پیش برویم.
برادر یکی از شهیدان شاخص مقاومت هم بود که اگر چه از جنایت صهاینه یک چشم نابینا و دست مجروح برایش به یادگار مانده، اما یک لحظه هم لبخند از روی لبش محو نمیشد، میگفت برای ترور برادرم ۳ روز قبل از شهادتش هم اقدام کردند، اما قسمتش این بود که در کنار محبوب و معشوقش سیدحسن آسمانی شود.
بازار عکس یادگاری گرفتن با حاج میثم هم گرم بود، آنهم در مقابل تصویر سیدعزیز و پرچم خوش رنگ و زیبای حزب الله. یکی از جانبازان همراه مادرش آمد و گفت یک برادرم چندماه قبل شهید شده و ۳ روز پیش خبر دادند برادر کوچکترم هم در جنوب لبنان به خیل ستارگان طریق القدس پیوسته.
اواخر برنامه بود که یکی از برادران لبنانی گفت جانبازی که از ناحیه پا آسیب دیده و جابجایی برایش سخت است، مشتاق دیدن حاج میثم است. به اتاقش رفتیم، چند جانباز دیگر هم آنجا بودند به همراه مادر یکی و همسر دیگری.
تا نشستیم گفتند پیام عشق و ارادت ما را به "سید القائد" برسانید. اصرار داشتند با ذکر نامشان این پیام جانفدایی منتقل شود.
یکی از واقعیت سقوط بالگرد #شهید_جمهور پرسید.
موقع خروج از اتاق هر دو خانم جلو آمدند، فهمیدیم یکی شان مادر ۲شهید از خاندان نصرالله است و دیگری هم خواهر شهیدی که روز جمعه آسمانی شده و تصویر صورت زیبایش، زینت بخش میز داخل اتاق بود. هر دو یک درخواست داشتند؛ چفیه آقا.
این حضور چندساعته، سرشار از این مشاهدات و نقل ها است، اما آنچه بیش از همه چیز به چشم می آمد استقامت، ولایتمداری و شاکر بودن این مجاهدان بی مانند بود.
دلیرمردانی که درد مجروحیت و نقص عضو، بی خبری از اعضای خانواده و دلواپسی برای آنها که اکنون در پی حملات صهیونیستها آواره مناطق و بلاد دیگر شده اند، شهادت پشتوانه و محبوب دلهایشان سید بی بدیل مقاومت، نگرانی برای پدران، برادران و فرزندانی که در خطوط مقدم جبهه نبرد با ارتش رژیم حضور دارند، ویران شدن منازل و از بین رفتن تمام زندگی شان و چندین بحران دیگر، هیچ کدام از مسیری که انتخاب کرده اند ذره ای پشیمان شان نکرده، انگیزه بالایی برای بازگشت به میدان نبرد دارند، ایمان به قضا و قدر الهی و یقین به وعده های حق تعالی در کلام شان موج میزند و در یک جمله مصادیق اتم و اکمل کلام مولای سخن امیرالمؤمنین(ع) هستند که "المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکّه العواصف".
من از این همه بزرگی، دریادلی، ایمان، فداکاری، شجاعت، تواضع و ...، احساس حقارت کردم. فی الواقع دیشب تحقیر شدم.
https://www.instagram.com/p/DBtX_Deojsz/?igsh=Z3Fjc2wzNHo0N3Vi
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ تبیینی آیتالله میرباقری به یک شُبهه
💥 سخن بنده همان ادبیات فقهای ما دربارۀ مرز استقامت و فداکاری برای دفاع از کیان اسلام و نبیاکرم(ص) بود.
ابداً سخن از آغاز به جنگ و کشتن دیگران نبود. جان انسانها عزیز است و ما حتی یک نفر را هم حق نداریم از بین ببریم.
#تئوری_مقاومت
☑️ @mirbaqeri_ir
چهار قلّاده تروریست حرامزاده عرررررتش اسقاطیل امروز در جبالیا توسط رزمندگان مقاومت به هلاکت رسیدند
این چهار نفر از واحد اشباح ۸۸۸ بودند.
واحد اشباح را آویو کوخاوی رییس ستاد سابق ارتش در سال ۲۰۱۹ به عنوان یک واحد کماندویی تاسیس کرد.
روی لیفی فرمانده سابق این واحد در ۷ اکتبر کشته شده است.
جهنم سخت بگذره بیشرفای کودککُش
📌 پیام امام خامنهای درپی شهادت حجتالاسلام صباحی امام جمعه کازرون
حضرت آیتالله خامنهای در پیامی شهادت عالم مقبول و محبوب، حجتالاسلام حاج شیخ محمد صباحی امام جمعه کازرون را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با تأثر خبر شهادت امام جمعهی محترم کازرون جناب حجةالاسلام حاج شیخ محمد صباحی رحمةاللهعلیه را دریافت کردم.
ایشان عالم محبوب و مقبول شهر، و برخوردار از حسن اخلاق و رفتار، و دارای روحیهی مردمی معرفی شدهاند و فقدان امثال ایشان تأسفانگیز است.
طبق اطلاع، جنایت بوسیلهی یک مجرم امنیتی صورت گرفته است. به خانوادهی گرامی و ارادتمندان و دوستان ایشان تسلیت عرض میکنم و علو درجات برای وی مسألت مینمایم.
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۳/۸/۸
9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 انتشار برای اولینبار؛ شبیهسازی جزئیاتی از شرارت اخیر رژیم صهیونیستی علیه کشورمان و عملکرد موفق پدافند هوایی
♦️ @akhbar_asli
💢 ارادت قلبی به حاج قاسم داشت. روی در و دیوار اتاقش پر بود از عکسهای حاج قاسم.
زمانی که خبر شهادت حاج قاسم را شنید. خیلی گریه کرد و با برادرم ابوذر برای تشییع به کرمان رفت. زمانی که برگشت کمی آرامتر شده بود.
پدرم در تعریف از حاج قاسم، همیشه میگفت: «او مردی به تمام معنا بود. و میگفت شهادت حقِ شایسته و برازنده قامت رعنای حاج قاسم بود.
💢اولین توصیهاش به ما خواندن نماز اول وقت بود. مدام به ما توصیه و یادآوری میکرد که نماز را با آرامش بخوانید میگفت نماز انسان را به خدا نزدیک میکند.
#شهید بهادر آزادی شیری
#شهدای_شاهچراغ
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید بهادر آزادی شیری 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#صبحتبخیرمولایمن
هرجـاڪہدلیستدرغمِتـو
بےصبروقراروبےسُڪونباد
قَـدِّهمہدلبـرانِعـالَـم..
پیشِاَلفِقَدَت،چونونباد
"حافظشیرازے"
🏝سلام آرزوی مشتاقان،
مهدی جان
به امید سپیدهی سبزی که
در پرتو ظهورتان چشم بگشاییم
و زمین را
آیینه بارانِ لبخند ببینیم
و صدای خندهی کودکان
و آواز مرغان شادی
و هلهله ی فرشتگان،
زمین را پر کرده باشد
و ما اندوه را
برای همیشه فراموش کنیم
به همین زودی ...
به همین نزدیکی ...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
توصیهام به شما این است که هرکدام،
یک شهید را برای خودتان انتخاب کنید؛
حتما هم نباید معروف باشد، در گمنامها
انسانهای فوقالعادهای وجود دارد، آنها
را هم در نظر بگیرید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣
هدیه های شخصی
#قسمت_صد_و_سیزده
لبخندی زد و گفت :«آره اومدم که هم خودت رو ببرم هم ماشین رو»
منتظر جواب نماند زد پشت شانه ام و گفت :«زود حاضر شوکه بریم»
دیدم کم کم قضیه دارد جدی میشود. پرسیدم: «کجا؟»
«همین قدر بدون که چند ساعتی کار داریم.»
به شوخی گفتم:« بابا ما همه اش چهار روز مرخصی داریم همینم به مون نمی بینی که یک استراحتی بکنیم؟»
بلند شد. دست مرا هم گرفت و بلند کرد با خنده گفت:« این حرف ها رو بگذار کنار زود باش که دیر میشه.»
سریع حاضر شدم و با هم راه افتادیم
بین راه از چند تا فروشگاه سر زدیم چیزهای زیادی خرید همه راهم می داد کادو می کردند بار آخر که سوارماشین شدیم و راه افتادیم «بالاخره می گی کجا می خوایم بریم حاجی یا نه؟»
لبخندی زد و گفت: «می ریم دیدن شهدا.»
«دیدن شهدا؟!»
«در اصل می ریم دیدن خانواده های شهدا، به هر حال اونا هم بوی شهدا رو میدن می دونی که روح شهید متوجه ی خانواده اش هست در حقیقت ما به دیدن خود شهدا می ریم».....
گردان ما چند تا شهید داده بود. آن روز به خانواده ی تک تکشان سر زدیم. تو هر خانه
هم می رفتیم عبدالحسین به یکی از بستگان نزدیک شهید، یکی از آن هدیه ها را می داد.
کارمان تا غروب طول کشید و هنوز هم تمام نشده بود اذان مغرب را که گفتند تو یکی از محله های جنوب شهر مشهد بودیم رفتیم مسجد همان محل نماز را به جماعت خواندیم بعد از نماز و مختصری تعقیبات داشتم آماده ی رفتن می شدم که یکدفعه عبدالحسین گفت: «الهی به امیدتو!»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃