eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
91 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🌸سيزده سال بيشتر نداشت که قصد رفتن به جبهه کرد ولی به خاطر کمی سن قبولش نکردند. 💢دفعه دوم شناسنامه برادر بزرگترش را به سپاه برد و این سری او را پذیرفتند و فقط مانده بود رضایت نامه ما به خانه آمد .کنار من نشست و گفت : برای رفتن به جبهه نام مرا نوشته اند ولی شما این رضایت نامه را امضا کن. ✨گفتم: اجازه نمی دهم بروی برادرت که نیست تو بمان. ناراحت شد گریه کرد و گفت: من با 12 نفر از دوستانمان ثبت نام کردیم حالا اگر بروم جلو آنها خجالت می کشم و سرافکنده می شوم .آنقدر گریه کرد که من امضا کردم🥺 قرار بود آن جمع دوازده نفری ۴۵ روز بعد مرخصی بیایند همه آمدند اما او نیامد🥺 مانده بود تا ٧۵ روز دیگر😢 ١٢٠ روز بعد از اعزامش آسمانی شد و خبر شهادتش آمد.💔 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید الماس زارعی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه شوری آیه ۳۹ وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنتَصِرُونَ و (مؤمنان) كسانى هستند كه هرگاه به آنان ستم و ظلمی بشود (تسليم ظلم نشده و) يارى مى‌طلبند. @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
🍁حجابِ دیدن او را کنار باید زد و لحظه لحظه دَم‌‌ از انتظار باید زد... 🍁برای آمدنش اشک و آه کافی نیست برای آمدنش زار باید زد... 🍁حجابِ دیدن او بی گمان خود ماییم حجاب دیدن او را کنار باید زد... ♥ ♻️ امروز دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ هجری شمسی ۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ هجری قمری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
سلام امام زمانم✋🌸 هر روز سردتر می‌شوند لحظه‌ها ... دقیقه‌ها ... روزها ... برگرد که جهان محتاج گرمی دستان توست ... امام‌عصر (عج) بی‌تو این عالم فانی به عدالت نرسد! 🌤اللهم عجل لولیک الفرج🌤 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌱شهیدآوینی: عرصۀ ظهور یک حقیقت آسمانی است و جنگِ زمین، برپا شده بود تا آن حقیقت ظهور یابد. 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 شرایط سخت منتظر بودم ببینم عبدالحسین چه می گوید خنده ای کرد و گفت:« این حرف ها چیه شما می زنید؟» رفیقش گفت:« جدی میگیم حاج آقا.» باز خندید و گفت:« شوخی نکن بابا جلوی این زنها الان خانم ما باورش میشه و فکر میکنه تمام کولرهای دنیا دست ماست.» انگار فهمیدند عبدالحسین دوست ندارد راجع به این موضوع صحبت شود دیگر چیزی نگفتند. من هم خیال کولر را از سرم بیرون کردم می دانستم کاری که نباید بکند نمی.کند. از اتاق آمدم بیرون بعد از شهادتش همان رفیقش می گفت :«اون روز وقتی شما از اتاق رفتین ،بیرون، حاج آقا گفت می شه اون خانواده ای که شهید ،دادن اون مادر شهیدی که جگرش داغ ،هست، تو گرما باشه و بچه های من زیر کولر؟! کولر سهم مادر شهیده، خانواده ی من گرما رو میتونن تحمل کنن از این گذشته خانواده ی من تو انقلاب سهمی ندارن که بخوان کولر بیت المال رو بگیرن» همسر شهید این آخری ها چند وقت قبل از شهادتش همیشه یکی از ماشینهای سپاه دستش بود یک بار رفت روستا از مادرش خبر بگیرد " ۱. آن جا چه گذشت نمی دانم بعد از شهادتش عروس عمویش تو ،مجلس خیلی بی تابی می کرد حالش هیچ طبیعی نبود. حدس زدم باید خاطره ای از عبدالحسین داشته باشد آن جا که نشد چیزی ازش بپرسم بعداً که رفتیم خانه و او هم آرامتر شده بود، به اش گفتم:« خیلی گریه و زاری می،کردی موضوع چی بود؟» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 شرایط سخت باز چشم هاش خیس اشک شد سرش را این طرف و آن طرف تکان داد با ناله گفت:: «این پسر عموی ما چقدر پاک و خوب بود خدا رحمتش کنه» پرسیدم: «چطور؟» خاطره ای از همان دفعه که عبدالحسین تنها رفته بودروستا،برام تعریف کرد اولش پرسید:«می دونی که پسرم تو مشهد درس می خوند؟» سرم را به تأیید حرفش تکان دادم.پی صحبتش را گرفت تا فهمیدم آقای برونسی با یک ماشین آمده روستا،زود یک بقچه ی نان و کمی گوشت و ماست و چیزهای دیگر آماده کردم همه را آوردم پیش خدا بیامرز شوهرت، برای اینکه خاطر جمع بشوم ازش پرسیدم: «شما بر می گردین مشهد؟» گفت: «اتفاقاً همین الان دارم میرم کار دارین مشهد؟» به خرت و پرت هایی که دستم بود،اشاره کردم و گفتم:«بی زحمت همین ها رو بگذارین عقب ماشین و ببرین برای پسرم» چند لحظه ای ساکت ماند و چیزی نگفت:« بعد سرش را بلند کرد گاراژ ده را نشانم داد و گفت: «همین الان یک اتوبوس داره میره مشهد بده به راننده تا برات ببره.» من اصلاً ماتم برد!شاید انتظاری که نداشتم شنیدن همچین جوابی بود،خودش با مهربانی گفت:«کرایه رو هم من میدم وقتی هم که رسیدم مشهد،خودم می رم به پسرت می گم بره گاراژ اون جا و جنس ها رو تحویل بگیره.» پاورقی ۱- از وقتی پدرش مرحوم شده بودبیشتر از قبل می رفت روستا و به مادرش سرمی زد. ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
📜 علل سنگینی روح و دل (ره) ✍🏻 یکی از علّت‌هایی که ما توفیق سحرخیزی نداریم و در وقت آن سنگین هستیم و گویا گوش‌هایمان صدای مَلَک منادی را که همه‌ی اولیاء الله را بیدار می‌کند نمی‌شود، ✍🏻 این است که روح و قلب ما به خاطر دو مسأله سنگین می‌شود و مثل گنجشکی که به دو پایش وزنه آویخته‌اند، به وقت سحر نمی‌تواند برخیزد و به ملاقات یار پر بزند؛ و یا در عبادات خود، روح بالا نمی‌رود و لذّت عبادت را نمی‌چشد: یکی از آن دو عامل، لغو و لهو و زیاد حرف زدن است؛ و دیگری که خیلی انسان را سنگین می‌کند، غیبت کردن است. من عیناً دیدم که غیبت شب، توفیق سحرخیزی را از انسان سلب می‌کند. پندهای آسمانی، ص ۱۸۸
هدایت شده از کانال توبه
‍🕊مرگ اختیاری 🕊 ✍🏻 مرحوم شیخ محمد حکیم هیدجی از علمای تهران بود که تا آخر عمر حجره ای در مدرسه منیریه متصل به قبر امامزاده سید ناصرالدین داشت، و فعلاً آن مدرسه به واسطهٔ توسعه خیابان خراب شده است. مردی حکیم و عارف و منزه از رویهٔ اهل غرور، و مراقب بوده، ضمیری صاف و دلی روشن و فکری عالی داشته است. ✍🏻 حکیم هیدجی تا آخر عمر به تدریس اشتغال داشت. هر کس از طلاب علوم دینیه هر درسی می خواست او می‌گفت، «شرح منظومهٔ» سبزواری، «أسفار» ملاصدرا، «شفا»، «اشارات» و حتی دروس مقدماتی عربیت مانند «جامع المقدمات» را می‌فرمود. هیچ دریغ نداشت و برای دروس دینیه همه را می‌پذیرفت. می‌گویند مرحوم هیدجی منکر مرگ اختیاری بوده است و خلع و لباس اختیاری را محال می‌دانسته، و این درجه و کمال را برای مردم ممتنع می‌پنداشته است، و در بحث با شاگردان خود جداً انکار می‌نمودہ و رد می‌کردہ است. یک شب در حجرهٔ خود بعد از بجا آوردن فریضهٔ عشاء رو به قبله مشغول تعقیب بوده است که ناگهان پیرمردی دهاتی وارد شده، سلام کرد و عصایش را در گوشه‌ای نهاد و گفت: جناب آخوند! تو چه کار داری به این کارها؟ هیدجی گفت: چه کارها؟ پیر مرد گفت: مرگ اختیاری و انکار آن؛ این حرفها به شما چه مربوط است؟ هیدجی گفت: این وظیفهٔ ماست، بحث و نقد و تحلیل کار ماست. درس می‌دهیم، مطالعات داریم، روی این کارها زحمت کشیده‌ایم؛ سر خود نمی‌گوئیم! پیرمرد گفت: مرگ اختیاری را قبول نداری؟! هیدجی گفت: خیر قبول ندارم. پیرمرد در مقابل دیدگان او پای خود را به قبله کشیده و به پشت خوابید و گفت : انّا لله و انّا الیه راجعون و از دنیا رحلت کرد، گوئی هزار سال است که مرده است. حکیم هیدجی مضطرب شد. خدایا این بلا بود که امشب بر ما وارد شد؟ حکومت ما را چه می‌کند؟ می‌گویند مردی را در حجره بردید، غریب بود و او را کشتید و سم دادید یا خفه کردید. بیخودانه دوید و طلاب را خبر کرد، آنها به حجره آمدند و همه متحیر و از این حادثه نگران شدند. بالاخره بنا شد خادم مدرسه تابوتی بیاورد و شبانه او را به فضای شبستان مدرسه ببرند تا فردا برای تجهیزات او و استشهادات آماده شویم. که ناگاه پیرمرد از جا برخاست و نشست و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و سپس رو به هیدجی کرده و لبخندی زد و گفت: حالا باور کردی؟ هیدجی گفت: آری باور کردم؛ به خدا باور کردم؛ اما تو امشب پدر مرا درآوردی، جان مرا گرفتی! پیرمرد گفت: آقا جان! تنها به درس خواندن نیست؛ عبادت نیمه شب هم لازم دارد، تعبد هم می‌خواهد، چه می‌خواهد، چه می‌خواهد ... فقط تنها بخوانید و بنویسید و بگویید و بس، مطلب به این تمام می‌شود؟! از همان شب حکیم هیدجی رویهٔ خود را تغییر می‌دهد، نیمی از ساعات خود را برای مطالعه کردن و نوشتن و تدریس کردن قرار می‌دهد و نیمی را برای تفکر و ذکر و عبادت خدای جل و عز. شبها از بستر خواب پهلو تهی می‌کند و خلاصهٔ امر به جائی می‌رسد که باید برسد. دلش به نور خدا منور و سرّش از غیر او منزه، و در هر حال انس و الفت با خدای خود داشته است. و از دیوان شعر فارسی و ترکی او می‌توان حالات او را دریافت. معاد شناسی، ج۱، صص ۱۰۴-۱۰۶. @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚 💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست @Tobeh_Channel
        👇تقویم نجومی سه شنبه👇     👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇             🌏 تقویم همسران 🌍 (اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ سه شنبه 👈15 آبان/ عقرب 1403 👈3 جمادی الاول 1446👈5 نوامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب نیست: 📛امور ازدواجی. 📛و امور مشارکتی خوب نیست. 📛برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید. 🚘مسافرت خوب است و صدقه هم داده شود. 👶مناسب زایمان و نوزاد روزی دار و عمرش طولانی است. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج قوس است و برای امور زیر خوب است: ✳️امور آموزشی و تعلیمی. ✳️شروع به کسب و کار. ✳️شراکت و امور مشارکتی. ✳️و نقل و انتقال نیک است. 🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست. 🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید.      @taghvimehamsaran 👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : از مباشرت و عروسی اجتناب گردد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث طول عمر می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث ضعف مغز می شود. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 4 سوره مبارکه "نساء" است. و اتوا النساء صدقاتهن نحله... و از معنای آن استفاده میشود که خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیادی و یا هدیه ای به او برسد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🚀 با جستجوی " تقویم همسران" در تلگرام و ایتا و سروش به ما بپیوندید 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن :                      02537747297 0912 353 2816‌‌ 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب در 👇‌اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین مجموع کانال های نجومی👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم موسی جمشیدیان نقل ازهمسرشهید،ازبیان شهید دوست دارم زندگی داشته باشم که زمینه ساز ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) باشد ارادت عجیبی به حضرت زهرا(سلام الله علیها) داشت. می گفت دوست دارم خدا به من سه دختر بدهد و در اسم هر سه از نام فاطمه استفاده کنم. شهید🕊🌹 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید موسی جمشیدیان 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه محمد آیه ۱۴ أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ پس آيا كسى كه (حرکت و زندگی‌اش) بر دليل روشنى از طرف پروردگارش هست همچون كسى است كه بدى كردارش در نظرش آراسته شده و از هوس‌هايش پيروى كرده است؟ (نه ، هرگز چنین نیست). @Tobeh_Channel
آید آن روز که در باز کُنی‌، پرده گشایی‌؟ تا به خاک قدمت، جان و سر خویش ببازیم امام‌خمینی(ره) 🏝سلام یگانه عدل‌گستر موعود، مهدی جان تمام این عمر ناقابل، چشم به راه قدم‌هایت هستم و در حسرت دیدارت، هر روز هزار آه جگرسوز می‌کشم ساعت‌های بودنم لبریز از اشک و امید است اشک از تمام اندوه فراقت که بر قلبم سنگینی می‌کند و امید به دیدارت حتی برای لحظه‌ای، حتی در آخرین دم حیات.... شکر خدا از این اندوه و اشک و امید شکر خدا که با تو زنده‌ام 🏝 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
، نقش تعیین‌کننده‌ای در سرنوشت انسان دارد ... تصویر در کنار 📌 رفیق خوب انسان را شهید می‌کند. 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 شرایط سخت با چشم های گرد شده ام گفتم:« خب شماکه ماشین داری پسر عمو دیگه چرا بدیم گاراژ؟!» خیلی جدی گفت:« این ماشین مال بیت الماله.» خونسرد گفتم :«خب باشه.» گفت: «من حق دارم که با این ماشین بیام روستا و فقط از مادرم خبر بگیرم همین قدر سهم دارم نه بیشتر.» هر کار می کردم مسأله برام حل شود نمی شد. او هم انگار فهمید. گفت: «اگر بخوام برای بچه ی شما گوشت و نان ،ببرم فردای قیامت باید حساب پس بدم اون هم چه حسابی!» خدا بیامورز با ناراحتی گفت:« باید جواب تک تک مردم این کشور رو بدم!» آن موقع این حرف ها حالی ام نمی شد. از این که خراب شده بودم و روم زمین خورده بود دلم بدجوری می.جوشید با ناراحتی گفتم:«لااقل برای خودت ببر» گفت:«برای خودم هم اگر خواستم یا با اتوبوس های گاراژ می فرستم یا هم که بعداً با ماشین شخصی می آم می برم» حرف هاش به این جا که رسید، باز گریه اش گرفت.. «اگر همون جا می فهمیدم آقای برونسی داره چکار می کنه خودم رو به پاش مینداختم ولی حیف که دیر فهمیدم.».... یک بار یکی از بچه های خودمان درست یادم نیست دستش شکست یا بلای دیگری سرش آمد، فقط می دانم بایدسریع می رساندیمش بیمارستان، تو آن شرایط سخت ،هم به ماشین بیت المال که جلوی خانه بود، دست نزد سریع رفت یک تاکسی گرفت و مشکل وسیله را حل کرد؛ تا این حد در استفاده از اموال عمومی دقیق و حساس بود! ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 جعبه های خالی همسر شهید بعد یکی از عملیات ها آمد مرخصی در را که به روش باز کردم ،چشمم افتاد به دو تا جعبه، از این جعبه های خالی مهمات بود آوردشان تو،بعد از سلام و احوالپرسی به جعبه ها اشاره کردم و پرسیدم :«این ها رو برای چی آوردین؟» گفت: «آوردم که بچه ها دفتر و کتابشون رو بگذارن توش» موقعی که جعبه ها را از ماشین می گذاشته ،پایین یکی از زن های همسایه هم دیده بود. بعداً به ام گفت:«آقای برونسی انگار این سری دست پر اومدن.» منظورش را نگرفتم من و منّی کرد و به اشاره گفت: «جعبه ها..» تا اسم جعبه را آورد معنی دست پربودن را فهمیدم تو جوابش گفتم:«اون جعبه ها خالی بودن!» گفت:«ازما دیگه نمی خوادپنهان کنید بالاخره حاج آقاتون هرچی بوده آوردن».... وقتی رفتم خانه، ناراحت و دلخور به عبدالحسین گفتم:«کاش همون جعبه ها رو نشون بعضی از این همسایه ها می دادین» با آن قیافه ی بشاش و با طراوتش به شوخی گفت:«:حتماً باز کسی چیزی گفته و حاج خانم ما رو ناراحت کرده.» دلخورتر از قبل گفتم:« یکی از زن های همسایه فکر کرده شما تو این جعبه ها چیزی قایم کردی و آوردی خونه.» با خنده گفت:« این ها یک مشت فکر و خیالاته شما که از این حرف ها نباید ناراحتی بشی» بلندگفتم:«نباید ناراحت بشم؟!» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
🌸(ع)فرمودند : ✍زندگی کردن با مردم اين دنيا همچون دويدن در گله اسب است ... تا می‌تازی، با تو می‌تازند. زمين که خوردی، آنهايی که جلوتر بودند، 🔹هرگز برای تو به عقب باز نمی‌گردند و آنهايی که عقب بودند، به داغ روزهايی که می‌تاختی تو را لگدمال خواهند کرد! 🔸در عجبم از مردمی که بدنبال دنيايی هستند که روز به روز از آن دورتر می‌شوند و غافل‌اند از آخرتی که روز به روز به آن نزدیک‌تر می‌شوند ... 📚منبع : نهج‌البلاغه
✨هروقت با محمد میرفتیم سر مزار عباس(برادر شهیدم)کلی زیر لب باهاش حرف میزد. میگفتم :چی میگی⁉️ میگفت :بعد میفهمی❗ یه شب خواب دیدم یه لباس سفید نورانی پوشیده،گفتم: از کجا آوردی⁉️😳 گفت :عباس برام آورده.😇 خواب را که براش تعریف کردم گفت: وقتشه برم جبهه، رفت و شهید شد.🥺 فهمیدم روزهایی که بر مزار عباس می رفتیم عباس را واسطه می کرد برای شهادتش!💔 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدمحمد کهدویی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سردار حاجی‌زاده: کمتر شهری در ایران هست که پایگاه موشکی نداشته باشد شهرهای موشکی ایران ۵۰۰ متر زیر زمین هستند فرمانده نیروی هوافضای سپاه: آنقدر تعداد شهرهای موشکی مان زیاد است که اگر شناسایی بکنند قادر به مقابله نیستند. آنچه می بینید مثل قله یک کوه یخ است. تونل های موشکی ایران نوین‌ترین رادار های جاسوسی را خسته می کنند
❤️ 🔅السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ... سلام بر تو ای مولایی که یک لحظه ما را فراموش نمیکنی و دستان مهربانت همیشه پشت و پناه ماست... 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
دلم‌رفاقتی‌میخواهد؛ که‌برایم‌سربندیازهراببندد . . که‌دلم‌راحسینی‌کند . . که‌خاکی‌باشد دلم‌رفاقتی‌میخواهد؛ که‌شهیدم‌کند . .💔 _وعاقبتمون_شهدایی 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 اتاق خصوصی چیزی نگفت ادامه داد:« اگه شما خدای نکرده اهل این حرف ها بودی و این وصله ها بهت می چسبید خب نباید ناراحت می شدم ولی حالا جاش هست که اون جعبه ها رو به زنه نشون بدم و بهش بگم که شما اینارو برای چی آوردی؟» باز خندید و گفت:« اتفاقاً جاش هست که این کارو نکنی» خواستم بپرسم چرا ، مهلت حرف زدن نداد به ام، «می دونی جواب اون زن چی بود؟» چیزی نگفتم نگاهش می کردم ادامه داد :«باید می گفتی که این راه بازه شوهر من رفته آورده شما هم برین جبهه و بیارین برای جبهه رفتن جلوی هیچ کس رو نگرفتن» دنبال حرفش را با لحن طنز آلودی گفت: «ما دو تا جعبه برای کتاب و دفتر بچه ها آوردیم اونا برن صد تا جعبه بیارن.» حالت پدرانه ای به خودش گرفت و ادامه داد: «گه این دفعه چیزی گفتن ،این طوری جواب بده.» همسر شهید تو بیمارستان هفده شهریور بستری بود هر وقت می رفتم ملاقاتش می دیدم دو نفر کنارش هستند.دو، سه روز اول فکر می کردم مثل بقیه می آیند برای عیادت کم کم فهمیدم که نه همیشه همان جا هستند یک بار کنجکاو شدم و از آقای برونسی پرسیدم: «اینا کی هستن؟» گفت:«دوستام هستن» «برای چی همیشه اینجان؟» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 اتاق خصوصی «دوستن دیگه، می آن این جا که پیش من باشن.» آنقدر خاطر جمع حرف می زد که نمی شد باور نکنی باور هم می کردی زیاد با عقل جور در نمی آمد؛ دو تا دوست که همیشه با او باشند! روزهای اول با چند تا مریض دیگر تو یک اتاق بودند. یک روز که رفتم ،ملاقات، آن جا نبود دلم شور افتاد فکرم به هزار راه رفت سراغش را از پرستار بخش گرفتم؛ شماره ی اتاقی را گفت و ادامه داد: «بردنشون اون جا»، تو اتاقش فقط یک تخت بود همان دو نفر هم پهلوش بودند تا مرا دیدندآمدندبیرون، کنار تختش ایستادم سلام کردم و احوالش را پرسیدم گفتم:«برای چی آوردنتون اتاق خصوصی؟» با لحن بی تفاوتی جواب داد:«دکتر گفته سر و صدا برام خوب نیست، برای همین آوردنم این جا.»... یک ماهی تو بیمارستان هفده شهریور بستری بود آن دو نفر هم همیشه باهاش بودند مرخص هم که شد و آمد خانه همراش آمدند. هنوز زخمش خوب نشده بودکه آمدند دنبالش،گفتند:« ازمنطقه شما رو خواستن. با همان معلولیتش راهی شد.» بعد از شهادتش آن دو نفر را دیدم خیلی بی تابی می کردند خودشان آمدند پیش من گفتند:«ما محافظ آقای برونسی بودیم!» پاورقی ۱ یکی از بیمارستانهای واقع در مشهد مقدس ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃