eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
239 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
91 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه الرّحمان آیه ۱۳ فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ ﭘﺲ (ﺍی ﺍنسان‌ها ﻭ ای جنیان!) ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ‌ﻫﺎی ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻰ‌ﻛﻨﻴﺪ؟ @Tobeh_Channel
💚 🍃🌸 درگوشه گوشۂ جهان طنین      استوار گام‌های تو پیچیده! 🌼🍃 🍃🌸 در ذات ذره تا جان خورشید!    اشاره‌ی سرانگشتان توست، 🌼🍃 🍃🌸 که نبض زندگی را                  جاری کرده است! 🌼🍃 🍃🌸 فقط می ماند قلب من چونان ،کویری تشنه و تفتیده! 🌼🍃 🍃🌸 یک قطره کافیست! فقط یک قطره ببار و بهارم کن! 🌼🍃 اللهم عجل لولیک الفرج 💐 🖤🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤فاطمة الزهراء🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷 سلام بر شیران روز و سلام بر پارسایان شب؛ همانانی که سربازان امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)  و پشتیبان اسلام و مستضعفانِ  سراسر جهان هستند ، 🌹و سلام بر بسیجیان سلحشور همان پاک باختگانی که زیباترین حماسه‌های فداکاری را آفریدند... روز وعاقبتتون شهدایی 🕊 🖤🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤فاطمة الزهراء🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها به دور و برش اشاره کرد و گفت:«زحمت این ایستگاه حسینیه رو بچه های تیپ بیست و یک کشیدن و جاهای دیگه رو هم لشکر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و نیروهای دیگه آزاد کردن درچه ای ماتش برد انگار مثل بقیه انتظار همچین جوابی را نداشت ناباورانه گفت:« ولی همه جا صحبت از پیروزی شماست میگن خیلی گل کاشتین» عبدالحسین نه برد و نه آورد رک و پوست کنده گفت:«دروغ میگن گردان ما کاری نکرده الان هم همه شون صحیح و سالم این جا هستن، حتی از دماغ یکی شون خون نیومده» مکث کرد ادامه داد:«الان هم منتظر دستورم که بگین برو طرف شلمچه» آقای درچه ای لبخند زدگفت:«شما دیگه تحت فرمان تیپ بیت المقدس هستین باید با آقای کلاه کج "صحبت کنید.» کل گردان رفتیم تو خط جفیر و کوشک،کنار دژ ایران، تو آن منطقه باید پدافند می کردیم و جلوی پاتک های دشمن را می گرفتیم تا ساعت یازده شب با چند تا فرمانده ی دیگر مشغول بودیم نیروها را تو سنگرها تقسیم کردیم و قشنگ آرایش دادیم ،در این میان دل و جان همه تو عملیات بیت المقدس بود اهمیت عملیات این بود که نوک حمله به طرف شلمچه و خرمشهرمی رود یازده و نیم شب، عبدالحسین آمد. رفته بود تو جلسه ی تیپ پیش خودم گفتم:«اگر بیادش حتماً گرفته و ناراحته» به خلاف انتظارم خوشحال بود یعنی بیش از حد شاد و خوشحال نشان می داد؛همین طور می گفت و می خندید! با سابقه ای که از او داشتم معمولاً این طور وقتها که نمی توانست تو عملیات برود،،حالش گرفته می شد و دمغ بود. چند تا سؤال از وضعیت گردان پرسید، به بعضی جاها خودش سرکشید خاطرش که جمع شد، مثل اینکه با خودش حرف بزند گفت:«خب حالا یک جانشین هم می خواد گردان» چشمهام گرد شد. «جانشین برای چی؟» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها صدام بلند بود.انگشت سبابه اش را گذاشت رو نوک بینی آهسته گفت: «هیس.» از همان اول حدس زده بودم سری تو کار است اما چیزی نمی گفت، بالاخره جانشین هم برای خودش تعیین کرد. به اش گفت :«خوب هوای گردان رو داشته باش». «شما جایی تشریف می برین حاج آقا؟» «جایی می خوام برم معلوم هم نیست کی برگردم ولی حداکثرش تا صبح فرداست» خداحافظی کرد و رفت حتی مرا هم توی نم گذاشت! کمی بعد دیدم با یک موتور آمد پیش من، بی هیچ مقدمه ای گفت:«سوارشو بریم» فکر کردم حتماً شوخی می کندگفتم: «کجا به سلامتی؟» گفت:«کاریت نباشه تو فقط بشین ترک موتور» هیچ اثری از شوخی تو چهره اش نبود، کاملاً جدی و مصمم. گفتم:«خطمون این جاست کارمون این جاست کجا بریم؟!» «همه چی الحمدالله خاطر جمع شده سوار شو بریم» نگاهم بزرگ شده بود عبدالحسین کسی نبود که تو هیچ شرایطی گردانش را تنها بگذارد. پرسیدم: «آخه خبری هست؟» با ناراحتی گفت:«تو چکار داری به این حرفها؟ سوار شو دیگه.» خواه ناخواه سوار شدم تا یک مسیری رفتیم دقیقاً یادم نیست کجا بود که موتور را نگه داشت.گفت:«بپر پایین»پیاده شدم موتور را گوشه ای گذاشت و خودش هم آمد،تو تاریکی شب به یک سنگر بزرگ اشاره کرد و گفت:«بیا بریم اون جا تجهیزات بگیریم» کلمه ی تجهیزات، معمولاً با رفتن تو عملیات همراه می شد مثل شوک زده ها گفتم: «تجهیزات؟!» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها دستم را گرفت و دنبال خودش کشاند. «بله، تجهیزات.» گفتم:«می خوای چکار کنی حاجی؟» گفت:«امشب قراره به امید خدا و چهارده معصوم (علیهم السلام) کار عملیات رو یکسره کنن و قال قضیه ی خرمشهر کنده بشه.» «خوب این چه ربطی داره به ما؟» «ربطش اینه که ما هم می خوایم به عنایت الهی تو این عملیات شرکت کنیم» انتظار هر چیزی را داشتم غیر از این یکی به اعتراض گفتم:«ناسلامتی شما فرمانده گردان حر هستی، خط تحویل گردان دادن اون هم خط حساسی که نزدیک دشمنه و هر آن امکان پاتکش هست؛ نیرو مشکلات داره هزار و یک مسأله داره فردا نمی تونیم جواب بدیم این اصلاً شرعی نیست!» به قول معروف کاسه ی داغتر از آش شده بودم خنده ای کرد و گفت:«تو چکار به این حرف هاش داری سید جان؟ کی میگه شرعی نیست گردان ما منظم و مرتب تو خط مستقر شده و فرمانده هم بالا سرشونه، همه رو هم توجیه کردیم و فقط من و شما اومدیم این جا که اگر توفیقی شد تو عملیات آزادی خرمشهر باشیم.» مسأله به این سادگی ها برام حل نمی شد هر طور بود دنبالش رفتم. تجهیزات که گرفتیم، نفسی تازه کرد و گفت:«خب حالا باید آقای آهنی " 1 ". رو پیدا کنیم. با این که ناراحت بودم ولی لام تا کام حرف نزدم باز دنبالش رفتم آهنی را زود پیدا کردیم فرمانده ی یکی از گردان هایی بود که می خواستند تو عملیات شرکت کنند، عبدالحسین باهاش هماهنگی کرد و گفت: «دوتا نیروی تک ور . ۲. به گردان شما اضافه شد.» منظور او، من و خودش بودیم.آهنی خندید و گفت: «مگه میگذارم شما تک ورباشی حاج آقا، باید بیای ور دست خودم که امشب به کمکت احتیاج دارم» عبدالحسین گفت:«اذیتمون نکن حاجی، من آرزو داشتم تو این عملیات مثل یک رزمنده معمولی بجنگم.» ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها آهنی به این سادگی ها دست بردار نبود خیلی پیله کرد به عبدالحسین،بیفایده. دست آخر گفت: «حداقل بیا راهنماییمون کن حاج آقا.» گفت:«من دوست دارم تو تاریخ زندگیم ثبت بشه که در آزادی خرمشهر،به عنوان یک رزمنده ی ساده سهمی داشتم.» بالاخره هم قبول نکرد. بعد از هماهنگی لازم، از آهنی جدا شدیم داشت می رفت قاطی نیروهای دیگربشود،دستش را گرفتم «یک لحظه صبر کن آقای برونسی کارت دارم» ایستاد،گفت: «بفرما.» «اگر تو این عملیات توفیق شهادت نصیب ما شد وضعیت گردان چطور میشه؟شما به هیچ کس نگفتی که ما کجا می ریم؟» گفت:«تو خاطر جمع باش من به اون هایی که لازم بوده سپردم» انگارنگرانی را تو نگاهم دید تا خیالم راحت تربشود ادامه داد:«تو که خوب می دونی سید،من هیچ وقت بدون دستور مافوق کاری نمی کنم.» پاورقی ۱- فرمانده ی یکی از گردان های تیپ بیست و یک امام رضا(سلام الله علیه) که چند شب بعد، به درجه رفیع شهادت نائل آمد. ۲- تک تیر انداز ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
1_12662460646.mp3
6.14M
با صدای دلنشین سماواتی اللهم عجل لولیک الفرج و فرَّجنا بِه 🤲 زیارت عاشورا ... برای سلامتی وپیروزی رزمندگان اسلام باهم زمزمه میکنیم @Tobeh_Channel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کانال توبه
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 ساعت ۸ به وقت امام هشتم 💚 💚صلوات خاصه امام رضا «ع» 💚 🌷 اللهم 🌷 🌷 صل علیٰ 🌷 🌷عليِ بْنِ موسَی 🌷 🌷الرِضَا المرتضیٰ الاِمام🌷ِ 🌷 التَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ 🌷 🌷 عَلی مَنْ فَوقِ الاَرض 🌷 🌷ومَن تَحتَ الثَّريٰ 🌷 🌷 الصِّديقِ 🌷 🌷الشهید🌷 🌷صَلاةً 🌷 🌷كَثيرةً تامَّةً 🌷 🌷 زاكيةً مُتَواصِلةً 🌷 🌷 مُتَواتِرَة ًمُتَرادِفة 🌷 🌷 كَأَفْضَل ماصَلَّيْتَ عَلى🌷 🌷 أَحَدٍ مِن اَوْليائِك. 🌷 🌷صلوات الله علیک🌷 🌷و علی آبائك🌷 🌷وأوﻻدك🌷 💚♻️کاش میشد پر بگیرم تا حرم 💚♻️پیشِ سلطان پیشِ آقایِ کرم 💚♻️کاش دعوت میشدم با زائران 💚♻️در حرم پر میزدم با عاشقان 💚♻️کاش من راهم صدایم میزدی 💚♻️یک زیارت را به نامم میزدی 💚♻️کاش گردد این گدا پابوسِ تو 💚♻️بندهٔ عاشق تر و مخصوصِ تو 💚♻️درشبِ قبرم کنی من راخطاب 💚♻️میکنی آقا قدم‌ها را حساب 💚♻️باتوعاشق‌ترشدن عشقِ منست 💚♻️عشقِ زیبای شما رزق منست @Tobeh_Channel
       👇تقویم نجومی دوشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇             ‌    (تقویم همسران)  ✴️ دوشنبه 👈5 آذر / قوس 1403 👈23 جمادی الاول 1446👈25 نوامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است: ✅داد و ستد و تجارت. ✅خرید و فروش. ✅جابجایی و نقل و انتقال. ✅و دیدار با روسا و مسولین و بزرگان خوب است. 🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶زایمان مناسب و نوزاد پاک و روحیات پاکی دارد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است: ✳️تعلیم و تعلم و امور آموزشی. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️خرید و فروش. ✳️اشتغال به تجارت. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و ارسال جنس به مشتری نیک است. ✳️شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب شب سه شنبه :فرزند چنین شبی دهانی خوشبو و دستانی سخاوتمند دارد. 💠 به کانال ما در موضوع خواص و فروش حرز امام جواد علیه السلام سری بزنید. مناسب ترین قیمت و مطمئن...👇 @Herz_adiye_hamrah 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز باعث روبراه شدن امور می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث شادی دل می شود. @taghvimehamsaran 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. @taghvimehamsaran 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 24 سوره مبارکه "نور " است. یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و دلیل و شاهد بیاورد و بر وی غلبه کند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی🌸 📚 منبع مطالب ما. تقویم همسران: نوشته ی حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهماالسلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 02537747297 09123532816 09032516300 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید مطلب بدون لینک کانال ممنوع و حرام است. 📛📛📛📛📛📛 @taghvimehamsaran ادمین...👇 @tl_09123532816 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب، در اینجا دریافت کنید و عضو شوید👇 لینک کانال اصلی ما در تلگرام ,ایتا و سروش..👇 @taghvimehamsaran https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
وقتی دل من با غم عشق تو سرشتند بر صفحه ی پیشانی ام این آیه نوشتند این شاعر دیوانه ی عاشق صفت ماست این طایفه ی مست همه اهل بهشتند.. ۳ آذر مصادف با سالروز: 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🌹شهادت شهید 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهیدان مدافع حرم 👆🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🏝سلام بر بهترین طریق هدایت سلام بر ایستاده منتظَر سلام بر همیشه فریادرس در هر کجای دنیا...🏝 ⚘اللَّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيَانَهُ، وَ عَظِّمْ بُرْهَانَهُ، وَ أَفْلِجْ حُجَّتَهُ بار خدايا بنيادش را شرف بخش، و برهانش را بزرگ گردان، و حجّت او را پيروز كن⚘ 📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
صبح بخیر گفتن به شما🌤 مثلِ خاکِ نم خورده شوقِ نفس کشیدن می دهد🍃🌧•° 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها ساکت شد.گفتم:«شما بگو با کی هماهنگی کردی تا من خاطر جمع بشم، والا نمی آم» راه افتاد.همان طور که می رفت گفت:«بیا تا برات بگم.» دنبالش راه افتادم «من با خود فرماندهی تیپ بیت المقدس هماهنگ کردم اولش که قبول نکرد ولی وقتی ازش خواهش کردم اجازه داد. من می خواستم اجازه ی پنج، شش نفر رو بگیرم اون ولی فقط با اومدن دو نفر موافقت کرد که این توفیق بزرگ نصیب تو هم شد؛ یعنی ما الان داریم با مجوز شرعی می ریم.» نفس راحتی کشیدم و گفتم:«همین رو شما از اول می گفتی حالا دیگه خاطرم جمع شده» لبخند معنی داری زد و چیزی نگفت رفتیم قاطی نیروهای دیگر و مثل آنها منتظر دستورحمله شدیم. هوا گرگ و میش بود تو تاریک - روشن صبح درگیری شدید شده بود حتی بعضی جاها کار به جنگ تن به تن رسید با کارد و سرنیزه،گاهی هم با نارنجک نیروهای دشمن را به درک می فرستادیم و سنگربه سنگر می رفتیم جلو. تو آن گیرودارسعی می کردم عبدالحسین را گم نکنم، تا کنار اروند رود و نزدیک گمرک خرمشهر رفتیم،داشتیم آخرین سنگرهای دشمن را پشت سر می گذاشتیم عراقی ها با خفت و خواری یا فرار می کردند، یا دست می گذاشتند رو سرشان و تسلیم می شدند. اوج درگیریها نزدیک شهر بود بچه ها مثل سیل کوبنده می رفتند جلو، هیچ کدام از ترفندهای دشمن جلودارشان نبود. تک و توکی از سنگرها هنوز مقاومت می کردند همان ها هم به حول و قوه ی الهی سقوط کردند. وقتی خرمشهر آزادشد خورشید طلوع کرده بود و هوای صبح لطافت عجیبی داشت من هم مثل تمام بچه ها حال خودم را نمی فهمیدم خیلی ها همان جا به خاک سجده افتاده بودند و با ناله های از ته دل، شکر می کردند. واقعاً از خود بیخود شده بودم و برای رفتن به شهر لحظه شماری می کردم مسجد جامع، با آن همه رنج و شکنجه هنوز پا بر جا ایستاده بود دوست داشتم جزو اولینها باشم که آن جا نماز شکر می خوانم. ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها ثمره ی خون شهدا را به وضوح می دیدیم تو چشمها همین طوراشک شوق بود که حلقه می زد. در این بین،عبدالحسین هم سرازپا نمی شناخت خیلی ها می دویدند به طرف شهر، یک آن اسلحه را تو دستم فشار دادم و من هم بنای دویدن گذاشتم داشتم می رفتم داخل شهر،یکدفعه کسی از پشت دستم را گرفت.کم مانده بود بیفتم ،برگشتم با حیرت نگاه کردم، عبدالحسین بود «کجا؟» تو آن لحظه ها هیچ چیز برام عجیب تر از این سؤال نبود با نگاه بزرگ شده ام گفتم «خب معلومه دارم میرم تو شهر» خونسردگفت:«باشه برای بعد» یعنی چه؟منظورت رو نمی فهمم حاجی» «باید بریم گردان» «حالا چه وقت شوخی کردنه؟!» آمدم به راه خودم بروم دوباره گرفتم، از نگاهش فهمیدم تصمیمش كاملاً جدی است.معترض گفتم:«حالا دو ساعت دیگه می ریم حاج آقا،به قول خودت تو گردان همه چی خاطر جمع شده.» یاد نکته ی دیگری افتادم «تازه اگر مشکلی هم می خواست پیش بیاد تو تاریکی شب بودحالا که دیگه روز شده و مشکلی نداره.» مثل معلمی که بخواهد شاگردش را نصحیت کند گفت:«نه من به فرماندهی تیپ قول دادم که بعداز تموم شدن عملیات تو اولین فرصت خودم رو برسونم گردان،یعنی ما از این به بعد دیگه اجازه نداریم هر چی بمونیم خلافه.» ناراحت و دلخورگفتم:«حالا آقای کلاه کج که چیزی نمی گه اگه ما یک ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها ساعت هم دیرتر بریم گفت: «ما به کسی کاری نداریم، وظیفه خودمون رو باید بشناسیم؛ منم خیلی دوست دارم برم خاک این شهر رو بو کنم و ببوسم ولی باشه برای بعد» سریع یک موتور جور کرد آمد کنارم ایستاد «زود سوار شو که داره دیر میشه.» هنوز باورم نمی شد با حسرت به طرف شهر نگاه کردم آهسته گفتم:« ما آرزو داشتیم حداقل مسجد جامع رو از نزدیک می دیدیم.» لبخند زد و گفت: «ان شاء الله بعداً به آرزوت می رسی.» سوار شدم هزار فکر و خیال جورواجور اذیتم می کرد گاز موتور را گرفت و رفتیم طرف گردان وقتی رسیدیم خط خودمان ،رادیو هنوز خبر آزادی خرمشهر را نگفته بود عبدالحسین هم بیکار ننشست تک تک سنگرهای گردان را رفت و خبر خوشحالی را به همه داد. مدتی بعد رفتیم منطقه سومار و نفت شهر، بنا بود آن طرفها عملیاتی داشته باشیم " 1 ". یک شب با خبر شدیم آهنی و چند تا دیگر از بچه های تیپ بیست و یک امام رضا سلام الله علیه نفوذ کردند توشهر مندلی عراق. ظاهراً برنامه ای داشتند. وقت برگشتن دشمن تازه متوجه ی آنها می شود مابین درگیری ،آهنی پاش می رود روی مین و انگار گلوله هم می خورد به هر حال شهید می شود و جنازه اش همان جا می ماند. پاورقی ۱ بعدا به دلایلی این عملیات لغو شد ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها چند شبی گذشت و از آوردن جنازه خبری نشدیک شب عبدالحسین آمدپیشم،گفت «شهید آهنی به گردن ما حق داره با هم خیلی رفیق بودیم.» حدس زدم باید فکری توی سرش باشد. گفتم:«چطور؟» گفت:«بیا بریم جنازه اش را بیاریم» «منطقه خیلی حساسه باید از خیرش بگذری» «حالا سر و گوشی آب می دیم، اگر شد می آریمش.» گفتم:«آخه میگن موقعیتش خیلی خطرناکه نمی شه.» منصرف نشد مصمم بودکه برود.بالاخره هم راهی شد و مرا هم با خودش برد. اول رفتیم پیش بچه های تیپ بیست و یک،درباره ی موضوع صحبت کردیم. آنها هم حرف مرا زدند. «نمی شه آقای برونسی،ما چند نفر فرستادیم دست خالی برگشتن.» عبدالحسین ولی پاتو یک کفش کرده. گفتند:«جنازه رو تله کردن،زیرش مین گذاشتن که نشه بهش دست بزنی، منطقه اش هم بد منطقه ای هست دقیق تو تیررس دشمنه.» «حالا ما یک زحمتی می کشیم!اگر تونستیم بیاریم که می آریم، نتونستیم هم دیگه نتونستیم» نمی دانم چه اصراری به این کارداشت، فقط می دانم بدون دلیل،دنبال هیچ موضوعی نمی رفت آن شب با هم تا چند قدمی جنازه رفتیم،جنازه شهید بزرگوار آهنی. مابینمان یک رشته سیم خاردار حایل بود دراز کشیده بودیم روی زمین،عبدالحسین خواست جلوتربرود،گرفتمش، «کجا حاجی؟!» با تعجب نگاهم کردگفت:«خب می رم بیارمش.» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
هدایت شده از کانال توبه
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: بدى را از سينه ديگران، با كندن آن از سينه خود، ريشه كن نما. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۱۷۸ @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: سرانجام مطلوب همه بندگان صالح خود را هرچه زودتر برسان @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای زیبا و شنیدنی شفای مریض در حال احتضار با یک جمله...‼️ 🎙
        👇تقویم نجومی سه شنبه👇     👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇             🌏 تقویم همسران 🌍 (اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی ، اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ سه شنبه 👈6 آذر / قوس 1403 👈24 جمادی الاول 1446👈26 نوامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست کند. 📛برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران" را در تلگرام و ایتا جستجو کنید. 🚘مسافرت همراه صدقه باشد یا انجام نشود. 👶مناسب زایمان نیست. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭  احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج میزان است و برای امور زیر خوب است: ✳️فروش و تعویض کردن طلا. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️خوردن نوشیدنی های دارویی. ✳️و لباس نو پوشیدن نیک است. 🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب نیست. 🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید.      @taghvimehamsaran 👨‍👩‍👧‍👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : مباشرت و زفاف عروس مکروه است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث اصلاح امور می شود. 💉💉حجامت خون دادن فصد. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث دفع صفرا می شود. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد. 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن  روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است. یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه... و از معنای آن استفاده میشود که خواب بیننده را خصومت یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. کتاب تقویم همسران صفحه 115 ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🚀 با جستجوی " تقویم همسران" در تلگرام و ایتا و سروش به ما بپیوندید 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع ما👇 تقویم همسران تالیف:حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن :                      02537747297 0912 353 2816‌‌ 0903 252 6300 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک  ارسال  کنید.بدون لینک بهیچ وجه جایز نیست و حرام است. 📛📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم همسران را هر شب در 👇‌اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال در ایتا و سروش و تلگرام👇 @taghvimehamsaran ارتباط با ادمین مجموع کانال های نجومی👇 @tl_09123532816 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🌷سالروز شهادت 🕊شهادت سردار شهید ❤️ کسی می تواندازسیم خارداردشمن عبورکندکه پشت سیم خاردار نفس خودگیرنکرده باشد شهیدعلی چیت سازیان شهید چیت‌سازیان، نابغه‌ای نظامی که برای جذب زندانیان تلاش می‌کرد. 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید علی چیت سازیان 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
سلام امام زمانم   💚 دیـدن روی تـو آسـوده میـسر نشـود این عـطا بر من آلـوده  مقدر نشـود هرکسی سمت ظهور تو قدم بردارد دلش از ظلمت ایام مکدر نشود ✦السّلامُ عَلَیْڪَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا شَریڪَ الْقُرْآنِ ، ✦اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ‌‌‌‌‌‌‌ علیه السلام 🖤🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤🖤فاطمة الزهراء🖤 🖤فاطمة الزهراء🖤 ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها این طور وقت ها که چشمش به جنازه شهدا می افتاد،بی تاب می شد،مخصوصا اگر با آن شهید سابقه ی دوستی هم داشت. «این جنازه رو اگر الان دستش بزنی منفجر میشه.» نگاهی به زیر جنازه انداخت ادامه دادم «قشنگ معلومه که این از خدا بی خبرها، تله کردنش، کافیه به اش دست بزنی، دوتایی مون می ریم رو هوا، تازه اون وقت اگه زنده بمونیم سنگر کمین دشمن حسابمون رو می رسه.» نطقم مؤثر واقع شد گفت:« بچه ها درست می گفتن کاری نمی شه کرد.» تو صداش غم شدیدی موج می زد. آهی کشید و سرش را گذاشت روی زمین به زمزمه گفت: «این رسمش نشد که خودت تنها بری ما رو هم بخواه که بیایم.» این را گفت و شروع کرد به نجوی کردن با شهیدآهنی، از سوز درونش خبر داشتم و از این که تا چه حد دلتنگ شهادت است. برای همین زیاد تو پرش نزدم شش دنگ حواسم را دادم به اطراف، کمی ازش فاصله گرفتم تا سرو گوشی آب بدهم. موقعیت خطرناکی داشتیم ولی با خودم می گفتم: «حاجی حق داره!» درست نمی دانم چقدر گذشت برای جان او خیلی جوش می زدم بیشتر از این نمی شد معطل کرد. رفتم کنارش و همین را به اش گفتم مثل اینکه بخواهد از عزیزترین فرزندش دل بکند، به سختی حاضر به برگشتن شد. بین راه ساکت بود و بی حرف نگاه، صورت و همه وجودش را گویی غم گرفته بود می دانستم رو حساب نیاوردن جنازه ی شهید آهنی است، گفتم:« چرا ناراحتی؟ شهید آهنی الان به اجر و ثواب خودش رسیده حالا شرایط جوری هست که دیگه نمیشه جنازه رو بیاریم با حرص و جوش خوردن که کاری درست نمیشه.» حالت کسی را داشت که به تفکر عمیقی فرو رفته باشد لبهاش را آهسته از هم برداشت سنگین و تودار گفت: «خانواده ی شهید اگر جنازه ی عزیزشون روببینن خیلی بهتره؛ کاش می شد یک جوری می آوردیمش.» گفتم :«خودت اگر شهید شدی راضی هستی که برای آوردن جنازه ات، یکی دیگه بیاد و شهید بشه؟» صحبتش رفت تو یک فاز دیگر ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها عبدالحسین رو کرد به من،با لبخندی به لب گفت:«چون خودشون نمی آن عملیات و جاشون امنه فکر می کنن ما هم در امان هستیم و بناست هیچ خطری تهدیدمون نکنه.» بچه ها همه گرم حرف زدن بودند منتهی هیچ کس صبحت دنیا را نمی کرد حرف ها همه از شهادت بود و از آخرت و وصیت های باقیمانده شورو شعفشان قابل وصف نبود بعضی ها حتی به گریه و زاری حرف می زدند. من و عبدالحسین هم، رفتیم گوشه ای، یادم هست والفجر مقدماتی عملیات حساسی بود تو منطقه ی فکه، و از آن حساستر،مأموریت ما بود؛ باید می زدیم به پاسگاه طاووسیه ی عراق،همیشه تو این طور موارد،عبدالحسین بیشتر از هر چیزی سفارش خانواده اش را می کرد آن جا شروع کردیم به همین صحبت ها،گاهی حرف ها به شوخی کشیده شد و گاهی هم جدی می ش.د چند دقیقه ای مشغول بودیم، یکهو صدای انفجار یک گلوله از جا پراندم، انگار از طرف دشمن بود. سریع دویدیم طرف محل انفجار،سفیدی محاسن پیرمردی به خون آغشته شده بود ترکشها قلب و پهلوش را دریده بود. اوضاع وخیمی داشت. دست نمی شد به اش بزنی پیش خودم گفتم:« معلوم نیست چرا هنوز جریان خونش قطع نشده؟!» دو،سه تای دیگر از بچه ها مجروح شده بودند آنها را سریع فرستادیم عقب او ولی وضعیتش طوری بود که نمی شد حتی تکانش بدهی، لحظه های آخر عمرش را می گذراند. عبدالحسین کنارش نشست سرش را آهسته بلند کرد و گذاشت رو پاش،پیشانی اش را آرام بوسید، پیرمرد با صدای زیری گفت::«می خواستم تو عملیات باشم و اون جا شهید بشم، ولی...» با آن حالش،اشک تو چشمهاش جمع شد. عبدالحسین دنبال جمله ی او را گفت:«ولی خداوند، قبل از عملیات تو رو طلبیده،داره می بره» پیرمرد به سختی نفس می کشید باز لبها را از هم برداشت نالید:«خیلی دوست داشتم بیام تو عملیات شهید بشم!» غم و اندوه چهره ی مردانه عبدالحسین را گرفته بود. سعی هم داشت که روحیه اش را حفظ کند.گفت: «پدر جان! من همین الان حاضرم با تو یک ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها معامله ای بکنم» «چی؟» که هر جا من شهید شدم به حساب تو بنویسند؛ و این جا که تو داری شهید می شی برای من بنویسند.» لبخندکمرنگی به لب های پیرمرد آمدگفت:« تو این معامله رو با من می کنی؟» عبدالحسین گفت:«البته چرا که نه.» پیرمرد با آن حالش گویی خوشش آمده بود از این حرف ها،باز به حرف آمد و پرسید: «چرا؟» عبدالحسین گفت:«چون شما با این سن و سالت،تا همین جا که اومدی اندازه ی صد تا عملیات که من با این هیکل و بنیه ام برم ارزش داره؛،حالا این جا که چند قدمی دشمنه، ولی اگر تو اهواز هم شهید می شدی من با تو این معامله رو می کردم». پیرمرد گریه اش گرفت،کم رمق گفت:«نه محل شهادت هر کی مال خودش.» تا حرفی زده باشم گفتم:«حاج آقا پشیمون نکن، معامله خوبیه که.» «نه هر کسی مال خودش،هر کسی مال خودش» این را گفت و شروع کرد به خواندن تکبیر و شهادتین و صحبت با خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله).بعد هم با حال و هوای خاصی که اشک همه در آورد به مادر پهلو شکسته و به حضرت مولی و به یک یک ائمه (صلوات الله عليهم اجمعین سلام داد به اسم مقدس امام زمان (سلام الله علیه) که رسید خواست بنشیندنتوانست، بعدبا آخرین رمقش گفت:«السلام علیک یا اباعبدالله الحسین.» و جان داد، به آرامی ادامه دارد.... 🟣خاک های نرم کوشک🟣 تک ورها صحنه ی عجیبی بود عبدالحسین رو به بچه ها گفت:«این لحظه ها خیلی عبرت انگیز، این طور راحت جان دادن نصیب هر کسی نمی شه.» لحظه هایی بعد جنازه را فرستادیم عقب... تو همان عملیات بود که پام رفت رومین و سریع فرستادنم پشت جبهه، تو یکی از بیمارستان ها بستری شدم. طوری که بعداً فهمیدم؛ وضع پام خیلی ناجور می شود تا حدی که هیچ راهی نمی ماند جز قطع کردن، که قطع می کنند. از آن به بعد هم دیگر توفیق پیدا نکردم تو جبهه،ها پا به پای عبدالحسین باشم و بجنگم هشت نه ماهی مشهد بودم تا اوضاعم کمی روبراه شد پای مصنوعی هم گذاشتم، تو این مدت،عبدالحسین هر بار که می آمد مرخصی سری هم به ما می زد اصرار زیادی داشت که دوباره راهی جبهه شوم می گفت: «حالا یک ذره پا رو از دست دادی مبادا موندگار بشی تو شهر.» به شوخی گفتم:«با یک پا بیام جبهه چکار کنم؟» می گفت««اون جا قرارگاه هست چیزهایی هست تو بیا کار برات زیاده» خودم هم چنین قصدی داشتم کم کم باز راهی جبهه شدم. منتهی دیگر مشغولیتم تو ستاد بود. درست قبل از عملیات بدر مسئوولیت ستاد نجف را داشتم تو اسلام آباد غرب دو سه روزی به عملیات، نمی دانم چه شد که یکدفعه هوای دیدن عبدالحسین زد به سرم، کارها را روبراه کردم و مخصوص دیدن او رفتم محل استقرار تیپ امام جواد (سلام الله علیه) محوطه ی تیپ باز بود و وسعتش زیاد، از دو سه نفر سراغ عبدالحسین را گرفتم نمی دانستند کجاست. بالاخره یکی سایه بانی را نشان داد و گفت:«حاج آقا اون جا داشتن اصلاح می کردن» ادامه دارد.... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🕊شهید شدن دل می خواهد دلی که‌ آنقــدر قوی باشدوبتواندبریده شود از همه تعلقات... دلی که آرام،له شود زیر پایت به وقت بریدن و رفتن... و شهدا "دلدار بی دل" بودند...! اللّهُمَّ الرزُقنا توُفیق الشَّهادة في سَبيلک 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃