eitaa logo
تـ ع ـجیل | TaaJiL
38 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
383 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7⃣1⃣ 💠قاطر و بیسکویت خیس شده😂 🌷☘🌷☘ 🔸سه چهار ساعتی به رفتنمان به خط مقدم برای شروع عملیات مانده بود نیروها وصیتنامه می نوشتند یا حلالیت می طلبیدند. 🔹یک موقع دیدم از یکی از چادرها سرو صدا بلند شد و بعد يك نفر پرید بیرون و بقیه با لنگه پوتین و فانسقه و بند و سنگ و کلوخ دنبالش 🔸فراری، اسماعیل بود از بچه های شر و شلوغ گردان اسماعیل خورد زمین و بقیه رسیدند بهش و گرفتندش زیر ضربات کتک با هزار مکافات اسماعیل را زیر مشت و لگد نجات دادم 🔹اسماعیل در حالی که کمر و دستانش را می مالید شروع کرد به نفرین کردن الهی کاتیوشا تو فرق سرتان بخورد و پلاکتان هم نماند که شناسایی شوید. 😂 🌷☘🌷☘ 🔸فریاد زدم: «مسخره بازی بسه! واسه چی این بنده خدا را به این روز انداختید؟» گفتم: «چی شده اسماعیل؟ تعریف کن!» اسماعیل گفت: «بابا اینها دیونه اند حاجی,بهتره اینها را بفرستی تیمارستان. خدا بدور با من اینکار را کردند با عراقیها چه می کنند؟» 🔹خب بلبل زبانی نکن. چه دسته گلی به آب دادی؟😐 🌷☘🌷☘ هیچی نشسته بودیم و از هم حلالیت میخواستیم که یک هو چیزی یادم افتاد. 🔹قضیه مال سه چهار ماه پیش است آن موقع که کردستان و بالای ارتفاعات بودیم یک بار قرار شد من قاطرمان را ببرم پایین و جیره غذا و آب بیاورم موقع برگشتن از شانس من قاطر خاک تو سر، سرش را سبک كرد و بسته های بیسکویت که زیر شکمش سرخورده بود خیس شد.»😅 🔸یکی از بچه ها نعره زد: «می کشمت نامرد. حالم بهم خورد» 😁😖😖😷 و دوید پشت یکی از نخلها. 🌷☘🌷☘ اسماعیل با شیطنت گفت: «دیگر برای برگشتن به پایین دیر بود ثانیاً بچه ها گشنه بودند😵🔹بسته های بیسکویت را روی تخته سنگی گذاشتم تا خشک شدند و بعد بردم دادم بچه ها،همین نامردها لمباندند و چقدر تعریف کردند که این بیسکویت ها خوشمزه است و ملس است و ...» 😋😉 🔸بچه هایی که دورم جمع بودند از خنده ریسه رفتند. خودم هم به زور جلوی خنده ام را گرفته بودم😂 🌷☘🌷☘ 🔹راه افتادم که بروم سر کار خودم. اسماعیل ولم نمی کرد. گفتم: «دیگر چی شده؟» حاجی جون می کشنم نترس اینها به دشمنشان رحم می کنند. چه برسد به تو ماست فروش! 🔸تا اسماعیل ازمن جدا شد، بیسکویت ملس خورها دنبالش کردند و صدای زد و خورد و خنده و ناله های اسماعیل بلند شد😂😊 🌷☘🌷☘ 😄 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدني اين شهيد و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) در جريان عمليات خيبر در منطقه طلائيه و تصرف جزاير مجنون و حفظ آن با وجود پاتک هاي شديد دشمن، از افتخارات تاريخ جنگ محسوب مي گردد. مقاومت و پايداري آنان در اين جزاير به قدري تحسين بر انگيز بود که حتي فرمانده سپاه سوم عراق در يکي از اظهاراتش گفته بود: «... ما آنقدر آتش بر جزاير مجنون فرو ريختيم و آنچنان آنجا را بمباران شديد نموديم که از جزاير مجنون جز تلي از خاکستر چيز ديگري باقي نيست!» اما شهيد همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بي خوابي هاي مکرر همچنان به اداي تکليف و اجراي فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر حفظ جزاير مي انديشيد و خطاب به برادران بسيجي مي گفت: «برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حريم قرآن است. بدون ترديد يا همه بايد پرچم سرخ عاشورايي حسين (ع) را به دوش کشيم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداري و حراست کنيم و با گوشت و خون به حفظ جزيره، همت نماييم، يا اينکه پرچم ذلت و تسليم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببريم و اين ننگ و بدبختي را به دامن مطهر اعتقادمان روا داريم ،که اطمينان دارم شما طالبان حريت و شرف هستيد، نه ننگ و بدنامي.».... . . ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( ): او عارفي وارسته، ايثارگري سلحشور و اسوه اي براي ديگران بودکه جز خدا به چيز ديگري نمي انديشيد و به عشق رسيدن به هدف متعالي و کسب رضاي خدا و حضرت احديت، شب و روز تلاش مي کرد و سخت ترين و مشکل ترين مسئوليت هاي نظامي را با کمال خوشرويي و اشتياق و آرامش خاطر مي پذيرفت. سردار سرلشکر رحيم صفوي فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درباره وي چنين مي گويد: «او انساني بود که براي خدا کار مي کرد و اخلاص در عمل از ويژگي هاي بارز او بود، ايشان يکي از افراد درجه اولي بود که هميشه ماموريت هاي سنگين بر عهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالک اشتر بود که با خضوع و خشوعي که در مقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسيجي داشت، در مقابله با دشمن همچون شيري غرّان از مصاديق «اشداء علي الکفار، رحماء بينهم» بود. همت کسي بودکه براي اين انقلاب همه چيز خودش را فدا کرد و از زندگيش گذشت. او واقعاً به امر ولايت اعتقاد کامل داشت و حاضر بود در اين راه جان بدهد، که عاقبت هم چنين کرد. هميشه سفارش مي کرد که دستورات را بايد موبه مو اجرا کرد. وقتي دستوري هر چند خلاف نظرش به وي ابلاغ مي شد، از آن دفاع مي کرد. ابراهيم از زمان طفوليت، روحي لطيف ،عبادي و نيايشگر داشت.»...... . .... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
8⃣1⃣ 💠ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺳَﺮ ﭘَﺮﺍﻥ 🔹ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ . ﺑﺲ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻮﻗﻊ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﺩﺷﻤﻦ، ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷﺐ ﻋﺮﺍﻗﯽﻫﺎ ﺑﭙﺮﻧﺪ ﺗﻮ ﺳﺘﻮﻥ ﻭ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﯿﻢ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﮑﻨﻨﺪ، ﺩﭼﺎﺭ ﻭﻫﻢ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . 🔸ﺳﺎﮐﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﺘﻮﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ ﺩﺭ ﺩﺷﺘﯽ ﻣﯽﺧﺰﯾﺪ ﺟﻠﻮ ﻣﯽﺭﻓﺘﯿﻢ . ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ . 🔹ﯾﮏ ﻣﻮﻗﻊ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯽﺯﻧﺪ . ﮐﻢ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺳﮑﺘﻪ ﮐﻨﻢ . ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺮﺍﻗﯽ ﺳﺮﭘﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ . 🔸ﺗﺎ ﺩﺳﺖ ﻃﺮﻑ ﺭﻓﺖ ﺑﺎﻻ ﻣﻌﻄﻞ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻗﻨﺪﺍﻕ ﺳﻼﺣﻢ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪﻡ ﺗﻮﯼ ﭘﻬﻠﻮﯾﺶ ﻭ ﻓﺮﺍﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺗﺮﺟﯿﺢ ﺩﺍﺩﻡ . 🔹ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ . ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺧﻂ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﺮﻭﻫﺎﻥ ﻣﺎﻥ ﮔﻔﺖ : « ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺪﺍﻡ ﺷﯿﺮ ﭘﺎﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﻮﺑﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﻧﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺷﺪﻩ . » 🔸ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺷﯿﺮ ﭘﺎﮎ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻡ 🌹هدیه به روح پاک شهدای عملیات مرصاد صلوات🌹 😁 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
9⃣1⃣ چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛ داد میزد : آهــــای ... سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ... هــــمـــه رو بردن !!!😂 شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک چفیه بود صلوات❤️ 😁 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 1⃣7⃣1⃣ مهدی را بوسیدم و سعی کردم آرامَش کنم. گفتم: «چه حرف هایی می زنی تو. خیلی زندگی را سخت گرفته ای. این طورها هم که تو می گویی نیست. کنسرو سهمیه توست. چه آنجا، چه اینجا.» کنسرو را دور از چشم مهدی از توی داشبورد درآورد و توی صندوق عقب گذاشت. گفت: «چرا نماز شک دار بخوانیم.» ماه آخر بارداری ام بود. صمد قول داده بود این بار برای زایمانم پیشم بماند؛ اما خبری از او نبود. آذرماه بود و برف سنگینی باریده بود. صبح زود از خواب بیدار شدم. بی سر و صدا طوری که بچه ها بیدار نشوند، یک شال بزرگ و پشمی دور شکمم بستم. روسری را که صمد برایم خریده بود و خیلی هم گرم بود، پشت سرم گره زدم. اورکتش را هم پوشیدم. کلاهی روی سرم گذاشتم تا قیافه ام از دور شبیه مردها بشود و کسی متوجه نشود یک زن دارد برف پارو می کند. رفتم توی حیاط. برف سنگین تر از آنی بود که فکرش را می کردم. نردبان را از گوشه حیاط برداشتم و گذاشتم لب پشت بام. دو تا آجر پای نردبان گذاشتم. با یک دست پارو را گرفتم و با آن یکی دستم نردبان را گرفتم و پله ها را یکی یکی بالا رفتم. توی دلم دعادعا می کردم یک وقت نردبان لیز نخورد؛ وگرنه کار خودم و بچه ساخته بود. بالاخره روی بام رسیدم. هنوز کسی برای برف روبی روی پشت بام ها نیامده بود. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 2⃣7⃣1⃣ خوشحال شدم. این طوری کسی از همسایه ها هم مرا با آن وضعیت نمی دید. پارو کردن برف به آن سنگینی برایم سخت بود. کمی که گذشت، دیدم کار سنگینی است، اما هر طور بود باید برف را پارو می کردم. پارو را از این سر پشت بام هل می دادم تا می رسیدم به لبه بام، از آنجا برف ها را می ریختم توی کوچه. کمی که گذشت، شکمم درد گرفت. با خودم گفتم نیمی از بام را پارو کرده ام، باید تمامش کنم. برف اگر روی بام می ماند، سقف چکّه می کرد و عذابش برای خودم بود. هر بار پارو را به جلو هل می دادم، قسمتی از بام تمیز می شد. گاهی می ایستادم، دست هایم را که یخ کرده بود، جلوی دهانم می گرفتم تا گرم شود. بخار دهانم لوله لوله بالا می رفت. هر چند تنم گرم و داغ شده بود، اما صورت و نوک دماغم از سرما گزگز می کرد. دیگر داشت پشت بام تمیز می شد که یک دفعه کمرم تیر کشید، داغ شد و احساس کردم چیزی مثل بند، توی دلم پاره شد. دیگر نفهمیدم چطور پارو را روی برف ها انداختم و از نردبان پایین آمدم. خیلی ترسیده بودم. حس می کردم بند ناف بچه پاره شده و الان است که اتفاقی برایم بیفتد. بچه ها هنوز خواب بودند. کمرم به شدت درد می کرد. زیر لب گفتم: «یا حضرت عباس! خودت کمک کن.» رفتم توی رختخواب و با همان لباس ها خوابیدم و لحاف را تا زیر گلویم بالا کشیدم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴موضوع : راههای جلب عافیت 🎤 حجت الاسلام والمسلمین بسیار زیبا و دلنشین 😍 👌 🌾🍁🌾🍁🌾 🦋 نهج البلاغه 🦋 ..............🌹یا ؏ــلے🌹 ............. 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
3⃣ 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍شيطان که کاری جز آزار ما ندارد! پس؛ چرا خدا،او را آفریده،تا دائما،آزارمان دهد؟ ❣آیا این با مهربانی الله، تناقض ندارد؟ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_310226054725763412.mp3
7.03M
پیشنهاد میڪنم حتما گوش ڪنید👌👌 مبحثاش عالیههه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
⃣ 🎧آنچه خواهید شنید؛ 👇 ✍میدان مبارزه با شیطان، در باطن خود، زیبایی های بسیاری دارد... با این زیبایی ها، آشنا شويم 👇 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_310226054725763417.mp3
6.04M
پیشنهاد میڪنم حتما گوش ڪنید👌👌 مبحثاش عالیههه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج ( ۱ ): هر وقت با او از ازدواج صحبت می‌كردیم لبخند می‌زد و می‌گفت‌: "من همسری می‌خواهم كه تا پشت كوههای لبنان با من باشد چون بعد از جنگ تازه نوبت آزادسازی قدس است‌." فكر می‌كردیم شوخی می‌كند اما آینده ثابت كرد كه او واقعا چنین می‌خواست‌. در دیماه سال هزار و سیصد و شصت ابراهیم ازدواج كرد‌. همسر او شیرزنی بود از تبار زینبیان‌. زندگی ساده و پر مشقت آنان تنها دو سال و دو ماه به طول انجامید. بعد از جاری شدن خطبه عقد به مزار شهدای شهر رفتیم و زیارتی كردیم و بعد راهی سفر شدیم‌. مدتی در پاوه زندگی كردیم و بعد هم بدلیل احساس نیاز به نیروهای رزمنده به جبهه‌های جنوب رفتیم من در دزفول ساكن شدم‌. پس از مدت زیادی گشتن اطاقی برای سكونت پیدا كردیم كه محل نگهداری مرغ و جوجه بود‌. تمیز كردن اطاق مدت زیادی طول كشید و بسیار سخت انجام شد‌. فرش و موكت نداشتیم كف اطاق را با دو پتوی سربازی پوشاندم و ملحفه سفیدی را دو لایه كردم و به پشت پنجره آویختم‌. به بازار رفتم و یك قوری با دو استكان و دو بشقاب و دو كاسه خریدم‌. تازه پس از گذشت یك ماه سر و سامان می‌گرفتیم اما مشكل عقربها حل نمی‌شد‌. حدود بیست و پنج عقرب در خانه كشتم‌. بدلیل مشغله زیاد حاج ابراهیم اغلب نیمه‌های شب به خانه می‌آمد و سپیده‌دم از خانه خارج می‌شد‌. شاید در این دو سال ما یك ۲۴ ساعت بطور كامل در كنار هم نبودیم‌. این زندگی ساده كه تمام داراییش در صندوق عقب یك ماشین جای می‌گرفت همین قدر كوتاه بود‌..... . . http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سلام دوستان شهدایےتاشهادت شهید حاج محمد ابراهیم همت 29روزمونده درنظرداریم ان شاالله چله ای بزاریم تقدیم به روح پرفتوح حاج همت چله صلوات ضراب اصفهانے کسانے که مایلند میتوانند در این چله شرکت کنند به آیدے زیر اعلام کنند @deltange_hemmat50 شروع چله ان شاالله۱۷اسفند ماه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۳ ساله بود ... سراسیمه به تهـران آمد ...😢 شنیده بود که باید به خیابان پاستور برود ، آن روزها _خامنه‌ای بود . به محضر آقا رسید ... با همان لهجه شیرین آذری گفت : یک خواهش داشتم ..! . خواهش می‌ ڪنم ... به آقایـان روحانـی و مداحـان دستـور بدهیـد دیگر (؏) نخوانند !! .😔 آقا پرسیدند چرا فرزنـدم ؟😌 هق هق گریه امانش نمی‌داد ، گفت :😭 آقا حضرت قاسـم (؏) هم‌ سنِ من ۱۳ ساله بود ڪہ امام حسیـــن (؏) به او اجازه میدان داد ولـی فرمانـده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم می‌گوید ۱۳ساله‌ها را نمی‌فرستیم ..😭😭 . هـمین جــمـلات ڪـافی بـود ڪـہ با خوشحالـی به اردبیل برگردد و با نشـان دادن مجـوز آقـا وارد تیپ عاشورا شد ، و در روز ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با شجاعت تمام در عملیات بدر شرڪت ڪرد و در جزیزه مجنون به جمع عاشوراییان پیوست. .😭😭😭 جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیه به روح مطهر شهید صلواتـــــ . http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : ( ۲ ) محمدابراهیم تحصیلات خود را در شهرضا و اصفهان تا فارغالتحصیلی از دانشسرای این شهر ادامه داد و در سال ۱۳۵۴ به سربازی اعزام شد‌. فرمانده لشكر او را مسوول آشپزخانه كرد‌. ماه مبارك رمضان از راه رسید‌. ابراهیم به بچه‌ها خبر داد كسانیكه روزه می‌گیرند می‌توانند برای گرفتن سحری به آشپزخانه بیایند‌. سرلشكر ناجی فرمانده گردان از این موضوع مطلع شد و او را بازداشت كرد‌. پس از اتمام بازداشت ابراهیم باز هم به كار خود ادامه داد‌. خبر رسید كه سرلشگر ناجی قرار است نیمه شب برای سركشی به آشپزخانه بیاید‌. ابراهیم فكری كرد و به دوستان خود گفت باید كاری كنیم كه تا آخر ماه رمضان نتواند مزاحمتی برای ما ایجاد كند‌. كف آشپز خانه را خوب شستند و یك حلب روغن روی آن خالی كردند‌. ساعتی بعد صدایی در آشپزخانه به گوش رسید، فرمانده چنان به زمین خورده بود كه تا آخر ماه رمضان در بیمارستان بستری شد‌. استخوان شكسته او تا مدتها عذابش می‌داد‌..... . ..... . . 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
5⃣ 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍قرآن صراحتا اعلام نموده؛ شيطان،هیچ سلطه ای بر انسان ندارد. 🔻پس با چگونه،براحتی ما را به قعر جهنم میکشاند؟👇 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_310226054725763418.mp3
9.22M
پیشنهاد میڪنم حتما گوش ڪنید👌👌 مبحثاش عالیههه http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
این اقتدارملت ایران بارهبری سید علی خامنه ای به دستان حضرت مهدی زهرا میرسدانشاءالله،به کوری چشمان کوردلان ونامردان این ملت ووطن فروشان..... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دومين وصيت نامه شهيد همت: به نام خدا نامي كه هرگز از وجودم دور نيست و پيوسته با يادش آرزوي وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسين(ع) سالار شهيدان اسوه و اسطوره بشريت. مادر گرامي و همسر مهربانم پدر و برادران عزيزم! درود خدا بر شما باد كه هرگز مانع حركتم در راه خدا نشديد.چقدر شماها صبوريد.خودتان مي دانيد كه من چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم غنچه هايي كه(كبوتراني كه)هميشه در حال پرواز به سوي ملكوت اعلايند.الگو و اسوه هايي كه معتقد به دادن جان براي گرفتن بقا (بقا و حيات ابدي)و نزديكي با خداي چرا كه «ان الله اشتري من المومنين». من نيز در پوست خود نمي گنجم.گمشده اي دارم و خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم(هواي نفس شيطان درون و خالص نشدن) در طول جنگ برادراني كه در عمليات شهيد مي شدند از قبل سيمايشان روحاني و نوراني مي شد و هر بي طرفي احساس مي كرد كه نوبت شهادت آن برادر فرا رسيده است. عزيزانم!اين بار دوم است كه وصيت نامه مي نويسم ولي لياقت ندارم و معلوم است كه هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام. از شروع انقلاب در اين راه افتادم و پس از پيروزي انقلاب نيز سپاه را پناهگاه خوبي براي مبارزه يافتم ابتدا در گيري با ضد انقلاب و خوانين در منطقه شهرضا (قمشه)و سميرم سپس شركت در خوزستان و جريان كروهك ها در خرمشهر ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
دومين وصيت نامه شهيد همت: به نام خدا نامي كه هرگز از وجودم دور نيست و پيوسته با يادش آرزوي وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسين(ع) سالار شهيدان اسوه و اسطوره بشريت. مادر گرامي و همسر مهربانم پدر و برادران عزيزم! درود خدا بر شما باد كه هرگز مانع حركتم در راه خدا نشديد.چقدر شماها صبوريد.خودتان مي دانيد كه من چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم غنچه هايي كه(كبوتراني كه)هميشه در حال پرواز به سوي ملكوت اعلايند.الگو و اسوه هايي كه معتقد به دادن جان براي گرفتن بقا (بقا و حيات ابدي)و نزديكي با خداي چرا كه «ان الله اشتري من المومنين». من نيز در پوست خود نمي گنجم.گمشده اي دارم و خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم(هواي نفس شيطان درون و خالص نشدن) در طول جنگ برادراني كه در عمليات شهيد مي شدند از قبل سيمايشان روحاني و نوراني مي شد و هر بي طرفي احساس مي كرد كه نوبت شهادت آن برادر فرا رسيده است. عزيزانم!اين بار دوم است كه وصيت نامه مي نويسم ولي لياقت ندارم و معلوم است كه هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام. از شروع انقلاب در اين راه افتادم و پس از پيروزي انقلاب نيز سپاه را پناهگاه خوبي براي مبارزه يافتم ابتدا در گيري با ضد انقلاب و خوانين در منطقه شهرضا (قمشه)و سميرم سپس شركت در خوزستان و جريان كروهك ها در خرمشهر پس از آن سفر به سيستان و بلوچستان (چابهار و كنارك)و بعدا حركت به طرف كردستان دقيقا دو سال در كردستان هستم .مثل اين است كه ديگر جنگ با من عجين شده است. خداوند تا كنون لطف زيادي به اين سراپا گنه كرده و توفيق مبارزه در راهش را نصيبم كرده است.اكنون من مي روم با دنيايي انتظار انتظار وصال و رسيدن به معشوق.اي عزيزان من توجه كنيد: *1-اگر خداوند فرزندي نصيبم كرد با اينكه نتوانستم در طول دوراني كه همسر انتخاب كردم حتي يك هفته خانه باشم دلم مي خواهد او را علي وار تربيت كنيد. همسرم انسان فوق العاده ايست او صبور است و به زينب عشق مي ورزد او از تربيت كردن صحيح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پيدا كرده است .اگر پسر به دنيا آورد اسم او را مهدي و اگر دختر به دنيا آورد اسم او را مريم بگذاريد.چون همسرم از اين اسم خوشش مي آيد. *2-امام مظهر صفا پاكي و خلوص و دريايي از معرفت است .فرامين او را مو به مو اجرا كنيد تا خداوند از شما راضي باشد زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي دارد.. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
6⃣ 🎧 آنچه خواهید شنید ؛👇 ✍شيطان..... شما را تا بهشت... و بالاتر از بهشت...بالا خواهد برد😳 🌸چجوری؟؟ 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f