eitaa logo
تـ ع ـجیل | TaaJiL
38 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
383 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یک شب که در مقر بودیم یکی از بچه ها با عجله خودش را به ما رساند و گفت : ((یک نفر از بالا صدا می زند که من می خواهم بیایم پیش شما . کیست ؟!😕 سریع بلند شدیم و خودمان را به محل رساندیم تا ببینیم قضیه از چه قرار است . گفتیم که شاید کلکی در کار است و آن ها می خواهند کمین بزنند😒 . وقتی به محل رسیدیم فریاد زدیم : اگر می خواهی بیایی نترس!بیا جلو! گفت : من را می خواهم!😢 گفتیم :بیا تا ببریمت پیش با ترس و دلهره و احتیاط جلو آمد .🙁 وقتی نزدیک رسید و دید که همه پاسدار هستیم جاخورد . فکر کرد که دیگر کارش تمام است ولی وقتی برخورد خوب بچه ها را دید کمی آرام گرفت🙂 . او را پیش بردیم . پرسید : شما هستید😕 گفت بله خودم هستم .☺️ آن مرد کرد پرید جلو و دست را گرفت که ببوسد . دستش را کشید و اجازه نداد . آن مرد دوباره در کمال ناباوری پرسید : ((شما ارتشی هستید یا سپاهی؟😕 گفت : .☺️ او گفت : (( من آمده ام پیش شما پناهنده شوم قبلا اشتباه می‌کردم . رفته بودم طرف ضد انقلابها و با آنها بودم , ولی حالا پشیمانم .😢 گفت :قبلا از ما قهر کرده بودی . حالا هم که آمدی خوش آمدی . ما با تو کاری نداریم و به تو امان نامه می‌دهیم.☺️ و بعد او را در آغوش کشید و بوسید و گفت : فعلا شما پیش سایر برادرهایمان استراحت کن تا بعد با هم صحبت کنیم.🙂 آن مرد , مسلح بود . اجازه نداد که اسلحه اش را از او بگیریم و او با خیال راحت در میان بچه ها نشست .🍃 شب , با او صحبت کرد از وضعیت ضد انقلاب گفت و سعی کرد تا ماهیت آنها را برای او فاش کند . آن مرد گفت : راستش خیلی تبلیغات میکنند . میگویند که همه را میکشند همه را سر میبرند خلاصه از این حرفها .😒 گفت : نه! اصلا این حرفها حقیقت ندارد . 🙂 و صحبت می کنیم آن مرد محو صحبت های شده بود . وقتی این جملات را شنید , به گریه افتاد . پرسید : برای چه گریه می کنی ؟ گفت : به خاطر این که در گذشته در مورد شما چه فکرهایی می‌کردم .😔 گفت : دیگر فکرش نکن حالا که برگشته ای عیب ندارد .🙂 او گفت : من هم می‌خواهم پاسدار شوم. گفت : اشکالی ندارد. پاسدارباش.اگر اینطوری دوست داری , از همین لحظه به بعد تو پاسدارباش .🙂 آن شخص با شنیدن این حرف, خیلی خوشحال شد . رفتار و برخورد چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که یکی از نیروهای خوب و متعهد شد و در همه جا حضور فعال داشت👌 . او بعد از مدتی در عملیات (( محمد رسول الله (ص) )) شرکت کرد و شهید شد🕊 . بچه ها به او لقب داده بودند . پس از این ماجرا , تعداد دیگری از ضد انقلابیون فریب خورده هم آمدند و خود را تسلیم کردند🍃. جالب این که آن ها هم در لحظه ورود , سراغ را می گرفتند .☺️❤️ ـــــــــــــــــــــــــــ❀••🦋••❀ـــــــــــــــــــــــــــ 🕊•• http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f ـــــــــــــــــــــــــــ❀••🦋••❀ـــــــــــــــــــــــــــ
🌸🌈🌱 •|... ﷽... |• شخصی آمد ما را به خط کرد و گفت: «باید برای نیروهای مستقر در خط مهمات بار بزنیم💣.» همه دست به کار شدیم. بچه ها که می دیدند حجم کار زیاد است دائم زیر لب، شِکوه و شکایت می کردند😩 و به آن شخص بد می گفتند. آن شخص نیز با این که می شنید به روی خودش نمی آورد. کم کم صدای بچه ها بلندتر شد و لهن بچه ها توهین آمیزتر شد😞. او همچنان آرام و خونسرد در حالی که تمام بدنش خیس عرق شده بود به کار مشغول بود. چند وقت بعد در مراسمی وقتی معاون تیپ پشت تریبون سخنرانی🎤 می کرد تازه متوجه شدیم آن شخصی که آن شب ما را برای بارزدن مهمات برده بود و بچه ها با او بدرفتاری می کردند😐. کسی نیست جز ، معاون تیپ.😱🙂 ❤️ 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
ساعت ده شب رسیدیم پاوه. نبود. گفتند : " رفته مکه." سفارش کرده بود، اگر آمدیم فلان اتاق را برای ما گذاشته کنار.🙂 اتاق ما را داده بودند به کسانی دیگر، جا نداشتند. مجبور شدند اتاق اداری خود را بدهند به ما.🍃 چند روز اتاق دست ما بود،و ما توی یکی از مدارس مشغول کار شدیم✍. من شده بودم دبیر پرورشی. خبر آمد که از مکه برگشته و حالا دیگر بهش می گویند : " ." 😊 راوی:همسرشهید ❤️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❤️ ۲۸ اسفند ۱۳۶۰ محور شاوریه در جنوب قبل از عملیات فتح المبین🙂✌️ از سمت چپ ایستاده جانباز شهید صیاد محمدی و از راست ایستاده نفر اول برادر کوچکتر یعنی ولی الله همت🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • ساعت ده شب رسیدیم پاوه. نبود. گفتند : " رفته مکه." سفارش کرده بود، اگر آمدیم فلان اتاق را برای ما گذاشته کنار.🙂 اتاق ما را داده بودند به کسانی دیگر، جا نداشتند. مجبور شدند اتاق اداری خود را بدهند به ما.🍃 چند روز اتاق دست ما بود،و ما توی یکی از مدارس مشغول کار شدیم✍. من شده بودم دبیر پرورشی. خبر آمد که از مکه برگشته و حالا دیگر بهش می گویند : " ." 😊 راوی:همسرشهید ❤️ 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • عاشق بود.😍 یکبار در جلسه خواهران بسیج، دیدم خواهران در یک طرف میز نشسته اند او هم همان طرف اما چند صندلی آن طرف تر نشسته است طوری که در خواهران نباشد❌ و چهره در چهره نباشند. می گفت: نمیخوام رودرروی خانمها باشم❗️ طوری مینشینم که عکس هم در مقابلم باشه😊. حاج قاسم میگفت این شهید منو یاد می انداخت.☺️♥️ 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • بیسیم‌چی گردانِ حنظله را خواست. حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را به دست گرفت. ⚡️صدای ضعیف و پر از خش خش… از آن سوی خط شنیدم که میگوید : احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بیسیم دارد تمام می شود. عراقی‌ها عن‌قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خداحافظی می کنم.💔 😭حاج همت همانطور که به پهنای صورت اشک می ریخت، گفت: بیسیم را قطع نکن… حرف بزن. هرچی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن...😔 📞صدای بیسیم چی را شنیدم که می گفت: سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید : همانطور که فرموده بودید حسین‌وار مقاومت کردیم، ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺟﻨﮕﻴﺪﻳﻢ..✌️ 🕊۳۰۰ تن از رزمندگان گردان حنظله درون یکی از کانال‌ها به محاصره‌ی نیروهای عراقی در می آیند. آنها چند روز رو صرفا با تکیه بر ایمان سرشار خود به مبارزه ادامه میدهند و به مرور همگی توسط آتش دشمن و با عطش مفرط به شهادت میﺭﺳﻨﺪ...💔 شهید 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • 🔴 بشارت شهادت محسن نورانی از زبان شهیدهمت ، محسن را خواست و به او گفت : « محسن، تو به شهادت💔 مي رسي. » محسن كه كمي جا خورده😳 بو د ، گفت ، « چطور مگه ؟ ادامه داد : « من خواب ديدم كه تو به شهادت ميرسي💯 ، شهادتت هم طوري است كه اول اسيرت مي كنن و بعد از اينكه آزار و شكنجه ات دادن♨️ و تو خواسته هاي اونها رو برآورده نكردي💪 ، تو رو تيرباران مي كنن و به شهادت مي رسي💯... سه روز بعد خواب تعبير شد. در عمليات والفجر 3 در مرداد 62 و درآزاد سازي مهران ، ماشين تويوتايي🚖 كه سرنشينان آن نوراني، برقي، پكوك و چند نفر ديگر از پاسداران لشگر 27 بودند در منطقه قلاجه به كمين منافقين خورد .پس از آن منافقين ناجوانمردانه سرنشينان تويوتا را به رگبار بستند😔 همه سرنشينان جز يك نفر جلوي چشم👀 يكديگر در حاليكه زخم هاي عميق گلوله برداشته بودند با تير خلاص، به شهادت رسيدند ...😞 منافقین👿 بالاي سر محسن كه هنوز نيمه جاني داشت ، آمده و از او خواسته بوند كه را به آنها بگويد. سپس توهين كند🚫 ، امّا محسن كه ديگر رمقي نداشت ، بر امام درود فرستاده بود😇. كومله با مشاهده اين صحنه ، تيري به پيشاني محسن زده و بعد از آن بدنش را تيرباران كرده بودند.😭 . 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • از طرف من به جوانان بگویید: چشم شهیدان و تبلور 💔 به شما دوخته شده است بپاخیزید واسلام را دریابید☝️ 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • حاج محمدرضا طاهری، ذاکر اهل بیت علیهم السلام خاطره ای از دیدار خود با را منتشر کرد:👇👇 وقتى سوار موتور تریل، داشت میرفت به سمت خط ( جزیره مجنون) زیارتش کردم ، مستانه ى مستانه میرفت اما وقتى حاجى رو میاوردن دیگه ندیدیمش، فقط شنیدم سردار لشگر ، بدون سر مهمان حضرت اباعبدالله علیه السلام شده 💔.... هنوز سخنرانى بعد عملیات والفجر یک حاجى تو گوشمه مخصوصاً اون جمله ى معروفش ( کربلا رفتن خون میخواهد ) 🕊اونشب همه ى بچه ها بعد از سخنرانى حاجى دوباره شور و شوق برگشتن به عملیات رو داشتند ... شاید دلیل این عکس رو کنار عکس حاج همت بپرسید ؟😊👆 وقتى از عملیات خیبر ، جزیره ى مجنون برگشیم پادگان دوکوهه ، خیلى از بچه ها میخواستن برا مرخصى به شهرشون برگردن ، اما وقتى گفتند یه عده تصمیم دارن برن شهر حاج همت به خانواده ى شهید سر بزنند ،کسى دیگه مرخصى نرفت و همه ى نیروها تصمیم گرفتند براى عزیمت به شهرضا در استان اصفهان اماده بشن ، یادم نیست چند تا اتوبوس🚌 از دوکوهه حرکت کردیم ولى میدونم تعداد اتوبوسها زیاد بود ، نیروهاى حاجى در لشگر ٢٧ مجلس بسیار خوبى تو شهرضا گرفتند و قرعه ى مداحى🎤 اونروز هم به نام بنده ى حقیر افتاد و خدارو شکر از این توفیق بى نصیب نموندم ، و این عکس یاداور مجلس شهید والامقام در شهرضاست🌹 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • به بالا اشاره کرد و گفت: خوب ماه را نگاه کن. به آسمان نگاه کردم. به نظر می رسید ماه در حال حرکت است.👀 حاج همت ادامه داد: ماه، لحظه به لحظه، نیروهای ما را همراهی می کند. جایی که نیرو ها در معرض دید دشمن قرار می گیرند، ماه زیر ابر می رود و جایی که از دید دشمن خارج می شوند و نیاز به روشنایی دارند، ماه از زیر ابرها بیرون می آید و همه جا را روشن می کند...😢 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • 🍁 آخرین سخنرانی ▫️روز دهم عملیات خیبر بدستور ق فتح، عملیات درمحور طلائیه وکوشک متوقف شدونیروهای لشکر27برای بازسازی،عازم دوکوهه شدند.14اسفندبود که جزیره راترک کردو واردپادگان دوکوهه شد.شهیداکبر زجاجی به پیشواز اورفت وگفت:حاجی به دادمون برس!نیروها خسته شدن وبریدن.ازطرفی چون ماموریتشان تموم شده، میخوان برگردن شهراشون.🙁 باشنیدن این خبر کمی بهم ریخت.اگر نیروها بشهرهایشان بازمیگشتند،عملا لشکر هیچ عقبه ای نداشت.😞 اونیروها را درمیدان صبحگاه دوکوهه جمع کردو درنطق آتشینی گفت:👇 🌸ماهرچه داریم ازشهدا داریم وانقلاب خونبارما،حاصل خون این عزیزان است.درهیچ کجای تاریخ ومقررات جنگ وتاکتیک جنگ، هیچکس یاگروهی نتوانسته بگوید این عملیات پیروز است👌 یانه.تنهاچیزی که مهمه٬حرکت در راه خداست.خداوندشکست میدهد،پیروزی هم میدهد،مابایدبه او اتکاداشته باشیم😊.عملیات بدست دیگریست،دست مانیست که سخت باشد یاآسان.دیدگاه های ما مادیست،امازیربنای جنگمان معنویتست.ما این جنگ راباخون خود پیش میبریم😌✌️ بعداز این سخنرانی🎤،تمام کسانیکه قصدبازگشت داشتند،باچشمانی نمناک😢 وعزمی راسخ،آمادگی خودرابرای حضوردرصحنه نبرداعلام کردند🌹 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • قابل توجه مدیران خودشیفته❗️ ☀️ظهر تابستان بود و دمای هوا 45 درجه⚡️، یکی از بچه ها پنکه ای را آورد، با ناراحتی گفت: «برای چه پنکه آوردید😒؟» گفتم: «خب هوا گرم است.» گفت: «نه، فرقی نمی کند بسیجی های دیگر هم همین وضعیت را دارند.» پنکه را رد کرد و گرفت خوابید.☹️🙂 ❤️ 🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • ـ💛🌿. میگفت: دم سنگر بودیم؛ خداحافظے کرد نشست ترکِ موتور؛ رفت... دو متر ازمون فاصلہ نگرفتہ بود کہ خمپاره زدن❗️ شھید شد...🕊 میگفت: بیست سالہ دارم میدوَم کہ بہ اون دو مترے کہ فاصلہ بود بینمون، برسم... ))💔 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌱🌈🌸 •|... ﷽... • ساعت ده شب رسیدیم پاوه. نبود. گفتند : " رفته مکه." سفارش کرده بود، اگر آمدیم فلان اتاق را برای ما گذاشته کنار.🙂 اتاق ما را داده بودند به کسانی دیگر، جا نداشتند. مجبور شدند اتاق اداری خود را بدهند به ما.🍃 چند روز اتاق دست ما بود،و ما توی یکی از مدارس مشغول کار شدیم✍. من شده بودم دبیر پرورشی. خبر آمد که از مکه برگشته و حالا دیگر بهش می گویند : " ." 😊 راوی:همسرشهید ❤️ 🌱🌈🌸 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
*|•💍•| همیشه سر این که اصرار داشت حلقه ازدواج |•😉•| حتماً دستش باشد، اذیتش می‌کردم. می‌گفتم: |•🧐•| «حالا چه قید و بندی داری؟» |•😌•| میگفت: «حلقه، سایه‌ۍ یک مرد یا زن در زندگی است |•😍•| من دوست دارم سایه تو همیــشہ ، دنبال من باشد. |•💕•| من از خدا خواسته ام تو جفتِ دنیا و آخرت من باشی!» همسرشهید 😍🌱* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌹میــــلاد حــضرت مـــادر(س)مبارک🌹 پ.ن:تبریک رو زن خدمت مادر عزیزم و همه مادران عزیز که روح و ستون هرخانه هستند.و همچنین مادرهای اینده🌷🌹 پ.ن:این عکس هم هدیه کانال به شما همراهان😍😍😍😍 🌷🌷 ❤❤ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
پايگاه رشيديه پايگاه موشکي عراق است که از آنجا را مي زند انتخاب شده براي پاک سازي پاسگاه،کانال را که پاک سازي مي کنند همانجا زمين گير مي شوند دوشکاها و تانک هاي عراق مستقيم جاده را مي زنند روز سوم،ارتباط با مقر قطع مي شود آخرين حرف را به مي زنند:حاجي به امام(ره) بگو ما عاشورايي جنگيديم و شايد آنسوي بي سيم فقط مي تواند سر بکوبد به جعبه هاي فشنگ و اشک بريزد،نه آب مي رسد نه غذا،ده،دوازده نفري با يک قمقمه سر مي کنند،فقط در حدي که لبشان تر شود،نارنجک ها هم تمام شده،عراقي ها که وارد کانال مي شوند اکثر بچه ها از تشنگي شده اند بقيه را هم تير خلاص مي زنند بچه ها در قتلگاه مي مانند براي هميشه، يک هم تمام مي شود قتلگاهي پر از لب هاي تشنه و پر از لاله هايي که سال ها بعد نيز با يک سوراخ در جمجمه هاي پر از گل پيدا مي شوند و مي شوند به یاد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
نگاه ها جاری است، درمسیری که... ساحل آرامشی نیست اهل اهل میشوند 📸 تصاویر منتشر نشده از سردار شهید در کنار - سال ۶۱ دره بقاع لبنان ○⭕️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
اول اسفند سالروز شهادت💔 شهیدی که رهبر انقلاب او را اعتلای‌ اسلام دانست عاشق‌ او بود و او را بسیجی واقعی می‌نامید، حاج ابراهیم همت فرمانده دلاور و شهید لشکر27 حضرت محمد رسول الله(ص) بعد از شهادت علیرضا در وصفش گفت:👇👇 "خدا گواه است شهید ناهیدی از مفاخر اسلام است. این بچه حزب اللهی بسیجی از کردستان شروع کرد. از روی اخلاص و تقوا، یک دست لباس بسیجی پوشیده بود و این سه سال حضور در جبهه را با همین یک دست لباس بود. یک جفت پوتین هم داشت که کف آن سائیده بود. یک ریال هم حقوق نمی گرفت. کار را در کردستان از صفر شروع کرد. اول خمپاره و بعد خمپاره را یاد گرفت و به کارگیری نمود. سپس بر روی انواع موشک ها کار کرد که تا آن موقع هیچکس نمی توانست آن را شلیک کند."💯 حاج‌احمدمتوسلیان نبوغش را دریافت و مسئولیت توپخانه لشکر 27 را به او داد... ✅ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❂◆◈○•-------------------- ❂○° ماه همراه بچه هاست °○❂ 🔻قسمت چهارم... 💠 یکی از کادر‌های ارشد اطلاعاتی تیپ ۲۷ در عملیات مسلم بن عقیل (ع)، در شرح این واقعه می‌گوید: «... شب عملیات در دیدگاه ایستاده بودم. و دیگر برادران هم حضور داشتند. بی‌سیم کار می‌کرد. اوضاع شلوغ بود و گردان‌ها از نقطهٔ رهایی عبور کرده بودند. حاج همت ساکت و آرام به آسمان خیره شده بود و اشک می‌ریخت.  🌙 کمتر کسی به ایشان توجه داشت. همه سرگرم کار خودشان بودند. از حالت حاجی تعجب کردم. ابتدا به خودم اجازه ندادم چیزی بپرسم، اما طاقت نیاوردم. جلو رفتم، حال او را جویا شدم. به بالا اشاره کرد و گفت: خوب به ماه نگاه کن. به آسمان نگاه کردم. به نظر می‌رسید ماه در حال حرکت است. ادامه داد: ماه، لحظه به لحظه، نیروهای ما را همراهی می‌کند. جایی که نیرو‌ها در معرض دید دشمن قرار می‌گیرند، ماه زیر ابر می‌رود و جایی که از دید دشمن خارج می‌شوند و نیاز به روشنایی دارند، ماه از زیر ابر‌ها بیرون می‌آید و همه جا را روشن می‌کند.  🔸از آنجا که حاجی اعتقاد شدیدی به امدادهای غیبی و رهبری عملیات از سوی آقا امام زمان (عج) داشت، به شدت منقلب شده بود و طاقت نیاورد. از پشت بی‌سیم به فرمانده گردان‌ها ندا داد تا به حرکت ابر‌ها و ماه توجه داشته باشند. چند دقیقه بعد، صدای فرماندهان از پشت بی‌سیم به گوش رسید، آن‌ها هم از شوق، گریه می‌کردند‌». ✔️ ادامه دارد... ------------------------•○◈❂ ○⭕️http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
بعدازظهر روز پنج شنبه ، ۱۱ اسفند ۱۳۶۲ 📷پس از تجربۀ تلخ آخرین شکست😞 در گشودن راهکار قفل شدۀ طلائیه یک بسیجے گمنام، فرماندۀ دریادل لشکر۲۷ را عاشقانه در آغوش گرفته است 💕 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f