هدایت شده از °•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#خاطره ای از #شهید_عباس_کریمی از زبان همرزمان #شهید:
صبح روز بعد از #شهادت #شهید_محمد_ابراهیم_همت، عباس کریمی بلند شد رفت قرارگاه #نجف موقع برگشتن آمد پیش من ساکت بود گفتم چرا ساکتی؟گفت نمیتوانم بغضم را بترکانم نگذار بقیه هم بفهمند من بدتر از او بودم نگذاشتیم کسی بفهمد یکی از فرمانده گردان ها آمد گفت میگویند حاجی #شهید شده شما هم شنیدید؟گفتم نه کی گفته؟شایعه است
هر دومان اصرار داشتیم که دروغ میگوید که اصلا نباید حرف بزند یا به این دروغ دامن بزند تا اینکه رادیو اعلام کرد دیگر نمیشد گفت دروغ یا شایعه یا هر چی دیگر لازم نبود بغضمان را نگه داریم نه من نه عباس نه هیچ کس دیکر هر کس رفت گوشه ای لای نی ها و گوشه کنارها جایی پیدا کرد نشست به گریه کردن
مجنون آن روز خیلی گریه کرد میتوانید بروید از هر کس که دلتان میخواهد بپرسید
"راوی سعید مهتدی"
شاید باورتان نشود ولی بعد از #شهید شدن همت،آتش عراقی ها سبک شد به قول
عباس کریمی "انگار آن آتش سنگین فقط برای این بود که بیاید ابراهیم را از ما بگیرد ببرد"
"راوی محسن پرویز"
🌷🌷🌷🌷🌷
http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f